97/01/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اجتهاد متجزّی/تقسیمات اجتهاد/مبحث اجتهاد و تقلید
خلاصه جلسه گذشته: بحث در اجتهاد متجزّی بود. کسی که اجتهاد متجزّی دارد، آیا میتواند در مسائلی که خودش به نتیجه رسیده، از خودش تقلید کند و در مسائلی که به نتیجه نرسیده و تحقیق نکرده، از مجتهد دیگری تقلید کند؟ گفته شده که این کار جایز است. به این دلیل که تقلید، به معنای رجوع جاهل به عالم است و مجتهد متجزّی هم در مسائلی که به نتیجه رسیده، عالم است و به نظر خودش عمل میکند و در مسائلی که به نتیجه نرسیده، جاهل است و به دیگران رجوع میکند. یا باید احتیاط کند، که احتیاط به اتفاق علما جایز است و واجب نیست. لذا تقلید در مسائلی که تحقیق کرده و به نتیجه رسیده به چند دلیل صحیح نیست: یکی اینکه رجوع الجاهل الی العالم در مورد او صدق نمیکند، ثانیاً در تحقیقی که انجام داده اشکالاتی را به کسی که میخواهد از او تقلید کند، وارد کرده و این به این معناست که علم به خطای غیر دارد و وقتی که علم به خطای غیر دارد چگونه میخواهد از او تقلید کند؟ پس تقلید از غیر برای او جایز نیست.
به نظر ما این حرف صحیح است و اشکالی بر آن وارد نیست.
امر چهارم: این است که آیا دیگران میتوانند از مجتهد متجزّی تقلید کنند؟ در اینجا دو قول وجود دارد:
قول اوّل: جواز رجوع؛ قول حق هم همین است وقتی که در مسائل معتدّ به نزد عرف مجتهد باشد. دلایل ما برای رجوع به عالم یا دلائل عقلایی است یا روایی. در تمام موارد، عقلای عالم به متخصص مراجعه میکنند، (بنای عقلا غیر از روایات). یا سیره عقلا که از صدر اسلام تا کنون مردم در مسائل شرعی به علما رجوع میکردهاند و این سیره عقلائیهای بوده که مورد امضای شارع هم بوده است. یک سری دلایل هم، نقلیه است که مثلا در روایت میفرماید: به راویان احادیث ما رجوع کنید یا به کسی که حلال و حرام ما را میشناسد یا اهل ذکر یا کسی که از فقها است؛ این روایات به ما میگوید که به چه کسی رجوع کنیم. حال این عبارات بر مجتهد متجزّی صدق میکند یا نه؟
آیت الله مکارم میفرماید که مصداق عناوین «من عرف حلالنا و حرامنا» یا «شیئا من قضایانا» یا «اهل الذکر» و «من کان من الفقها» شامل کسی میشود که مسائل معتدّ به را بداند. در این صورت شکی در جواز تقلید غیر از او وجود ندارد.[1]
مرحوم خویی میفرماید: وقتی سیره عقلا مورد امضای شارع واقع نشود، به تنهایی فایده ندارد و موضوع در ادلّه امضا این است که او عارف به احکام و فقیه و اهل ذکر باشد و ظاهر است که این عناوین بر کسی صدق میکند که عالم به مقدار معتدّ به از احکام شرعیه باشد لذا شامل متجزّی نمیشود.[2]
مثلاً وقتی انسان میخواهد به طبیب مراجعه کند و فرض این است که چند طبیب وجود دارد که یکی به تمام طب تسلط دارد، دیگری متخصص چشم است و طبیب دیگر فقط دو بیماری را مداوا میکند. عقلا در اینجا اگر دسترسی به طبیب اوّل داشته باشند، به او مراجعه میکنند. اگر در چشم مشکلی داشته باشند به متخصص چشم مراجعه میکنند. اما به کسی که نسبت به درمان دو بیماری اطلاع دارد، باید دید که بنای عقلا چیست. همچنین سیره عقلائیه را به دست بیاوریم.ایشان از روایات برداشت میکنند که عالم کسی است که عمده مسائل را بداند. اما بنای عقلا را بر این میداند که اگر شخصی دو مسأله را هم بداند و در آنها مجتهد باشد، میتوان از او تقلید کرد.به نظر ما هم بنای عقلا هم سیره عقلائیه و هم روایات یک مطلب را میگویند و با هم تنافی ندارند و آن این است که متجزّی باید مسائل معتدّ به را بداند. پس بنابراین در تقلید دیگران از متجزّی لازم است که مسائل معتدّ به را بداند ولی در عمل به فتوای خودش، در یک یا دو مسأله هم باید به فتوای خودش عمل کند.