درس خارج اصول استاد محسن فقیهی

96/12/06

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعریف اجتهاد/مبحث اجتهاد و تقلید

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در تعریف اجتهاد بود. تعاریفی برای اجتهاد بیان شده است. در جلسات گذشته شش تعریف را بیان کردیم.

تعریف هفتم برای اجتهاد: «[الاجتهاد] ملکة یقتدر بها علی استنباط الحکم الشرعیّ الفرعیّ او الوظیفة الفعلیّة»[1] اجتهاد در این تعریف به ملکه تعریف شده است یعنی یک قوّه ای در انسان وجود دارد که با آن می‌تواند احکام شرعیه یا وظیفه فعلیه را تعیین کند. هم خوب می‌تواند با آیات و روایات احکام را استنباط کند و هم می‌تواند اصول عملیه را جاری کند.

به نظر ما: وجود ملکه به تنهایی در اجتهاد کافی نیست بلکه باید در کنار ملکه، اجتهاد فعلی و استنباط هم وجود داشته باشد. بهترین تعریفی که می‌توان برای اجتهاد کرد این است که: «بذل الوسع بقدر الاطمینان لتحصیل الحجّة علی الاحکام الشّرعیّة عن ادلّتها التفصیلیّة أو تعیین الوظیفة عند عدم الوصول إلیها مع تحقّق ذلک فعلاً فی الجملة». تلاش به اندازه‌ای که اطمینان حاصل شود برای به دست آوردن دلیل بر احکام شرعیه از ادلّه تفصیلیّه (از قرآن و روایات و دلیل عقل) اگر ادلّه تفصیلیّه نداشتیم از اصول عملیه استفاده می‌کنیم «مع تحقّق ذلک فعلاً» یعنی تحصیل دلیل بر احکام شرعی به صورت فعلی محقق شده باشد. پس ملکه کفایت نمی‌کند، بلکه باید مقداری از احکام را استنباط نموده و تحقق خارجی پیدا کرده باشد. «فی الجملة» هم به این معناست که لازم نیست در تمام مسائل انسان استنباط کرده باشد. همین که در چندین مسأله استنباط کرده باشد در مسائل دیگر هم می‌تواند استنباط کند.

تقسیم اجتهاد به مطلق و متجزی:

مقام اول: اجتهاد مطلق

تعریف اول: برای اجتهاد مطلق این است که «العلم بکلّ الأحکام أو العلم بها ظنّاً من الطرق الصحیحة»[2] علم به تمام احکام یا علم به احکام از راه ظنی از راههای صحیح.

به نظر ما: اینکه انسان بتواند به تمام احکام به صورت فعلی علم داشته باشد عادتاً غیر ممکن است مخصوصا با وجود مسائل مستحدثه و جدیدی که روز به روز به وجود می‌آید.

تعریف دوم: «المجتهد المطلق من کان له ملکة تحصیل الظنّ بجملة یعتدّ بها من الاحکام عن ادلّتها التفصیلیّة علی وجه یعتبر عرفاً و لایقدح قصوره نظره عن تحصیل الظنّ بالبعض إن کان قصور عارف؛ کما هو المتصوّر عادةً فی حقّ من له الملکة المذکورة و إنّما لم نعتبر ملکة تحصیل الظنّ بالکلّ ممّا عدا قطعیّاته؛ لتعذّره عادةً»[3]

به نظر ما: این تعریف شامل مجتهد متجزی هم می شود بلکه تعریف مجتهد متجزی است چون وقتی که ملکه قوی باشد، بعد از تتبّع و تدبّر تام در تمام مسائل، اجتهاد حاصل است.

 


[1] الوسيط في أُصول الفقه، الشيخ جعفر السبحاني، ج2، ص211.
[2] قوانين الأصول، الميرزا أبوالقاسم القمي، ج4، ص305.
[3] الفصول الغروية في الأصول الفقهية، الشيخ محمد حسين الأصفهاني صاحب الفصول، ج، ص393.