97/11/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع /تبعیت و عدم تبعیت دلالت از اراده
خلاصه جلسه قبل بحث در این بود که آیا دلالت الفاظ بر معانی تابع اراده متکلم است؟
آیتالله مکارم در این باره چند مطلب را بیان میکند:
مطلب اول: در تعریف وضع، اختلاف بود؛ برخی آن را به «الوضع هو العقلة و ارتباط خاص بین اللفظ و المعنی» میدانستند، وضع آن است که بین لفظ و معنا ارتباط خاصی را ایجاد کنید. لفظ علامتی برای معنا میشود مثل اینکه لفظ زید را برای فرزند خود وضع میکنید. ما هم همینگونه معنا کردیم. اما برخی مانند محقق خویی (رحمهالله) فرمودند: «الوضع هو التعهد بانه متی اراد هذا المعنی تکلّم بهذا اللفظ» واضع تعهد میدهد که هرگاه بخواهد این معنا را اراده کند از این لفظ استفاده کند؛ مثلا وقتی میخواهد آتش را اراده کند از لفظ «نار» استفاده کند. اگر وضع را به معنای تعهد بگیریم دراینصورت میتوانیم بگوییم: «اللفظ تابعة للارادة» چون وضع برای این است که اراده انسانها را مشخص کند.[1]
اشکال: تعهد در مقام وضع موردبحث ما نیست بلکه بحث در مقام استعمال است؛ یعنی آیا در مقام استعمال، لفظ تابع و متوقف بر اراده متکلم است یا کاشف از اراده است؟ در مقام استعمال لفظ کاشف از اراده است. وقتی لفظی استعمال میشود، دلالتی دارد که مردم آن را میفهمند، خواه متکلم اراده آن دلالت را کرده باشد یا نه. اینگونه نیست که اگر ارادهای نداشت، دلالت هم متوقف شود.
آیتالله مکارم میفرماید: «لأنّ التعهّد ملازم للارادة».[2]
اشکال: تعهد ملازم با وضع است اما در هنگام وضع اما در هنگام استعمال، ملازم با اراده نیست. مثلا ممکن است خواب باشد و این الفاظ را بگوید درحالیکه اراده ندارد اما الفاظ او دلالت بر معنا دارند.
در ادامه آیتالله مکارم (سلمهالله) مطلبی را میگوید که میتوان گفت که نظر ایشان همین است. ایشان میفرماید: نزاع در اینجا لفظی است؛ چون همه قبول دارند که لفظ کاشف از اراده است اما اینکه توقف بر اراده داشته باشد را کسی قبول ندارد؛ اراده نقشی در دلالت الفاظ ندارد، کسی از قلب مردم خبر ندارد. آنچه در ظاهر هست همین الفاظی است که صادر میشود خواه مثلا این الفاظ در خواب صادر شود و متکلم ارادهای نداشته باشد.
«التحقيق أنّ النزاع في المسألة أشبه شيء بالنزاع اللفظي؛ لأنّه إن كان المراد من دخالة الإرادة دخالتها في الموضوع له، فلا يقول بها أحد حتّى تصل النوبة إلى البحث و النزاع. و إن كان المراد أنّ المقصود من وضع الألفاظ هو تبيين المرادات و الإرادة دخيلة في غاية الوضع و لو مرآةً إلى الخارج، فهذا ممّا لا مجال لإنكاره».[3]
مطلب دوم: شما گاهی با این تعهد موافق هستید و گاهی مخالف هستید. مثلا واضع متعهد شده که هرگاه از لفظ «اسد» استفاده کرد، مرادش حیوان مفترس باشد اما شما از اسد، رجل شجاع را اراده میکنید. شما با این تعهد مخالفت کردهاید و آن لفظ را در معنای دیگری استعمال کردهاید.
قول دوم: دلالت تابع اراده استنکته: انسان مجتهد و محقق با خواندن قسمتی از سخن بزرگان نمیتواند بگوید که نظر فلان عالم این است؛ زیرا گاهی در ابتدا کلامی را میگویند و در ادامه نظر دیگری را انتخاب میکنند. شیخ عبدالکریم حائری (رحمهالله) نیز در ابتدا کلماتی را بیان میکند که هرکس ببیند فکر میکند نظر ایشان این است که الفاظ تابع اراده هستند اما در ادامه مطلبی میگوید که معلوم میشود نظرشان این نیست بلکه آن را نزاعی لفظی میداند نه بحث عمیقی.
شیخ عبدالکریم حائری (رحمهالله) میفرماید: «إنّه لا يتعقّل ابتداءً جعل علقة بين اللفظ و المعنى و ما يتعقّل في المقام بناء الواضع و التزامه بأنّه متى أراد المعنى الخاصّ و تعلّق غرضه بإفهام الغير ما في ضميره تكلّم باللفظ الكذائي».
این قسمت همان کلام آیتالله مکارم است؛ یعنی چون واضع در مقام وضع تعهّد داده که هرگاه این معنا را اراده کرد از این لفظ استفاده کند، پس تعهد ملازم با اراده است. در ادامه آیتالله حائری (رحمهالله) اضافه میکند که مستعملین هم تابع این تعهد هستند. بهطور ناخودآگاه کسانی که آن زبان را استعمال میکنند این تعهد را دادهاند. با این دیدگاه الفاظ تابع اراده هستند. اما اگر مقصود این است که الفاظ متوقف بر اراده هستند، اینگونه نیست. دلالت حاصل است خواه متکلم اراده کند یا نه.فبعد هذا الالتزام يصير اللفظ المخصوص دليلاً على إرادته المعنى المخصوص عند الملتفت بهذا البناء و الالتزام. و كذا الحال لو صدر ذلك اللفظ من كلّ من يتّبع الواضع؛ فإن أراد القائل بكون الألفاظ موضوعةً لمعانيها من حيث إنّها مرادة هذا الذي ذكرنا فهو حق؛ بل لا يتعقّل غيره. و إن أراد أنّ معانيها مقيّدة بالإرادة بحيث لوحظت الإرادة بالمعنى الإسميّ قيداً لها، حتّى يكون مفاد قولنا: «زيد» هو الشخص المتّصف بكونه مراداً و متعقّلاً في الذهن، فهو بمعزل عن الصواب».[4]
بنابراین از دیدگاه شیخ عبدالکریم حائری، این بحث نزاع لفظی است و کسی نزاعی ندارد بلکه فقط تعبیرات گاهی متفاوت است.محقق خویی (رحمهالله) میفرماید: بنای عقلای عالم بر این است که وقتی کلامی از متکلمی صادر میشود آن را حمل بر اراده جدی میکند تا زمانی که قرینهای بر خلاف نباشد و تعهد دارد که به لفظ خاص تمسک کند هنگام اراده خاص؛ پس هرگاه این الفاظ استعمال شد یعنی این معانی اراده شده است. دراینصورت بر اساس آن تعهد، ملازمه بین دلالت و اراده وجود دارد.اما در نهایت ایشان نیز الفاظ را کاشف از اراده میداند.[5]