1403/07/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/اوامر/ إجزاء در أمر ظاهری
خلاصه جلسه گذشته: جلسه گذشته بحث در رابطه با إجزای أمر ظاهری بود. مثلاً شخصی طهارت (وضو یا پاک بودن لباس یا بدن) را استصحاب میکند و نماز میخواند امّا بعد یقین پیدا میکند که اشتباه کرده است و طهارت نداشته است. آیا این نمازی که خوانده است مجزی است.
برداشت از روایات
برداشت از این روایات إجزاء است یا عدم إجزاء؟
۱) لَا يَنْقُضُ الْيَقِينَ بِالشَّكِّ وَ لَكِنْ يَنْقُضُهُ بِيَقِينٍ آخَر[1] . یقین سابق را با شکّ بر هم نزن بلکه آن را با یقین دیگر بر هم بزن. با استصحاب بقاء حالت سابقه، اگر قبلاً وضو داشتی بگو انشاءالله وضو دارم یا لباسم پاک است.
معنای انقضه بیقین آخر چیست؟ اگر یقین دیگری آمد یقین اوّل از بین میرود. مثلاً من تا حالا فکر میکردم که وضو دارم امّا حالا یقین کردم که وضو ندارم؛ پس یقین قبلی از بین رفت.
دو احتمال در معنای انقضه بهیقین آخر وجود دارد: ۱- اینکه به معنای انقضه بهیقین آخر از الان به بعد است. یعنی تا الان کارهایی که کردی درست است امّا از الان به بعد، باید به یقین جدید عمل بکنی. ۲- به معنای انقضه بهیقین آخر از اوّل است. یعنی از اوّل همه کارهایی که کردی درست نبوده است مثلاً نمازی که تا به حال خواندی، باید إعاده و قضا بشود.
کسانی که قائل به إجزاء هستند میگویند انقضه بهیقین آخر، یعنی از حالا به بعد باید به یقین آخری خود عمل بکنی. امّا کسانی که قائل به عدم إجزاء هستند معنای دوّم را میگیرند و میگویند از همان اوّل کار درست نبوده است و باید إعاده و قضا بشود.
با توجه به روایت فوق برخی قائل به إجزای مطلق شدهاند و برخی قائل به عدم إجزای مطلق شدهاند.
توضیح بیشتر
در طهارت حدثیّه: اگر در وضو و غسل استصحاب طهارت کرده بودیم امّا بعد یقین کردیم که طهارت نداشتهایم، همه مراجع در اینجا فتوا به إعاده و قضا میدهند؛ یعنی در اینجا عدم الإجزاء است.
در طهارت خبثیّه: اگر بدن نجس بود و شخص متوجه نبوده است و استصحاب طهارت کرده است و نماز خوانده است، اشکال ندارد و نیاز به إعاده و قضا نیست؛ یعنی اینجا إجزاء وجود دارد.
بنابراین، برخی جاها إجزاء وجود دارد و برخی جاها إجزاء وجود ندارد.
۲) كُلُّ شَيْءٍ هُوَ لَكَ حَلَالٌ حَتّى تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرَام.[2] هر چیزی برای تو حلال است تا اینکه بدانی آن چیز حرام است. حَتّى تَعْلَمَ، وقتی علم پیدا کردیم چه اتفاقی میافتد؟ الان که فهمیدیم حرام است، آیا از اوّل حرام بوده یا از حالا به بعد حرام است. اگر قائل بشویم که از حالا به بعد حرام است، این إجزاء است. امّا اگر گفتیم از اوّل حرام بوده است، این عدم إجزاء است.
رُفِعَ عن امتی تسعة: الخطا و النسیان و... معنای این روایت چیست؟ حالا ما خطا کردیم و یادمان رفت لباس یا بدنمان نجس است و با بدن یا لباس نجس نماز خواندیم، این حدیث شامل این مورد است. آیا خطا و نسیان برداشته شده است؟ اگر مثلاً قرائت حمد یا سوره یادمان رفت بخوانیم، یا اینکه رکوع یا سجدتین یادمان رفت بجا بیاوریم، حدیث رفع میگوید این برداشته شده است و این به معنای این است که این جزء نیست. تا حالا سوره جزء نماز بود امّا حالا که از یادمان رفته است دیگر جزء نماز نیست، پس نماز صحیح است. امّا در بحث رکوع میگوییم خیر، اگر از یادت رفت باید نماز إعاده بشود. پس رفع الخطاء و النسیان در همهجا یکسان نیست. در برخی جاها میگوییم إعاده لازم است چون رکن است و در برخی جاها میگوییم إعاده لازم نیست چون رکن نیست مانند سوره در نماز.
رفع خطا و نسیان در جاهای مختلف فرق میکند، در برخی رفع شرطیّت و رفع جزئیّت میکند و در برخی جاها میگوید جزء هست. اینکه حدیث رفع میفرماید خطا و نسیان برداشته شده است یعنی کسی که خطا کرده و یا فراموش کرده است، گناه نکرده است، امّا باید بجا بیاورد؛ امّا اینکه مثلاً نماز وی هم صحیح است دلیل روشنی ندارد. برداشت ما از این روایات لاتنقض، کلّ شیء لک حلال و حدیث رفع چیست؟ آیا برداشت ما إجزاء است یا عدم إجزاء؟
ما باید قاعدهای را تنظیم کنیم و بگوییم اگر دلائل بر رکنیّت قوی بود، قائل به عدم إجزاء میشویم؛ مانند رکوع و سجدتین. امّا در جایی که دلیل نداشتیم که این رکن است یا خیر چطور؟ اگر فهمیدیم که اگر این جزء نباشد نماز به درد نمیخورد مثلاً اگر وضو نباشد نماز فایدهای ندارد، اگر این را فهمیدیم مطلب روشن است، امّا اگر نفهمیدیم باید چهکار کنیم؟ گاهی از خود ادلّه إجزاء و گاهی عدم إجزاء را میفهمیم مثلاً رکوع و سجدتین را میفهمیم که رکن هستند و إجزاء در اینها وجود ندارد؛ پس باید إعاده بشود و در برخی جاها هم میفهمیم که إجزاء وجود دارد ولی در برخی جاها شکّ میکنیم که آیا در اینجا إجزاء وجود دارد یا خیر؟ ما اصولیین باید مشکل را در موارد شکّ -که از ادّله نتوانستهایم استفاده بکنیم - که این مورد رکن است یا جزء، حل بکنیم و الّا جاهایی که روایت داریم مسأله روشن است؛ بنابراین باید قاعدهای برای موارد شکّ تنظیم کنیم که آیا قائل به إجزاء هستیم یا قائل به عدم إجزاء؟
تابهحال یک مطلب را فهمیدیم که «الإجزاء مطلقاً یا عدم الإجزاء مطلقاً» حرف درستی نیست؛ چون نمیتوان در همهجا یک حکم داد. ارکان با غیر ارکان فرق میکند، طهارت حدثیّة با طهارت خبثیّة فرق میکند؛ بنابراین به نظر ما قاعده در موارد مشکوک «إجزاء» است؛ یعنی در موارد شکّ که ما دلیل قاطعی بر جزئیّت یا رکنیّت نداریم، قاعده «إجزاء» است و همان را که انجام دادهایم کافی است. رفع عن أمتی الخطا و النسیان هم شامل اینجا میشود که اگر خطا کردیم جزئیت برداشته شده است. به نظر میرسد برداشت از ادلّه این است که آن خطا یا نسیانی که صورت گرفته است حکم آن تا آن لحظه برداشته شده است، مگر اینکه رکنیّت اثبات بشود یا دلیل قاطعی داشته باشیم که بگوییم که مثلاً نماز بدون وضو نماز نیست که در اینجا تابع دلیل هستیم. فرق فقیه با اصولی هم در همین است که فقیه به ادّله نگاه میکند ولی اصولی در جایی که ادّله نیست، قاعده به دست ما میدهد که در جایی که ادلّه نداریم باید چهکار بکنیم؟ به نظر ما قاعده اصولی در اینجا «إجزاء» است الّا ما خرج بالدلیل؛ یعنی مادامی که رکنیّت ثابت نشده است قاعده «إجزاء» است؛ به دلیل اینکه خطا و نسیان بوده است. البته بحث ما در جاهل قاصر است که رفع الخطا شامل جاهل قاصر میشود.
البته یک عده هم نظرشان بر این است که «عدم الإجزاء الّا ما خرج بالدلیل»؛ یعنی إجزاء نیست، چرا که باید مصالح احکام واقعیه دریافت بشود و شخص مصلحت را دریافت نکرده است پس باید إعاده و قضا بشود.