درس خارج اصول استاد محسن فقیهی

1403/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مباحث الفاظ/اوامر/إجزاء در أمر ظاهری

 

خلاصه جلسه گذشته: جلسه گذشته بحث در رابطه با إجزای أمر ظاهری بود. أمارات و أصول أمر ظاهری هستند.

سؤال:

بر فرض رئیس اداره یا مؤسسه یا حوزه علمیه‌ای اعلام کرده است که فلانی معاون و قائم‌مقام بنده است، اگر دستوری به شما داد شما باید انجام دهید و آن معاون دستوری داد و شما انجام دادید. سپس رئیس شما را مؤاخذه کرد که چرا این کار را انجام دادی؟ این کار اشتباه بود. می‌گویید آقای رئیس خود شما دستور به اطاعت از معاون را برای ما صادر کردی و ما هم طبق فرمایش شما، حرف ایشان را اطاعت کرده و انجام دادیم. حالا جنابعالی می‌فرمایید که شما اشتباه کردید؟ آیا این رئیس می‌تواند کارمند خود را مجازات بکند؟ خیر؛ نمی‌تواند مجازات بکند، می‌تواند بگوید برو خلاف آنچه معاون گفت، دوباره انجام بده. امّا اگر گفت اشتباه کردید ولی چیز دیگری نگفت چطور؟ کارهای قبلی را که اشتباه انجام داده است چطور؟ اگر در رابطه با کارهای قبلی چیزی نگفت، دیگر تمام شده است و از این به بعد است که باید درست انجام دهد. این که گفته می‌شود «قانون عطف به ما سبق» نمی‌شود همین است؛ مانند قضیه تولید نسل که مقام معظم رهبری بعد از مدت‌ها فرمودند اشتباه کردید نباید جلوی فرزندآوری را می‌گرفتید. در همه‌جا تبلیغ کردید و شعار دادید فرزند کمتر زندگی بهتر، این کار خلافی بود که انجام شد و تابه‌حال مسئولین این کار را کردند و بعد از مدتی مقام معظم رهبری فرمودند این کار اشتباه است و تولید نسل هر چه بیشتر باشد بهتر است. معنای آن این است که تابه‌حال کاری که انجام شده است غلط بوده است ولی درهرحال انجام شده است و تا حالا هر چیزی که شد گذشت، از الان به بعد نباید جلوی تولید نسل را بگیرید.

بنابراین فهمیدیم که اگر رئیس اداره‌ای، معاونی را برای خود تعیین کرد و گفت: صدّق العادل و ما هم چندین سال به حرف عادل عمل کردیم، امّا بعد خود رئیس گفت که اشتباه کردید، در اینجا بحثی نیست که از وقتی که یقین کردیم اشتباه کرده‌ایم از آن زمان به بعد باید کارهای خود را تصحیح بکنیم. بحث در اینجاست که اعمال قبلی را که اشتباه انجام داده‌ایم چطور؟ آيا اعمال قبلی درست هستند یا خیر؟ عرف و عقلاء در اینجا چه می‌گویند؟

عرف و عقلاء می‌گویند اعمال قبلی شما درست است. مثلاً شخصی مقلّد مرجع تقلیدی بوده است و سال‌ها به نظرات وی عمل کرده است و حالا خود شخص، مجتهد شده است و به این نتیجه رسیده است که مرجع تقلید وی اشتباه کرده بوده است. آیا حالا وی باید تمام اعمال گذشته را قضا بکند؟ یا اینکه از حالا به بعد باید طبق نظرات خودش باید عمل کند؟ آیا اعمال گذشته وی مجزی بوده است؟ شارع مقدس فرموده است بیّنه و قول عادل، حجّت است و شخص حالا فهمیده است که قول عادل اشتباه بوده است، آیا از حالا به بعد باید اعمال خود را تصحیح بکند؟ یا اینکه اعمال قبلی را هم باید قضا بکند؟

در احکام وضعیّه مانند بدهکاری، مثلاً شخص فهمید که به کسی بدهکار است، این بدهی را باید بپردازد. در مسائلی که احکام وضعیّه بر آن مترتّب است، باید اعمال از سابق باید اصلاح بشود. امّا در مسائل شرعی که خود خداوند فرموده است بیّنه و قول عادل حجّت است و مکلّف نیز طبق قول عادل عمل کرده است و حالا کشف خلاف شده است، چطور؟

بنا بر نظر عرف و عقلاء در رابطه با قول عادل و یا قول کسی که از طرف رئیس برای این کار منصوب شده است، حجّت است و إجزاء وجود دارد. به نظر می‌رسد چنانچه عرف چنین برداشتی دارد، خداوند نیز چنین برخوردی با مکلّف داشته باشد یعنی خداوند نیز برخلاف عرف عقلاء از ما چیزی نمی‌خواهد. وقتی خداوند کسی را به عنوان مجتهد عادل مسلّم بر کسی معرفی کرد و او یقین کرد که وی مجتهد عادل و مورد قبول است و وی از او تقلید کرد، معنای آن این است که اعمال آن شخص درست است و این حکم ظاهری است و اگر زمانی هم کشف خلاف شد، این مسأله به از حالا به بعد مربوط می‌شود نه به قبل؛ مگر در جایی که تصریح به خلاف بکند. مثلاً گفته می‌شود باید بدهی خود را از سال‌ها قبل بدهی. همچنین اگر از ارکان باشد باز مورد قبول است که اگر شارع عدم إجزاء را بگوید ما می‌پذیریم؛ امّا بحث ما در جایی است که شارع چیزی نگفته است. آیا در جایی که شارع بیان نکرده است، قائل به إجزاء باشیم یا عدم إجزاء؟

در جایی که دلیل بر إجزاء داریم، بحثی نداریم که «إجزاء» است و جایی که دلیل بر عدم إجزاء‌ داریم مانند ارکان، امور مالی و بدهکاری‌، بحثی نداریم که «عدم إجزاء» است. کاربرد اصول در جایی است که دلیلی وجود ندارد و ما می‌خواهیم باعقل و حکم شرع راهی پیدا بکنیم. اگر از آیات و روایات دلیلی بر إجزاء یا عدم إجزاء نبود، عقل حکم به إجزاء می‌کند یا عدم إجزاء؟

بنای عقلاء، در این صورت «إجزاء» است یعنی عقل حکم به «إجزاء» می‌کند. در مثال بالا گفتیم که رئیس معاونی را برای خود تعیین کرده است و گفته است که از فرامین او اطاعت کنید (صَدِّق العادل) و حالا کارمند سال‌ها از اوامر وی اطاعت کرده و عمل کرده است امّا حالا معلوم شده است که اوامر معاون اشتباه بوده و اطاعت کارمند از وی هم درست نبوده است. وقتی کشف خلاف شد عقلاء ‌می‌گویند قول آن معاون در ظرف زمانی خودش حجّت بوده است و حالا که کشف خلاف شده و از ظرف خودش خارج شده است، حجیّت ندارد و باید شخص راه خود را عوض کند؛ امّا تا قبل از کشف خلاف، آن راهی که رفته است حجّت داشته و بنای عقلاء بر این است که «قانون عطف به ما سبق» نمی‌شود.

خود مجتهد نیز اگر تابه‌حال در موردی فلان فتوا را داشته ولی الان کشف خلاف شده و فتوای خود را عوض کرده است، آيا اعمال قبلی خود را باید قضا بکند یا خیر؟ به نظر ما اینجا هم مانند بحث قبل است که در جایی که دلیل داریم مانند ارکان، ملکیّت، زوجیّت و امثال آن، تابع دلیل هستیم ولی آنجایی که دلیل بر إجزاء یا عدم إجزاء نداریم، قانون حکم به «إجزاء» می‌کند. آیت‌الله سبحانی، آیت‌الله مکارم و اکثر علما نیز همین نظر را داده‌اند و می‌فرمایند: اصل کلی «إجزاء‌» است؛ مگر اینکه خلاف آن ثابت بشود؛ مانند اینکه بگوییم اصل طهارت یک چیز است مگر اینکه نجاست آن ثابت بشود، اینجا نیز اصل إجزاء است مگر اینکه عدم إجزاء ثابت بشود.

ادّله إجزاء

دلیل اوّل: مصلحت در جعل

یعنی خداوند متعال می‌خواهد بر بندگان خود سهل بگیرد نه اینکه سخت‌گیری کند. دین اسلام نیز دین سهلی است و بر مکلّفین سخت نگرفته است به عنوان مثال اینکه شخصی سال‌ها طبق فتوای فلان مجتهد که قائل بر عدم وجوب سوره بود، نماز را بدون سوره بجا آورده است و حالا فهمیده است که سوره واجب است. نمازهایی که بدون سوره خوانده، قضا ندارد امّا از حالا به بعد باید نمازهای خود را با سوره بخواند.