97/07/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تمایز علوم؛ موضوع علم اصول
تمایز گاه به موضوع، گاه محمول و گاه غرضآیتالله مکارم میفرماید: «أنّ ملاك وضع كلّ علم على حدة وتمييزه عن سائر العلوم هو وجود التناسب والتناسخ بين مسائله ودخولها تحت عنوان جامع، ولا إشكال في أنّ تناسب المسائل قد يكون بوحدة الموضوع واخرى بوحدة المحمول وثالثة بوحدة الغرض فليكن التمايز أيضاً كذلك».[1]
ایشان میفرماید: تمایز علوم گاهی به موضوعات، گاهی به محمولات و گاهی به اغراض است.
نقدفرمایش ایشان خوب است اما راه بهتری هم وجود دارد. تمایز به اغراض است؛ زیرا طبیعی امر این است که قبل از تأسیس علوم، اغراضی بودهاند که با جمعآوری تجربیات، تفکرات و تعلیمات انبیا، علوم شکل گرفتهاند. تشکیل علوم همیشه تابع غرضی است که در ابتدا مختصر بودهاند و به مرور، توسط متفکران و اندیشمندان گسترش و تکامل یافتهاند.پرسش ما از آیتالله مکارم آن است: اگر از شما پرسیده شود که چرا فلان مسئله را در این علم آوردید، چه میگویید؟ جواب شما این است که چون این مسئله در غرض دخالت دارد و غرض را برآورده میکند. اگر بگویید که میخواهیم از این موضوع بحث کنیم، از شما پرسیده میشود که این موضوع به چه دردی میخورد؟ چه غرضی از طرح این موضوع دارید؟ و چرا از آن بحث میکنید؟ ناچارید بگویید که غرض پشتوانه آن است.فلسفه تشکیل موضوعات رسیدن به غرضی است. در عصر حاضر برخی علما آمدهاند و مسائلی را در اصول فقه مطرح کردهاند که در کتاب کفایه نیست؛ زیرا میگویند: غرض از اصول فقه استنباط احکام است و این مسائل در استنباط احکام شرعی دخیل هستند.بنابراین آنچه که باعث تمایز علوم از یکدیگر است اغراض است با حیثیاتی که دارند.قول به تفصیل در ممیّزآیتالله سبحانی میفرماید: «والحقّ في المقام هو أنّ الميز بالموضوع فيما إذا كان بين الموضوعين تباين نوعي كعلمي الهندسة والحساب، وبالجهة المشتركة بين محمولات المسائل، فيما إذا كان الموضوع واحداً كعلمي الصرف والنحو وعلوم الطب والتشريح ووظائف الأعضاء».[2]
در صورتی که بین موضوعات تباین نوعی باشد، تمایز به موضوعات است مثل علم هندسه و حساب؛ حساب پیرامون اعداد بحث میکند و هندسه، پیرامون خط، سطح و ... .نقدآن تفاوتی که شما میگویید علم هندسه و حساب در موضوع دارند هم مربوط به تفاوت در اغراض است؛ گاه غرض فهم مقدار اعداد است از علم حساب استفاده میشود و گاه غرض فهم خصوصیات سطح است که از علم هندسه کمک گرفته میشود.موضوع علم اصولبرخی از اصولیان مانند مرحوم امام، میفرمایند که اصلاً علوم نیاز به موضوع ندارند: «أنّ الالتزام بأ نّه لابدّ لكلّ علم من موضوع جامع بين موضوعات المسائل، ثمّ الالتزام بأ نّه لابدّ من البحث عن عوارضه الذاتية، ثمّ ارتكاب تكلّفات غير تامّة لتصحيحه، والذهاب إلى استطراد كثير من المباحث المهمّة التي تقضي الضرورة بكونها من العلم، ممّا لا أرى وجهاً صحيحاً له، ولا قام به برهان، بل البرهان على خلافه».[3]
علمایی که قائلند علم اصول فقه، موضوع دارد، پیرامون آن اختلاف نظر دارند:برخی موضوع علم اصول را ادلّه اربعه میدانند مانند محقق قمی[4] ؛ برخی گفتهاند: «الحجة فی الفقه»؛ برخی تعبیر کردهاند: «الحجة علی الحکم الشرعی الفرعی»؛ برخی گفتهاند: «الجامع المنتزع بین المسائل».
به نظر ما موضوع علم اصول، همان غرض علم اصول است. ثمره علم اصول آن است که وظایف شرعی مکلفین تعیین شود؛ راه تعیین این وظایف، استنباط است و استنباط بدون اصول فقه ممکن نیست. «غایة علم الاصول، الاستنباط» هرچیزی که باعث میشود قدرت بر استنباط پیدا شود، موضوع علم اصول است و غرض از علم اصول هم همین است.