97/09/26
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اقسام وضع/ وضع
خلاصه جلسه گذشته: بحث پیرامون اقسام وضع، در مورد وضع عام و موضوعله خاص بود. فرع اول را که پیرامون وضع حروف بود در جلسات گذشته مطرح کردیم.
فرع دوم: وضع اسمهای اشاره، ضمائر، موصولات و مانند آنها.
آیا اسماء اشاره، موصولات، ضمائر و استفهام، وضعشان عام و موضوعله خاص است یا وضع عام و موضوعله هم عام است؟
قول اول: وضع عام و موضوعله خاص
توضیح: واضع، «هذا» را برای هر مفرد مذکری وضع کرده است نه برای زید، بکر و ...؛ اما زمانی که «هذا» استعمال و گاهی با دست هم اشاره میشود برای جزئی مشخص است.
واضع ضمیر خطاب مثل «انت» را برای هر مفرد مذکر حاضری وضع کرده است حال هرکسی میخواهد باشد؛ واضع آن را برای همه وضع کرده بود اما هنگام استفاده و استعمال، درباره یک نفر استفاده میشود.«هو»، «هما» و «هم» که ضمایر غایب هستند باید مرجعشان معلوم باشد به همین دلیل ضمائر از معارف هستند. «هو» یعنی همان کسی که من و شما او را میشناسیم اما در وضع آنها، زید، بکر و ... نخوابیده است بلکه برای هر انسان مذکر غائبی است اما هنگام استعمال باید در مورد انسان خاص باشد. ضمیر باید مرجع داشته باشد و اگر مرجع نداشته باشد دیگر ضمیر نیست.«من» موصول، نیازمند به صله است؛ صله، «من» را بیان میکند. «من» برای هر انسانی وضع شده است اما زمانی استعمال میشود که صله موجود و آن شخص، معلوم باشد؛ به همین جهت است که گفته میشود موصولات از معارف هستند.جزو معارف بودن یعنی فرد مشخص است؛ بنابراین موضوعله آن خاص است.کلمات استفهامی هم همینگونه هستند. با کمک «هل» میتوان از هر چیزی استفهام و پرسش نمود اما زمانی که استفهام شکل گرفت، خاص میشود؛ «هل زید قائم؟»؛ بنابراین وضع «هل» عام است اما موضوعله آن خاص است.بنابراین طبق قول صحیح، اسماء اشاره، ضمائر، موصولات، استفهام و امثال اینها، وضعشان عام و موضوعله خاص است؛ یعنی معنایی که از این الفاظ اراده میشود و موضوعله خارجی آنها خاص است. عرف هم بیش از این چیز دیگری نمیفهمد.صاحب فصول،[1] مرحوم امام خمینی،[2] محقق خویی[3] ، محقق اصفهانی و دسته زیادی این قول را پذیرفتهاند.
دلایلدلیل اول: تبادر دلیل این قول است؛ یعنی وقتی الفاظ استعمال میشوند باید ببینیم آیا عام به ذهن تبادر میکند یا خاص؟ اقتضای تبادر عرفی آن است که معنای موضوعله این الفاظ، خاص باشد.
دلیل دوم: علاوه بر این، علمای علم لغت و ادب، این الفاظ را جزء معارف میدانند و معرفه یعنی خاص نه نکره؛ به همین خاطر است که «هذا» و امثال آن میتوانند مبتدا، خبر، فاعل یا مفعول واقع شوند درحالیکه فاعل، مفعول، مبتدا و خبر باید معرفه باشند؛ اگر این الفاظ، معرفه و خاص نبودند، چنین جایگاهی نداشتند.
تحقیق مرحوم اماممرحوم امام خمینی در این مسئله، ضمن پذیرش این قول، تحقیقی دارند: اسماء اشاره، موصولات و ضمائر، حروف هستند نه اسم؛ زیرا معنای آنها استقلال ندارند.در علم نحو خواندهاید که اسماء اشاره، موصولات و ضمائر، از مبنیّات بوده و معرب نیستند زیرا مشابهت با حروف دارند درعینحال مبتدا و خبر واقع میشوند. مرحوم امام میفرماید اینها اسم شبیه به حروف نیستند بلکه حروف هستند.اشکال: به نظر میرسد لزومی و دلیلی ندارد که برخلاف آنچه نحویین گفتهاند، این مطلب را بگوییم.