درس خارج اصول استاد محسن فقیهی

1402/11/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مباحث الفاظ/اوامر/في المراد من الإجزاء(معنی الإجزاء)

 

خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با إجزاء بود که معنای کلمه «إجزاء» در جمله «الإتیان المأمور به هل يقتضي الإجزاء أو لا؟» چیست؟

اقوالی در اینجا مطرح بود که در جلسه قبل به آن پرداختیم.

قول اوّل این بود که برخی گفته‌اند: «الإجزاء بمعنی حصول الإمتثال.»[1] [2] [3] إجزاء یعنی إمتثال محقّق شده است. پس مجزٍ، یعنی یتحقّق الإمتثال. اینکه مکلف مثلاً نماز را با تیمم خوانده است، امتثال حاصل شده است.

قول دوّم این بود که بعضی گفته‌اند: «الإجزاء هو الكفاية الخاصة المساوقة للصحّة في العبادة[4] » مجزٍ یعنی الصحة. مجزی است یعنی صحیح است مثلاً گفته‌ می‌شود: مکلّف نماز را با تیمّم خوانده است، نماز وی صحیح است.

و قول سوّم این بود که برخی دیگر گفته‌اند:«الإجزاء بمعنی إسقاط التعبّد به ثانیاً»[5] [6] مجزٍ یعنی اسقاط الإعادة و القضاء، یعنی اعاده و قضاء ندارد. مثلاً مکلّف نماز با تیمّم خوانده است، نه اعاده دارد و نه قضاء.

القول الرابع: الإجزاء بمعنی الكفاية[7] [8] [9] [10] [11] [12]

صاحب کفایه فرموده‌اند:«الإجزاء بمعنی الکفایة»[13] . به نظر ما بهترین قول هم نظر صاحب کفایه است و معنای صحیح و کامل این است که بگوییم إجزاء به معنای «کفایت» است. مجزی است یعنی کافی است. اینکه گفته می‌شود نماز با تیمم مجزی است یعنی کافی است. اگر بگوییم مجزی به معنای کفایت است در اینصورت در آن امتثال هم وجود دارد و همچنین به معنای این است که اعاده و قضا ندارد و همچنین وقتی گفته می‌شود به معنای کفایت است یعنی صحیح هم هست. پس کسانی که قائل هستند که إجزاء به معنای «صحیح» است در معنای کفایت وجود دارد و کسانی که قائل به حصول الإمتثال هستند، در معنای کفایت وجود دارد و همچنین کسانی که قائل هستند که به معنای إسقاط الإعادة و القضاء است، باز هم در معنای کفایت وجود دارد. پس الإجزاء بمعنی الکفایة است. لذا به نظر ما آن معانی دیگری که برای إجزاء گفته شده است، همه آن‌ها در معنای کفایت وجود دارد. و اینچنین نیست که معنای کفایت با صحت متمایز باشد حتی ممکن است معنای صحت یا إسقاط الإعادة و القضاء مشکلی داشته باشد ولی معنای کفایت اینچنین نیست. مانند نماز جمعه که اعاده‌ و قضایی در آن تصویر نمی‌شود، مثلاً مکلف نماز جمعه را با تیمم خوانده است این إسقاط الإعادة و القضاء نیست ولی کفایت هست. بنابراین معنای کفایت از همه این معانی بهتر است و شامل همه آن معانی هم می‌شود.

پس ممکن است در برخی جاها کفایت به این معنا باشد که اعاده آن مضر و عزیمت باشد مانند نماز جمعه، که نباید اعاده بشود. و یا اینکه در برخی جاها رخصت باشد مانند نماز ظهر و عصر که اگر بدون علم به نجاست با لباس نجس بجا آورده شوند، کافی است ولی می‌توان احتیاطاً اعاده کرد. پس کفایت در جایی عزیمت و در جایی رخصت و در جایی صحت است ولی آن چیزی که در همه جا هست همان «کفایت» است.

 

الأمر السابع: في الفرق بین هذه المسألة و مسألة المرة و التكرار

آیا بحث مرّة و تکرار با بحث إجزاء تناسب دارند و یکی هستند؟ اگر قائل به إجزاء شدیم آیا به معنی این است که مرةً باید انجام بگیرد؟ و اگر قائل به عدم اجزاء شدیم آیا به معنی این است که باید تکرار کرد؟ آیا بحث مرة و تکرار به همدیگر نزدیک یا مشترک هستند؟ یا اینکه اصلاً ربطی به هم ندارند؟


[1] أنيس المجتهدين، النراقي، المولى محمد مهدي، ج2، ص677.
[2] الفصول الغروية في الأصول الفقهية، الحائري الاصفهاني، محمد حسين، ج1، ص116.
[3] الذخر في علم الأصول، الأردبيلي، احمد، ج1، ص206.
[4] ضوابط الاصول، 182.
[5] هداية المسترشدين في شرح أصول معالم الدين، الرازي النجفي الاصفهاني، محمد تقي، ج2، ص701.
[6] تحريرات في الأصول، الخميني، السيد مصطفى، ج2، ص271.
[7] مطارح الأنظار، الكلانتري الطهراني، الميرزا أبو القاسم، ج1، ص112.
[8] كفاية الأصول - ط آل البيت، الآخوند الخراساني، ج1، ص82.
[9] نهاية الدراية في شرح الکفاية - ط قديم، الغروي الإصفهاني، الشيخ محمد حسين، ج1، ص260.
[10] نهاية الافكار، العراقي، آقا ضياء الدين، ج1، ص223.
[11] وقاية الأذهان، النجفي الإصفهاني، محمّد رضا، ج1، ص197.
[12] مصباح الأصول( مباحث الفاظ- مكتبة الداوري)، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج1، ص354.
[13] كفاية الأصول - ط آل البيت، الآخوند الخراساني، ج1، ص82.