درس خارج اصول استاد محسن فقیهی

97/02/01

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: علوم مورد نیاز مجتهد/تقسیمات اجتهاد/مبحث اجتهاد و تقلید

علوم مورد نیاز مجتهد: مرحوم آخوند فصلی در کفایه بیان می‌کنند باعنوان «فیما یحتاج الیه المجتهد من العلوم و غیرها» کسی که احکام را استنباط می‌کند چه علومی را باید بداند؟

اولین علم لازم برای استنباط احکام، علم لغت است و منظور از آن لغت عرب است. چون غالباً مجتهد از کتاب و سنّت استنباط می‌کند و کتاب و سنّت به زبان عربی است، لذا باید زبان عربی را بداند. جهت دومی که در اینجا مطرح می‌باشد این است که وقتی آیه‌ای از قرآن را مشاهده می‌کنیم، ممکن است مفهوم و منطوق و معنای حقیقی و مجازی و جهات دیگری داشته باشد، اگر بخواهیم واقعاً جهاتی که در کلام وجود دارد را متوجّه شویم لازم است که لغت عرب و معنا را بدانیم.

دومین علمی که برای اجتهاد لازم است، علم صرف است؛ زیرا تغیّر معانی به وسیله علم صرف حاصل می‌شود. وقتی شما می‌گویید ضَرَبَ یعنی در زمان گذشته زد، یضرب یعنی در زمان حال یا آینده زد و هر صیغه‌ای معنای خاص خودش را دارد. علم صرف یک لفظ را به معانی مختلفی بررسی می‌کند؛ لذا اگر بخواهیم کلمات قرآن و روایات را خوب بفهمیم نیاز به علم صرف داریم و باید آنرا بدانیم.

سوّمین علمی که برای اجتهاد لازم است، علم نحو است. مورد اتفاق علماست که در استنباط احکام علم نحو مورد نیاز است؛ زیرا فهم معانی مرکّبات بر عهده علم نحو است و اگر بخواهیم آیات و روایات را درست معنا کنیم به علم نحو نیازمندیم. در علم صرف، بحث در معنای «کلمه» بود اما در علم نحو مجموع کلام، مورد بحث است.

نکته‌: علم صرف و نحو هم نوعی اجتهاد دارد؛ یعنی اختلافاتی بین علمای صرف و نحو وجود دارد که مجتهد باید بتواند قول حق را یافته و به آن ملتزم شود. مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی (ره) می‌فرمود: اگر می‌خواهید مجتهد خوبی باشید باید در علم صرف و نحو هم مجتهد باشید؛ زیرا اختلافاتی که بین علمای صرف و نحو است باعث می‌شود که معنا عوض شود و شما باید در این دو علم مجتهد باشید و بتوانید تشخیص دهید که کدام قول درست است.

چهارمین علمی که مجتهد باید به آن آگاه باشد و بداند، علم اصول است. اوامر و نواهی قرآن، مطلق و مقید و مباحث دیگر اصولی باید قبل از فقه برای انسان اثبات شود.

نکته: اخیراً مسئله‌ای مطرح شده که آیا تقلید در اصول جایز است یا نه؟ عدّه‌ای گفته‌اند که مجتهد می‌تواند در اصول تقلید کند و در فقه مجتهد باشد. به نظر ما نمی‌توان گفت که شخصی مجتهد باشد ولی در اصول مقلّد باشد. به عنوان مثال اگر شما مقلد کسی هستید که می‌گوید امر دلالت بر استحباب می‌کند، اوامری که در آیات و روایات آمده را باید حمل بر استحباب کنید، در این صورت تمام واجبات تبدیل به مستحبات می‌شوند مگر این‌که به صورت صد در صد ثابت شود؛ در این صورت تمام مسائل اسلام زیر سؤال می‌رود و عوض می‌شود. پس اگر شخصی در اصول مقلّد باشد، نمی‌تواند در فقه مجتهد باشد چون نتیجه تابع أخس مقدمتین است لذا آن شخص، عملاً مقلّد است؛ یعنی اگر دو مقدمه داشته باشیم که یکی کلی و دیگری جزئی باشد، نتیجه جزئی می‌شود.

در جایی که حکم مسئله‌ای اتفاقی است و همه علما اتفاق نظر دارند، مشکلی نیست ولی در جایی که اختلاف وجود دارد، انسان باید مجتهد باشد، ادلّه را ببیند و خودش نظر بدهد. پس به نظر ما این بحث که در اصول مقلّد باشد و در فقه مجتهد، امکان‌پذیر نیست.