97/11/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع / اطلاق لفظ و اراده شخص
مطلب چهارم: اطلاق لفظ و اراده شخص آن
آیا استعمال لفظ و اراده شخص آن استعمال صحیحی است؟ مثل «دیزٌ مهمل» دیز مهمل است و شارع آن را برای معنایی وضع نکرده است. در این مثال، از «دیز» لفظ آن اراده شده است.
اقوالقول اول: این استعمال غلطی است و استعمال لفظ در معنا نیست.[1] [2]
ادله قول اولدلیل اول: استعمال لفظ در معنا یا حقیقت است یا مجاز، لفظ باید حاکی از معنایی باشد، «کَتَب» یعنی نوشت، پس حاکی از معنایی است همچنین مثل «قام» یعنی ایستاد و مانند این الفاظ. باید این تعدد لفظ و معنا، حاکی و محکی وجود داشته باشد وگرنه استعمال نیست.
«... لما ذكره المستدلّ من الإتّحاد؛ فإنّ قضيّة الاستعمال أن يتعقّل معنى و يجعل اللفظ حاكياً و مرآةً له. و هذا لا يتحقّق إلّا بالاثنينيّة و التعدّد».[3]
دلیل دوم: تفهیم و تفهّم احتیاج به وضع دارد، وضع واضع برای این است که بتوانیم مقصود خود را به هم بفهمانیم؛ پس در جایی که خود لفظ را اراده میکنیم دیگر نیازی به وضع نداریم. «دیز مهمل» احتیاج به وضع ندارد و استعمال نیست؛ پس نه حقیت است و نه مجاز؛ چون حقیقت و مجاز از اقسام استعمال است. اگر در معنای موضوعله استعمال شود حقیقت است و اگر در غیرمعنای موضوعله استعمال شود مجاز است.[4]
دلیل سوم: وقتی الفاظ استعمال میشوند به خارج انتقال پیدا میکنند؛ یعنی ابتدا صورتی ذهنی برای انسان حاصل میشود و سپس این صورت به خارج منتقل میشود. مثلاً «زید قائم» ابتدا زید را در ذهن تصوّر کرده و سپس میگویید که زید در خارج ایستاده است اما در «دیز مهمل» هیچ انتقالی به خارج پیدا نمیکند؛ پس نه استعمال حقیقی است و نه مجازی تا استعمال بر آن صدق کند.[5]
اشکال: به نظر ما «دیز مهمل» استعمال صحیحی است و تفهیم و تفهّم دارد. «دیز مهمل» یعنی مجموع سه حرف «دال»، «یاء» و «زاء» معنای ندارد، این خودش معنایی است که به مخاطب میفهمانید که این کلمه معنایی ندارد و همین مقدار در مقام تفهیم و تفهّم کفایت میکند. علاوه بر اینکه اگر «دیز» معنا ندارد اما مجموع «دیز» و «مهمل» مفهوم معنا است.
آیتالله سبحانی (سلّمهالله) میفرماید: «إنّ حقيقة الاستعمال تقوم على أركان ثلاثة:
الأوّل: إطلاق اللفظ.الثاني: إنتقال المخاطب عند سماع اللفظ إلى الصورة الذهنيّة.الثالث: إنتقاله منها إلى الوجود الخارجي. و أمّا المقام- أعني: إطلاق اللفظ و إرادة شخصه- فليس هناك إلّا ركنان: أ: إطلاق اللفظ. ب: إنتقال المخاطب إلى الصورة الذهنيّة. و من ذلك يعلم أنّ المقام ليس من قبيل الاستعمال؛ لما عرفت من أنّ الاستعمال ثلاثيّ الأركان و المقام من قبيل ثنائيّ الأركان».[6]
در استعمال سه چیز میخواهیم:
اول: اطلاق لفظ. اگر چیزی در ذهن آورده شود تا مادامی که بر زبان آرده نشود، استعمال نیست. لازمه استعمال، خروج لفظ از دهان است.
دوم: از لفظ استعمالی برای مخاطب صورتی ذهنی حاصل شود. مثلاً وقتی گفته میشود «زید» شما او را میشناسید که فرزند عمرو است و خصوصیات او را تصویر میکنید.
سوم: انتقال تصویر ذهنی به خارج. وقتی گفته میشود «زید قائم» خصوصیات ذهنی به خارج منتقل میشود که زید ایستاده است.
اشکال: چه دلیلی دارید که این سه رکن لازم است بلکه وجود دو رکن اول کافی است؛ یعنی از دهان خارج شود و صورت ذهنی حاصل شود. مثل «شریک الباری معدوم» که انتقال خارجی ندارد. یا مثل «اجتماع الضدین محال» امثال اینها انتقال خارجی ندارند فقط وجود ذهنی است. در مثالی که مرحوم امام (رحمهالله) فرمود «زیدٌ معلومک» انتقال به خارج ندارد یعنی شما شناختی نسبت به زید دارید.
البته ما میگوییم که این استعمال در موضوعله نیست ولی استعمال مجازی هست. «دیزٌ مهمل» معنای موضوعله ندارد اما استعمال مجازی هست به این معنا که لفظی را گفته و ارادهای کردهاید. «دال»، «یاء» و «زاء» معنایی مفهم برای این لفظ است که تفهیم و تفهم به آن واقع میشود.
مرحوم امام خمینی (رحمهالله) میفرماید: «إستعمال اللفظ في شخصه و نوعه و مثله ليس حقيقةً، كما أنّه ليس مجازاً أيضاً؛ أمّا أنّه ليس بحقيقة فلعدم استعماله فيما وضع له. و أمّا أنّه ليس بمجاز فلأنّه ليس من قبيل الاستعارة؛ لأنّ المهمّ في الاستعارة هو تشبيه شيء بشيء، مع كون المتكلّم بصدد بيان الكلام الفصيح البليغ. و ما نحن فيه ليس كذلك؛ إذ ليس مراد المتكلّم تشبيه نوع اللفظ أو مثله أو شخصه به، مع أنّه ليس في مقام إلقاء الكلام الفصيح. و على فرض أنّه استعارة، فقد عرفت أنّ اللفظ في الاستعارة ليس مستعملاً في غير ما وضع له و ليس- أيضاً- مجازاً مرسلاً».[7]
ما یک معنای حقیقی داریم، یک معنای استعاره داریم و یک مجاز مرسل داریم. استعمال لفظ در معنای موضوعله، معنای حقیقی است. استعاره آن است که لفظی در معنای موضوعله خودش استفاده نشود اما در معنای مشابه استعمال شود، مثل «رأیت اسداً یرمی». مجاز مرسل آن است که لفظی در غیر معنای موضوعله استعمال شود و علاقه مشابهت نیست بلکه علاقه دیگری است مثل «جری المیزاب» وقتی باران میبارد میگویند: «ناودان جاری شد» درحالیکه آب جاری میشود در اینجا علاقه حال و محل است.
با این مقدمه مرحوم امام میپرسد که «دیزٌ مهمل» کدام یک از این سه استعمال است؟ هیچ کدام از اینها نیست پس از نظر علم فصاحت و بلاغت؛ پس استعمال غلطی است.
اشکال: ما تابع عرف هستیم و اگر تفهیم و تفهّم در نزد عرف محقق شود و بتواند منظور خودش را به وسیله الفاظ برساند، استعمال تحقق پیدا میکند.