97/09/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: واضع کیست/ وضع
آیا واضع لغات و الفاظ، خداوند است یا بشر؟قول اول: واضع خداوند است.
محقق نائینی میفرماید: «لا بد من انتهاء الوضع إليه تعالى، الذي هو على كل شيء قدير، وبه محيط، ولكن ليس وضعه تعالى للألفاظ كوضعه للأحكام على متعلقاتها وضعا تشريعيا، ولا كوضعه الكائنات وضعا تكوينيا، إذ ذلك أيضا مما يقطع بخلافه. بل المراد من كونه تعالى هو الواضع ان حكمته البالغة لما اقتضت تكلم البشر بابراز مقاصدهم بالألفاظ، فلا بد من انتهاء كشف الألفاظ لمعانيها إليه تعالى شانه بوجه، اما بوحي منه إلى نبي من أنبيائه، أو بالهام منه إلى البشر، أو بابداع ذلك في طباعهم، بحيث صاروا يتكلمون ويبرزون المقاصد بالألفاظ بحسب فطرتهم، حسب ما أودعه الله في طباعهم».[1]
توضیح: امور چند قسم هستند: 1ـ تکوینی 2ـ تشریعی 3ـ مابین تکوین و تشریع. امور تکوینی مانند خلق اشیائی چون آسمان، زمین و ... است. امور تشریعی همان احکام الهی مانند نمازخواندن، روزه گرفتن، زکات دادن و ... است. اموری هم هستند بین تکوین و تشریع؛ نه کاملاً تکوینی هستند و نه کاملاً تشریعی؛ بلکه واسطه بین تکوین و تشریع هستند.
مثال: مصلحت خداوند تعلق گرفته است که انسان را خلق کند، پس از خلق انسان، مصلحت بر این تعلق گرفت که انسانها با یکدیگر صحبت کنند. نحوه این تکلم از ناحیه خداوند به وحی یا الهام، بیان شده است. خداوند وقتی آدم و حوا را خلق نمود، الفاظی را به آنان الهام نمود تا با یکدیگر صحبت کنند؛ سپس کمکم بچهها و نوهها آمدند.
اگر گفته شود که خود بشر، الفاظ را وضع کرده، آنهم به الهام خداوند است. اول وضع بهوسیله وحی به انبیاء بوده و سپس بهوسیله الهام به بشر. انسان فکر میکند که خودش صنعتی را تأسیس نموده، درحالیکه همان هم به الهام پروردگار است؛ خداوند به بشر الهام میکند که فلان کار را انجام بده زیرا به نفع جامعه است.محقق نائینی میفرماید: سرچشمه واقعی وضع، خداوند است. خداوند بهوسیله وحی به انبیاء، الهام به غیر انبیاء و مقتضای فطرت، الفاظ را برای معانی وضع کرده است.اشکال: محقق خویی شاگرد محقق نائینی به استاد اشکال میکند: امور دو قسم بیشتر نیست؛ یا تکوینی هستند یا تشریعی، واسطه نداریم؛ لذا واضع را یا بشر میدانید که امری تشریعی و اعتباری میشود یا واضع را خداوند میدانید که دلیلی بر آن وجود دارد. الهام را هم قبول داریم که به برخی الهام میشود اما این مانع نمیشود که بگوییم وضع، فعل بشر است. خلق انسان، عقل، فکر و قدرت بشر از ناحیه خداوند است اما الطاف خداوند بهواسطه بشر در جامعه اجرا میشود.
پاسخ: به نظر ما این اشکال به محقق نائینی وارد نیست. مقصود محقق نائینی مشخص است؛ ایشان میخواهد بگوید از ابتدای خلقت، خداوند الفاظی را به حضرت آدم وحی یا الهام کرده و با حضرت حوا صحبت کردهاند؛ وضع از آنجا شروع و بهمرورزمان، الفاظ بهوسیله حضرت آدم، فرزندان و نوههایش اضافهشده و وضع، شکل گرفته است. اینکه گفته میشود خدا واضع است؛ مقصود روشن است یعنی لطف و عنایت خداوند شامل انسانها شده و عقلشان رسیده که الفاظی را برای معنا تعیین کردهاند تا با یکدیگر صحبت کنند. از ناحیه خداوند به بشر الهام میشود و بشر به آنها جامه عمل میپوشاند.
قول دوم: واضع بشر است.
آقاضیاء عراقی میفرماید: واضع خود بشر است نه اینکه واضع را خداوند بدانیم. هرچند که الهام هم باشد اما مباشر، بشر است و بهمرورزمان الفاظ برای معانی وضع و اضافهشدهاند.[2]
بهنظر میرسد تفاوتی بین فرمایش محقق عراقی با فرمایش محقق نائینی وجود ندارد؛ زیرا ایشان هم الهام را پذیرفتهاند و میگویند الهام از ناحیه خداوند است اما بشر وضع کرده.قول سوم: واضع اشخاص متعدد هستند.
مرحوم امام میفرماید: «أنّ الواضع ليس هو اللَّه تعالى، و لا النبي، و لا وصي نبي، و لا شخص واحد معيّن، بل أشخاص متعدّدة تدريجاً، كما نشاهد بالعيان وضع بعض الألفاظ في زماننا هذا لمعانٍ جديدة مُخترعة لم تكن سابقاً، و هو السرّ في وقوع الألفاظ المشتركة و المترادفة؛ حيث إنّ الواضع للّفظ لمعنىً من المعاني وضعه له من دون اطّلاعه على وضع شخص آخر لفظاً آخر لذلك المعنى أو وضع هذا اللّفظ لمعنىً آخر».[3]
یک نفر واضع نیست بلکه بهمرورزمان اشخاص متعدد الفاظ را برای معانی وضع میکنند؛ لذا لفظ مشترک وجود دارد مثل «عین» که گفته میشود هفتاد معنا دارد. آیا یک واضع، عین را برای هفتاد معنا وضع کرده است؟ واضح است که اینگونه نبوده، بلکه مثلاً واضعی عین را برای چشمه وضع کرده و در مکانی دیگر واضعی عین را برای چشم وضع کرده و واضع سوم آن را برای طلا وضع کرده و ...؛ تعدد واضعها باعث تعدد وضعها شده. همچنین براثر کثرت واضعها، الفاظ مترادف هم داریم مثل انسان، بشر و حیوان ناطق که یک معنا دارند.آیتالله مکارم نیز هم قول را پذیرفته و میفرماید: «يتعيّن حينئذٍ كون الواضع عدّة أفراد مختلفين في كلّ عصر من الأعصار وفي كلّ زمان ومكان».[4]
قول چهارم: واضع بشر است اما با الهام خداوند
شهید صدر میفرماید: «فرضية الإلهام بأصل اللغة لعلها هي المناسبة مع ما هو الملاحظة في جملة من النصوص الدينية التي تؤكد على أن الخليفة الأولى من البشر ـ آدم وزوجته ـ كانا على معرفة واطلاع بلغة مكنتهما من الحوار والتفاهم فيما بينهما قبل أن يهبطا إلى الدنيا ويمارسا نشاطهما الطبيعي والاجتماعي فيها، وهذا من المستبعد جدا أن يحصل من دون افتراض إلهام رباني كان بذرة في طريق نشوء هذه الظاهرة بعد ذلك في حياة الإنسان».[5]
واضع بشر بوده و به الهام است؛ طبق آیات[6] و روایات از اول خلقت، خداوند، الفاظ و بیان را به انسان الهام کرده و بهمرورزمان، بشر الفاظ را برای معانی وضع کرده است.
به نظر ما حق همین است که با الهام پروردگار، الفاظ بهمرورزمان برای معانی وضعشدهاند.