96/12/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اجتهاد متجزّی/تقسیمات اجتهاد/مبحث اجتهاد و تقلید
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در مورد مجتهد متجزّی و تجزّی در اجتهاد بود که آیا امکان دارد یا خیر.
در این بحث نظرات متفاوتی وجود دارد؛ برخی میگویند: اصلاً تجزی در اجتهاد امکان ندارد زیرا ملکه اجتهاد بسیط است و بسیط قابل تجزیه نیست؛ به عبارت دیگر یا ملکه اجتهاد حاصل است و یا حاصل نیست. در مقابل نظر دیگری میگوید: تجزی در اجتهاد نه اینکه ممکن نباشد بلکه لازم است زیرا کسی که به اجتهاد مطلق میرسد یک سیر تکاملی را طی کرده و از اجتهاد متجزی با ممارست در بهدست آوردن احکام به اجتهاد مطلق رسیده است. نظر سوم آن است که اجتهاد متجزی جایز است.
بر همین اساس تعریفاتی برای اجتهاد متجزی بیان شده است:تعریف اول: «وذلك بأن يحصل للعالم ما هو مناط الاجتهاد في بعض المسائل، دون بعض آخر».[1] علم به مناط اجتهاد در برخی از بابهای فقهی بدون اینکه در باب دیگری چنین علمی را دارا باشد.
تعریف دوم: «تجزّي الاجتهاد، بمعنى أن يكون قد اجتهد في بعض المسائل بالفعل دون الباقي».[2]
بین تعریف اول و دوم تفاوت زیادی نیست.تعریف سوم: آیت الله مکارم میفرمایند: «المجتهد المتجزّي عبارة عن، من له ملكة يقدر بها استنباط بعض الأحكام الشرعيّة الفرعيّة فقط».[3]
به نظر میآید که این بهترین تعریف برای مجتهد متجزی میباشد. همین که شخص بتواند در برخی از بابهای فقه به روش صحیح به حکم شرعی دست پیدا کند مجتهد متجزی خواهد بود.مسئله دوم: امکان تجزیدر این بحث اختلاف نظر وجود دارد اما اکثر علما فرمودهاند که تجزی امکان دارد. مرحوم محقق خویی پا را از امکان فراتر نهاده و عادةً آن را لازم دانسته است: «فالصحيح: إمكان التجزي عقلا، ووجوبه عادة».[4] از نظر ایشان برای رسیدن به اجتهاد مطلق، شخص ابتدا مجتهد متجزی میشود و سپس بعد از مدتی ممارست در استخراج احکام، مجتهد مطلق میشود.
اشکال: ملکه اجتهاد بسیط است و قابل تجزیه نمیباشد.
جواب: مرحوم محقق خراسانی این اشکال را مطرح نموده و خودشان هم جواب میدهند به اینکه: «بساطة الملكة وعدم قبولها التجزئة، لا تمنع من حصولها بالنسبة إلى بعضٍ الأبواب، بحيث يتمكن بها من الإحاطة بمداركه، كما إذا كانت هناك ملكة الاستنباط في جميعها».[5] توانایی استخراج احکام در برخی از بابها اشکالی در وجود ملکه ایجاد نمیکند.
مرحوم محقق خویی جواب دیگری به این اشکال دادهاند: «حصول فرد من الملكة دون فرد آخر منها بمكان واضح من الامكان ولا يحتاج تصديقه إلى أكثر من تصوره. ولعل القائل بالاستحالة لم يتصور المراد من التجزي في المقام، واشتبه تبعيض افراد الكلي بتبعيض اجزاء الكل، فان الثاني هو الذي تنافيه البساطة. ولا دخل له بالمقام».[6] از نظر ایشان روشن است که انسان میتواند در موردی ملکه پیدا کند اما در مورد دیگر ملکه را به دست نیاورد. همین که شما آن را تصور کنید تصدیق به آن هم خواهید نمود. کسانی که منکر اجتهاد متجزی هستند بین تبعیض در افراد کلی و تبعیض در اجزاء کل اشتباه کردهاند؛ کلی بسیط است اما کل قابل تجزیه است. کل میتواند دارای افراد باشد در حالی که همان افراد جدای از سایر افراد، بسیط باشند؛ مثلاً اجتهاد در باب معاملات بسیط است اما خودش فردی از اجتهاد است.
آیت الله سبحانی همین سخنان را واضح بیان کردهاند: «أنّ الاجتهاد ليس ملكة واحدة، بل هناك ملكات مختلفة و متعدّدة، فإنّ ملكة الاستنباط في باب المعاملات غيرها في باب العبادات، و الاستنباط في قسم من مسائلها يبتني على معرفة القواعد الفقهيّة و الارتكازات العرفيّة في تلك المجالات من دون حاجة إلى معرفة فنّ الحديث و رجاله و أسناده و كيفيّة الجمع بين متعارضيه، و هذا بخلاف أبواب العبادات فإنّ الاستنباط فيها لا ينفكّ عن هذه الأُمور و غيرها، و عليه تكون ملكة الاستنباط فيها ملكتين لا ملكة واحدة، و لا مانع من حصول إحداهما دون الأُخرى».[7]