97/10/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اطلاق لفظ و اراده لفظ / وضع
خلاصه جلسه گذشته: صحبت پیرامون «اطلاق اللفظ و ارادة شخصه» بود؛ مانند «دیز مهمل». لفظ دیز استعمال شده و مراد شخص همین کلمه است نه لفظ دیگری، نه نوع، صنف یا مثل آن، به خلاف جایی که گفته میشود «ضرب فعل ماض» در اینجا مقصود، شخص ضرب نیست بلکه شامل نصر، منع و ... هم میشود.
اشکالات به اطلاق لفظ و اراده شخصاشکال اول: آیا این استعمال، صحیح است؟ برخی گفتهاند که استعمال غلطی است؛ زیرا اتحاد حاکی و محکی یا دال و مدلول حاصل میشود؛ در مثال «دیز مهمل»، دیز که موضوع است هم دال و هم مدلول است؛ یعنی خودش بر خودش دلالت میکند. زمانی که گفته میشود زید، حکایت از هیکل خارجی میکند، حاکی، لفظ است که شامل زاء، یاء و دال است و محکی هیکل خارجی است اما در مثال دیز مهمل، حاکی دال، زاء و یاء بوده و محکی نیز دال، زاء و یاء است. اتحاد دال و مدلول یا اتحاد حاکی و محکی نیز محال است؛ بنابراین چنین استعمالی غلط است.
اشکال دوم: قضیه سه جزء دارد: موضوع، محمول و نسبت اما در اطلاق لفظ و اراده شخص، موضوع و محمول، وجود دارد اما نسبتی نیست. خود کلمه دیز مهمل است و نیاز به ضمیر مقدری که به هیکل خارجی برگردد ندارد.
پاسخمرحوم آخوند به این دو اشکال پاسخ داده است:پاسخ اشکال اول: حاکی و محکی در این استعمال، اعتباراً متفاوت است، ازآنجهت که از دهان متکلم خارج میشود، دال و حاکی است و به اعتبار اینکه خود آن اراده شده، مدلول و محکی است. میتوان گفت «زید قائم» همچنین میتوان گفت «زید لفظ»، اگر قائم به آن نسبت داده شود، از زید، هیکل خارجی اراده شده، معنا و هیکل خارجی قائم است؛ اگر لفظ به آن نسبت داده شود، از زید، زاء، یاء و دال، اراده شده است.
پاسخ اشکال دوم: اشکالی ندارد که قضیّه در برخی موارد، یک جزء داشته باشد؛ مثلاً کسی که مقابل شما ایستاده به او میگویید: قائمٌ. قائمٌ یعنی این شخص قائم است؛ پس موضوع را هیکل خارجی قرار دادهاید و قائم، محمول است. مثال دیگر: دو نفر در مقابل شما دعوا میکنند و یکی دیگری را کتک میزند، شما میگویید: ضَرَب. فاعل و مفعول را هم بیان نمیکنید درحالیکه استعمال مفهم بوده و تفهیم و تفهّم شکل گرفته است.
مسئله اطلاق لفظ و اراده شخص نیز همینگونه است که خود کلمه دیز موضوع واقع میشود؛ ذوق و طبع سلیم نیز آن را میپسندد.[1]
محقق اصفهانی در کتاب نهایة الدرایة، کلام محقق خراسانی را توضیح داده و میفرماید: هنگام استعمال، گاهی نیاز به واسطه است، مثلاً زید حضور ندارد بنابراین گفته میشود: «زید قائم»، نیاز است که زید ذکر میشود چون حضور ندارد. گاهی نیز نیاز به واسطه نیست، مثلاً زید در حضور شما ایستاده است و فقط میگویید: «قائم»؛ در این صورت نیازی به وساطت لفظ نیست.گاهی تفیم و تفهم میان دو نفر مطرح است و گاهی مقصود، نوشتن کتابی است که برای نسلهای آینده نیز مفهم باشد؛ زمانی که کتاب نوشته میشود، نمیتوان فقط «قائم» را نوشت؛ زیرا دیگران متوجه مقصود نمیشوند اما اگر در حضور شما و مخاطب شما کسی ایستاده و میگویید «قائم» تفهیم و تفهم شکل میگیرد زیرا قرائن وجود دارد.بنابراین کسانی که میگویند چنین استعمالی صحیح نیست، مقصود در مقام کتابت است زیرا برای تفهیم نسل آینده نیاز است که موضوع، محمول و نسبت، وجود داشته باشد اما زمانی که با قرائن میتوان مراد را درک کرد، تفهیم و تفهم تحقق مییابد و نیازی به وجود تمامی اجزای قضیه نیست.[2]
بر اساس کلام محقق اصفهانی، «دیز مهمل» در مقام کتابت اشتباه است و باید گفته شود «دیز هذا اللفظ مهمل».