98/01/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع /علامت حقیقت و مجاز
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث اصول فقه درباره علائم حقیقت تبادر بود که یکی از علائم تبادر است. برای به دست آوردن معنای حقیقی از تبادر استفاده میکنیم. در این مبحث سه قول مطرح است، قول اول این بود که «التبادر علامة الحقیقه» این قول مشهور علما است که ما هم همین قول را برگزیدیم.
قول دوم: تبادر خود وضع است نه علامت وضع[1]
در قول اول گفته شد که تبادر علامتی است برای اینکه وضع دانسته شود اما این قول میگوید که تبادر وضع است.محقق بروجردی (رحمهالله) میفرماید: الفاظ فقط در معنای حقیقی استعمال میشوند نه در معنای مجازی بلکه گاهی استعمال حقیقی حقیقی است و گاهی حقیقی ادعایی است. آنجایی که شما میگویید مجاز است و استعمال در غیر ماوضعله شده، استعمال در ماوضعله است اما ادعایی. ممکن است گفته شود معنای «رأیت اسد فی الحمام» این است که مرد شجاعی را در حمام دیدم، مجاز است اما معنای جمله این نیست بلکه یعنی همان شیر را در حمام دیدم. ادعا میشود که این رجل، همان شیر است. شدّت شجاعت به قدری بالا است که شیر واقعی دیده شده است.میتوان در ذهن و تفکرتان در بین مردم، معنای حقیقی و ادعایی را به دست آورید. اگر لفظی گفته میشود، آن معنایی که ابتدا به ذهن میآید معنای حقیقی است و معنایی که در مرحله دوم به ذهن میآید، حقیقت ادعایی است. وقتی «اسد» گفته میشود، حیوان مفترس به ذهن میآید اما همینکه «فی الحمام» هم گفته میشود، رجل شجاع به ذهن میآید.«قد حقّقنا و أسلفنا الكلام في أنّ الألفاظ لا تستعمل في غير معناها الحقيقيّ أصلاً، مجازاً كان الاستعمال أم على نحو الحقيقة. و الفارق بينهما هو ادّعاء الفرديّة في المجازات دون الحقائق. ففي المجازات ينتقل الذهن إلى المعنى الحقيقيّ أوّلاً و يتجاوز منه إلى غيره.فمن علائم الحقيقة هو التفكّر في أنّ الذهن هل يتجاوز إلى غير ما انتقل إليه أوّلاً أم لا؟ فإذا تجاوز عنه يعلم أنّ هذا إنّما هو بادّعاء في البين و يكون مجازاً. و إن لم يتجاوز، بل ثبت على ما انتقل إليه أوّلاً يعلم أنّ هذا هو المعنى الحقيقي. و هذا من العلائم الحتميّة للحقيقة و المجاز عندنا.يقال إنّه المائز الأهمّ بين الحقيقة و المجاز، إلّا أنّ مقتضي التحقيق خلافه؛ لأنّ التبادر هو نفس الوضع بالمعنى الذي قلناه في حقيقة الوضع من أنّه جعل اللفظ بحيث إذا سمع يفهم منه المعنى و قد عبّرنا عن ذلك بالدلالة الشأنيّة و التبادر هو الانتقال الذهنيّ و الانتقال الذهنيّ من اللفظ إلى المعنى ليس إلّا الدلالة الشأنيّة و هي عين الوضع؛ فالتبادر هو الوضع، لا أنّه من علائم الوضع».[2]
معنای اینکه تبادر خود وضع است آنگونه که ما میفهمیم آن است که الفاظ دو گونه وضع دارند: وضع تعیینی که به جعل واضع است و وضع تعیّنی که به کثرت استعمال در معنای مجازی و حذف قرینه صورت میگیرد. شاید مراد این باشد که 99 درصد الفاظ، وضع تعیّنی دارند. تا زمانی که تبادر وجود ندارد، وضع تعیّنی هم وجود ندارد و با وجود تبادر، وضع تعیّنی هم تحقق پیدا کرده است و نیازی نیست قرینه آورده شود و لفظ در این معنا وضع پیدا کرده است.قول سوم: تبادر علامت حقیقت نیست.آیتالله العظمی شاهرودی میفرماید: «التبادر لیس علامةً للحقیقة؛ فالعلم بالوضع بعد فقد التنصيص منحصر بما عرفت من كون تبادر المعنى من اللفظ عند العالمين بالوضع، مع كونه من حاقّ اللفظ علامةً للوضع عند الجاهل بالوضع و لكن إحراز كون التبادر عند العالمين بالوضع مستنداً إلى نفس الوضع دون القرينة في غاية الإشكال.
و أمّا الثمرة المترتّبة على العلم بالأوضاع، فقيل بظهورها في الألفاظ الموضوعة للأحكام الشرعيّة في الكتاب و السنّة نظير الظاهر و الباطن و الصعيد و غيرها؛ فإن علم الموضوع له فيها فتحمل الألفاظ عليه و إلّا فتكون مجملةً لا يظهر منها المراد.و لكن يمكن أن يقال بعدم الحاجة إلى معرفة المعنى الحقيقيّ في تلك الألفاظ أيضاً؛ ضرورة أنّها بين ما لها قدر متيقّن و بين ما يظهر المراد منها بمعونة القرائن المذكورة في نفس الروايات.أمّا في القدر المتيقّن فلا إشكال في الأخذ بالمتيقّن و إجراء الأصل في الزائد. و أمّا في ما ظهر المراد من نفس الروايات فالأمر أوضح. و على كلا التقديرين فلا حاجة إلى معرفة الحقائق».[3]
کسانی که عالم به وضع هستند، نیازی به تبادر ندارند. تبادر عند العالم ممکن است به درد جاهل بخورد اما تبادری که علامت حقیقت است باید تبادر حاقی باشد و از حاق لفظ دانسته شود. استعمالات معمولا محفوف به قرائن هستند لذا تبادر حاقی وجود ندارد؛ پس تبادر نمیتواند علامت حقیقت باشد.کسی که مجتهد میشود، اگر معنای لفظ را میداند فبها و اگر معنای موضوعله را نمیداند و شک دارد، برائت جاری کند؛ زیرا تبادر باعث یقین نمیشود. چون تبادر حاقی وجود ندارد، کلام مجمل میشود.اشکال: به نظر ما تبادر بدون قرینه زیاد داریم. الفاظی در معانی استعمال میشوند که بدون قرینه هستند در این صورت، علامت حقیقت است و ما باید به اطلاق و عموم آن لفظ عمل کنیم نه اینکه برائت جاری کنیم. عام، افراد متیقن و مشکوکی دارد، اگر افراد مشکوک، تبادر داشته باشد، علامت حقیقت است.