97/07/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: موضوع علم اصول
صحبت پیرامون موضوع علم اصول است. در رابطه با چیستی موضوع علم اصول اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی موضوع علم اصول را «ادلّه اربعه» میدانند؛ برخی آن را «الحجة فی الفقه» دانستهاند؛ و برخی نیز تعبیرات دیگری دارند، مثل: «كلّ قاعدة تكون ممهدة لتشخيص الأحكام والوظائف الكلية للمكلفين».[1]
به نظر ما موضوع علم اصول همان غرضی است که متحیّث به حیثیت خاصه (استنباط احکام شرعیه فرعیه) است، به عبارت دیگر: قدرت بر استنباط احکام شرعیه فرعیه، هدف علم اصول است. این موضوع بهصورت طبیعی، مسائلی در آن بحث میشود مانند بحث از «اصول عملیه» یا «ملازمات» مثل وجوب مقدمه واجب.
بنابراین موضوع علم اصول عبارت است از:«ما یقع فی طریق استنباط الاحکام الشرعیّة الفرعیه». آن چیزی که در راه استنباط احکام شرعیه فرعیه واقع میشود؛ پس همان غرض مبدّل به موضوع میشود.
هر علمی غرضی دارد، برای رسیدن به آن غرض، مسائلی مطرح میشود مثلاً با غرض سلامت انسان، گفته میشود که فلان گیاه برای سرماخوردگی مفید است، این مسئله دخیل در غرض است. اگر مسائل استطرادی مطرح شود اشکال گرفته میشود که چرا این مطلب را بیان کردید؟ چه ربطی به این بحث دارد؟ در غرض ما دخالت ندارد. ملاک صحّت طرح مسائل، دخالت آن مسئله در غرض است.آیتالله سبحانی میفرماید استاد ما مرحوم امام خمینی میفرمود: «أنّ الالتزام بأ نّه لابدّ لكلّ علم من موضوع جامع بين موضوعات المسائل، ثمّ الالتزام بأ نّه لابدّ من البحث عن عوارضه الذاتية، ثمّ ارتكاب تكلّفات غير تامّة لتصحيحه، والذهاب إلى استطراد كثير من المباحث المهمّة التي تقضي الضرورة بكونها من العلم، ممّا لا أرى وجهاً صحيحاً له، ولا قام به برهان، بل البرهان على خلافه».[2]
مرحوم امام اصلاً موضوع را لازم نمیدانستند. اگر موضوع لازم باشد باید بحث از عوارض ذاتیه موضوع باشد؛ به نظر مرحوم امام، موضوع لازم نیست چه رسد بحث از عوارض ذاتیه موضوع.اقوال در موضوع علم اصول فقهقول اولمرحوم محقق قمی[3] و شهید صدر[4] موضوع علم اصول را «ادلّه اربعه» میدانند؛ یعنی کتاب، سنت، اجماع و عقل که در فقه به آنها استدلال میشود.
مرحوم میرزای قمی میفرماید اینها موضوع هستند زیرا دلیلیّتشان محرض است؛[5] کسی نگفته کتاب حجّت نیست بلکه همه قبول دارند قرآن حجت است؛ همینطور سایر ادلّه؛ فقط در مورد عوارض اینها بحث میشود.
نقدبحث از خبر واحد که از مهمترین مباحث اصول است بر اساس این دیدگاه باید خارج از مباحث اصول باشد؛ زیرا گفتهاید حجیت بحث سنت، مفروغعنه است و بحث از حجیت خبر واحد هم بحث از حجیت سنت است.قول اول میگوید موضوع علم اصول «بعد الفراغ عن دلیلیة الدلیل»، درحالی که بحث از حجیت خبر واحد، «بحث عن دلیلیة الدلیل» است.مباحث «تعادل و تراجیح» هم بحث از دلیلیت دلیل است درحالیکه قول اول میگوید بعد از فراغ از دلیلیت بحث میشود.مباحث «الفاظ» که در آن بحث از حجیت ظواهر میشود یا بحث میشود که «المشتق حقیقة فی ما تلبس فی الحال» آیا مربوط به کتاب و سنت است یا اعم و شامل موارد متعددی است؛ مثلاً در دادگاه هم ظواهر کلام متهم یا قاضی حجت است یا در عمل به وصیت، ظاهر الفاظ حجت هستند.توجیهمرحوم شیخ انصاری این اشکال را توجیه کرده به این صورت که بحث از حجیت دلیل بحث از احوال دلیل است.محقق خراسانی توجیه دیگری فرمودهاند: دو نوع «کان» داریم: 1- کان تامّه 2- کان ناقصه.
کان تامه یعنی اصل وجود؛ «کان زیدٌ» یعنی زید موجود است اما «کان زید قائماً» کان ناقصه است زیرا اصل وجود زید مسلّم است و فقط بحث از حالت اوست. هرجایی که بحث از کان تامه بود داخل در مباحث اصول نیست و هرجا بحث از کان ناقصه بود داخل در مباحث علم اصول است. اگر بحث شود که آیا با خبر واحد، سنت ثابت میشود؟ بحث از ثبوت کان تامه است. آیا خبر واحد سنت است یا حاکی از سنت؟ خبر حاکی از سنت، غیر از سنت است. در خبر واحد بحث از حجیت حاکی از سنت است نه بحث از سنت.بنابراین اگر بحث از مفاد کان ناقصه باشد بحث از عوارض است و داخل در علم اصول و اگر بحث از کانه تامه باشد بحث از اصل ثبوت و از علم اصول خارج است.این کلام را اینگونه توجیه کردهاند: دو نوع ثبوت داریم: 1. ثبوت واقعی 2. ثبوت تعبدی. ثبوت واقعی یعنی واقعاً وجود دارد و اگر گفته شود آیا شرعاً حجیت دارد، ثبوت تعبدی است. اگر بحث از ثبوت واقعی باشد مفاد کان تامه و از اصول فقه خارج است اما اگر بحث از ثبوت تعبدی باشد مفاد کانه ناقصه بوده و داخل در بحث اصول است زیرا در اصول فقه بحث از ثبوت تعبدی میشود. بحث از خبر واحد بحث ثبوت تعبدی است یعنی میگوییم به حسب ظاهر قول زراره از امام صادق (ع)، حجت است.[6]