1403/09/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/اوامر/آیا مقدّمه واجب بحث لفظی است یا عقلی؟
خلاصه جلسه گذشته: جلسه گذشته بحث در رابطه با بحث مقدمه واجب بود که آیا مسئله مقدمه واجب از مباحث لفظی است یا از مباحث عقلی؟ به طور مشخص، صاحب معالم این بحث را در زمره مباحث الفاظ آورده است، در حالی که مرحوم آخوند خراسانی در کفایة الأصول آن را از مباحث عقلیه دانستهاند. وی معتقد است که این بحث عقلی است و ارتباطی با مباحث الفاظ ندارد. حال، سؤال اصلی این است که آیا مقدمه واجب، از مباحث الفاظ است یا از مباحث عقلیه؟
تفکیک مباحث عقلی و عرفی
در اینجا نکتهای حائز اهمیت است: گاهی اوقات، یک مسئله عقلی است اما عرف نیز آن را درک میکند. در این موارد، آن مسئله عرفی نیز محسوب میشود. اما اگر عقلی باشد و عرف نتواند آن را درک کند، آن مسئله، صرفاً عقلی خواهد بود.
به عنوان مثال، اگر شارع مقدس به ذیالمقدمه امر کند، این سؤال پیش میآید که آیا اراده ذیالمقدمه ملازم با اراده مقدمه است؟ در عرف، چنین ملازمهای درک میشود. برای نمونه، وقتی پدری به فرزندش دستور میدهد «نان بخر»، به طور ضمنی اراده کرده است که فرزند از مسیر صحیح و مشروع این کار را انجام دهد. این عرف، مقدمات غیرمشروع مانند دزدی یا تصرف غصبی را درک نمیکند و تنها راههای حلال را میپذیرد.
در مسائل شرعی نیز چنین است. وقتی خداوند امر به «حج» میکند ﴿ وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا﴾[1] ، این امر مستلزم فراهم کردن مقدمات مشروع برای انجام حج است. شارع مقدس نمیگوید از هر طریقی، حتی راه حرام، به حج بروید؛ بلکه تأکید بر مقدمات مشروع دارد.
وجوب عقلی یا شرعی مقدمات
در اینجا بحث اصلی این است که آیا وجوب مقدمه واجب، شرعی است یا عقلی؟ مرحوم آخوند میفرماید: «أنّ المسألة عقلية، والكلام في استقلال العقل بالملازمة وعدمه، لا لفظية كما ربما يظهر من صاحب المعالم، حيث استدل على النفي بانتفاء الدلالات الثلاث، مضافاً إلى إنّه ذكرها في مباحث الألفاظ، ضرورة إنّه إذا كان نفس الملازمة بين وجوب الشيء و وجوب مقدمته ثبوتاً محلّ الإِشكال ، فلا مجال لتحرير النزاع في الإِثبات والدلالة عليها بإحدى الدلالات الثلاث[2] .»[3] که این وجوب عقلی است. عقل میگوید اگر چیزی واجب شد، مقدمات آن نیز باید فراهم شود. اما این وجوب عقلی است، نه شرعی. به این معنا که واجب شرعی مستلزم ترتب ثواب و عقاب است، در حالی که وجوب عقلی چنین نیست.
مثالی که میتوان در اینجا ذکر کرد، بحث مقدمات نماز است. برای اقامه نماز، مقدماتی مانند طهارت بدن، پاک بودن لباس، و وضو گرفتن لازم است. اگر فردی نماز را ترک کند، عقاب ترک نماز متوجه اوست، نه عقاب ترک وضو یا دیگر مقدمات. بنابراین، وجوب مقدمات، عقلی است و نه شرعی.
دليل قول بر عقلی بودن مقدمه واجب
سؤال دیگری که در اینجا مطرح میشود، این است که اگر شارع مقدس به مقدمه امر کند، آیا این امر مولوی است یا ارشادی؟ از دیدگاه اصولی، اگر عقل به وجوب مقدمه حکم کند و شارع نیز به آن امر کند، این امر غالباً ارشادی است. برای مثال، در آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ...﴾[4] ، امر به اطاعت، ارشادی است. عقل نیز مستقل از این آیه، حکم به لزوم اطاعت از خدا و پیامبر میکند. در این موارد، امر شارع تنها تأکیدی بر حکم عقل است.
دلایل مرحوم آخوند
مرحوم آخوند می فرماید: «ضرورة إنّه إذا كان نفس الملازمة بين وجوب الشيء و وجوب مقدمته ثبوتاً محلّ الإِشكال ، فلا مجال لتحرير النزاع في الإِثبات والدلالة عليها بإحدى الدلالات الثلاث.»[5] مرحوم آخوند در این بحث معتقد است که وجوب مقدمه واجب، وجوب عقلی است و وجوب شرعی برای مقدمات وجود ندارد. ایشان استدلال میکند که عقل حکم میکند مقدمات واجب باید انجام شوند، اما این وجوب، شرعی نیست. ترک مقدمات نیز عقابی ندارد، بلکه عقاب تنها متوجه ترک ذیالمقدمه است. به عنوان مثال، اگر فردی نماز را ترک کند، عقاب او به دلیل ترک نماز است، نه ترک وضو یا غسل.
در نتیجه، لازم بودن مقدمات به معنای وجوب شرعی آنها نیست. این لزوم، عقلی است و شارع در این موارد حکم مستقلی صادر نکرده است. بنابراین، بین لزوم عقلی و وجوب شرعی باید تفکیک قائل شد.
تفاوت لزوم و وجوب
گاهی در تعبیر علما بیان میشود که چیزی لازم است، اما از آن بهعنوان واجب یاد نمیکنند، بلکه میگویند لازم است. مراد از "لازم"، لازم عقلی است؛ یعنی عقل حکم به لزوم آن میکند، اما از نظر شرعی نمیتوان حکم به وجوب آن داد. ترک این امر نیز مستوجب عقاب نیست؛ بلکه عقاب، متوجه ترک خود ذیالمقدمه است، نه مقدمه. در واقع، شارع فرد را عقاب میکند که چرا نماز نخوانده است، اما نمیگوید چرا وضو نگرفته یا چرا غسل نکرده است. تأکید بر این است که عقاب، تنها به دلیل ترک ذیالمقدمه است و مقدمه، مستقلاً مورد بازخواست قرار نمیگیرد.
ظاهر، یعنی از خود کلام استفاده میشود؛ مانند مفهوم و منطوق. برای مثال، میگوییم این منطوق کلام است و آن مفهوم کلام. مفهوم به معنای لازمه کلام است، یعنی لازمه این کلام چنان است. به عنوان نمونه، در مفهوم شرط گفته میشود که یک منطوق دارد و یک مفهوم. این مفهوم، حکم شرعی محسوب میشود.
حال اگر گفته شود مفهوم وجود ندارد، به این معنا نیست که حکم شرعی استفاده نمیشود؛ بلکه ممکن است آن حکم لازم باشد اما لازمه عقلی باشد. در مفهوم شرط که میگوییم حجت است، شما در بحث مفاهیم *کفایة الأصول* میخوانید که معنای آن این است که ظاهر این کلام دو مطلب را میرساند: اول، اینکه این کار را انجام بده؛ و دوم، اینکه مفهوم آن چنین است: اگر زید آمد، او را اکرام کن و اگر نیامد، اکرام نکن. این مفهوم را شما در مفهوم شرط استنباط میکنید که این میشود ظاهر کلام. اما اگر گفته شود مفهوم وجود ندارد، یعنی ظاهر کلام چنین چیزی را نمیرساند. در مورد بحث مقدمه واجب نیز همین طور است. اگر گفته شود که اراده مقدمه از همان اراده ذیالمقدمه و از کلام شارع فهمیده میشود، این مقام اثبات است. در این صورت، مقدمه واجب، واجب شرعی میشود. اما اگر گفته شود که چنین چیزی از کلام شارع فهمیده نمیشود و صرفاً عقل به این حکم میکند، آنگاه این وجوب، عقلی خواهد بود.