1402/09/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/اوامر/دلالت یا عدم دلالت اطلاق صیغه أمر بر فور و تراخي
خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با دلالت یا عدم دلالت اطلاق صیغه أمر بر فور و تراخي بود. آیا میتوانیم بر این قائل بشویم که فوراً ففوراً انجام بدهیم یا نه؟ فوراً ففوراً یعنی اگر آنِ اوّل انجام ندادیم آنِ دوّم باید حتماً انجام بدهیم و اگر آنِ دوّم انجام ندادیم آنِ سوّم انجام بدهیم و اگر آنِ سوّم انجام ندادیم آنِ چهارم انجام بدهیم و ... مانند ازاله نجاست از مسجد، إزاله نجاست از مسجد فوری است. اگر آنِ اوّل ازاله نجاست نکردی باید آن بعد ازاله نجاست بکنی و اگر آنِ بعد ازاله نکردی آنِ بعد و ... تا اینکه بالاخره باید ازاله نجاست را انجام بدهی.
آیا از این برداشت از صیغه أمر وجود دارد؟ وقتی گفته میشود أَزِلِ النّجاسة، یعنی فوراً ففوراً. آیا این برداشت وجود دارد یا نه؟
ما دو نوع أوامر و عبادات داریم: ۱) یکی مثل مسأله نماز که میگوییم اگر اوّل وقت نخواندی، وقت بعدی بخوان و اگر بازهم نخواندی در وقت بعدی بخوان و اگر تا پایان وقت نخواندی، قضای آن را بخوان و اگر امروز قضای آن را نخواندی فردا قضای آن را بخوان و اگر فردا نخواندی پس فردا و ... تا اینکه بالاخره باید قضای آن را بجا بیاوری. ۲) برخی عبادات مانند نماز جمعه و نماز عید، نماز جمعه را باید در همان وقت خودش باید بجا بیاورند و اگر وقت آن بگذرد، نمیشود نماز جمعه را خواند. اگر کسی بخواهد نماز جمعه را مثلاً ساعت ۵ بعد از ظهر بخواند، نمیشود یا بخواهد روز شنبه بخواند، نمیشود بخواند یا بخواهد قضای آن را بخواند، قضا ندارد. نماز عید هم باید همان روز خوانده بشود، فوراً ففوراً نیست. در مسائل روزه هم مانند اینکه نهار مهمان به خانه آمده است و پدر به پسرش میگوید برو چند دست چلوکباب بگیر، پسر ساعت ۶ بعد از ظهر چلوکباب بگیرد و بیاورد و بگوید کار داشتم و نتوانستم زودتر بیاورم، از وی پذیرفته نیست؛ چرا که الان مهمانها رفتهاند و مهمانی تمام شده است و وقت آن گذشته است.
سؤال: مثلاً دلیل داریم که صُم یومَ الخمیس، آیا مکلّف به جای پنجشنبه میتواند روز جمعه روزه بگیرد یا خیر؟ آیا قضا دارد یا خیر؟ واجباتی مانند نماز یومیّه، قضا دارد و واجباتی مانند نماز جمعه قضا ندارد. صُم یوم الخمیس جزو کدامیک از این موارد است؟ اگر دلیل داشته باشیم که میشود قضای آن را بجا آورد و یا دلیل داشته باشیم که قضای آن را بجا نیاورید، این از بحث ما خارج است. امّا در موارد مشکوک چه کار باید کرد؟ در اینجا چند قول وجود دارد:
القول الأوّل: عدم دلالة الأمر على الفور فالفور (الأمر بالموقّت لایقتضي فعله في ما بعد ذلك الوقت)[1] [2] [3] [4]
قول اوّل این است که اگر شارع مقدس از شما چیزی خواست که در وقت خاصی فلان کار را انجام بده، معنای آن این است که بعد از آن وقت، از شما چیزی نمیخواهد. صُم یومَ الخمیس، یعنی در همان روز پنجشنبه روزه بگیر نه روز جمعه یا روزهای دیگر، و الّا چرا این قید یوم الخمیس را آورده است؟ اینکه مقیّد به یومَ الخمیس کرده است معنای آن این است که بعد از این روز وجوب وجود ندارد.
دلیل قول اول:
در صُم یومَ الخمیس اینکه بگوییم اگر روز پنجشنبه نگرفت اشکالی ندارد و روز بعد هم میتواند بگیرد در این صورت قید یوم الخمیس لغو خواهد شد لذا روز جمعه هم باشد اشکالی نخواهد داشت پس معنای این قید این است که اگر قید نبود مقیّد هم باید منتفی بشود نه اینکه مقیّد هم موجود باشد.
القول الثاني: إن کان الفور استفید من دلیل خارج یبقى الفعل في الأزمنة المتتالیة على صفة الوجوب و إن کان استفید من ظاهر نفس الخطاب یبقى على غیر الوجوب.[5]
نظر دیگر این است که در مثالی مانند صُم یومَ الخمیس، معنای آن این است که روز پنجشنبه کمال آن واجب است و اگر روز جمعه هم روزه بگیریم واجب را انجام دادهایم و اشکالی ندارد ولی به آن کمال روز پنچشنبه نیست و نقصانی در آن وجود دارد. یعنی مراتبی دارد که مرتبه بالاتر آن روز پنجشنبه است و مرتبه پایینتر آن روز جمعه و بعد شنبه و بعد یکشنبه ... است ولی اصل واجب هست.
القول الثالث: لو لم یأت المكلّف بالمأمور به في الآن الأوّل بعد الأمر یجب علیه الإتیان به في الآن الثاني[6] [7]
نظریه سوم این است که گاهی فوریّت را با خود أمر و صیغه أمر میفهمیم و گاهی با دلیل دیگر مانند آیه ﴿وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ﴾[8] و آیه ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ﴾[9] میفهمیم. از «سارعوا» و «فاستبقوا» فوریّت میفهمیم. به این برداشت فوریّت با دلیل جدید گفته میشود که با خود أمر فوریّت فهمیده نشده است. اگر فوریّت را از خود أمر بدست بیاوریم، این وحدة المطلوب است؛ یعنی باید فوراً انجام بگیرد و اگر انجام نگیرد، تمام است چون فقط خود فوریّت مطلوب است؛ مانند نماز عید و نماز جمعه. امّا اگر فوریّت را از دلیل خارجی بدست بیاوریم مانند «سارعوا» و «فاستبقوا»، معنای آن تعدّدالمطلوب است یعنی فوریّت یک مطلوب است و خود أمر هم یک مطلوب دیگر است و اگر مطلوب اوّل بجا آورده نشد مطلوب دوّم بجای خود باقی است و فوراً ففوراً است؛ پس اگر در آنِ اوّل انجام نگیرد باید در اوقات و فرصتهای بعدی بجا آورده شود؛ مانند نماز یومیه.
به نظر ما در تعبّدیّات این حرفها درست است امّا در توصّلیّات درست نیست. توضیح اینکه اگر أمری تعبّدی باشد و گفته شده باشد که فوراً انجام بگیرد باید فوراً انجام بگیرد و اگر در وقت خود انجام نگیرد، انجام آن در وقت بعد تشریع و حرام است مگر اینکه دلیل داشته باشیم مانند نماز یومیه که دلیل «اقض ما فات کما فات» داریم.
بحثی وجود دارد که القضاء بأمر الاوّل أم القضاء بأمر جدید؟ کسانی که میگویند القضاء بأمر جدید، مبنای آنها این است که در همان أمر اوّل فوریّت وجود دارد و بعد از این أمر فوریتی وجود ندارد و باید برای قضا، أمر جدیدی بیاید لذا بیان «اقض ما فات کما فات»، دلیل برای قضای آن أمر میشود و الّا اگر این أمر جدید (اقض ما فات کما فات) نبود و ما بودیم و أمر به صلّ که دستور داده شده است که در این وقت نماز بخوان، اگر وقت آن میگذشت و بجا آورده نمیشد بعد از آن قضا نداشت. بنابراین در تعبّدیّات در همان وقت خود باید انجام بگیرد و در خارج از وقت نباید انجام بگیرد مگر اینکه دلیل داشته باشیم یعنی خود تعبّدی بودن قرینه بر این است که باید واجب در وقت خود انجام بگیرد و در خارج از وقت انجام نگیرد چرا که انجام آن در خارج از وقت تشریع و حرام است. ولی در توصّلیّات، اگر خارج از وقت هم شد، میشود انجام داد و تشریع نخواهد بود و اشکالی هم ندارد و توصّلی بودن هم قرینه بر این است که میشود بعد از وقت هم انجام داد چون این مطلوب مولی است و اگر اوّل وقت انجام نشد در اوقات دیگر انجام بگیرد.