1402/09/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/اوامر/دلالت یا عدم دلالت صیغه أمر بر فور و تراخي
آیا فور و تراخی در صیغه یا مادّه یا اطلاق أمر وجود دارد؟
آیا در إضرب، فور یا تراخی وجود دارد؟ اقوالی در اینجا مطرح است:
سید مرتضی (اعلی الله مقامه الشریف) میفرماید: إضرب هم در فور و هم در تراخی حقیقت است. دلیل ایشان این است که اشتراک لفظی است و اگر أمر در فور یا تراخی استعمال بشود، مَجاز نیست و أمر میتواند هم در فور و هم در تراخی استعمال بشود.[2]
محقّق داماد میفرماید: الأمر تقتضی الفور. أمر اقتضای فوریت دارد؛ مثلاً إضرب یعنی فوراً بزن، صلّ یعنی فوراً نماز بخوان.
دلایل قول دوّم:
۱) اینها ایجاب و وجوب، تأثیر و تأثّر، علّت و معلول هستند و این علّت از معلول مُنفکّ نیست. توضیح اینکه بَعث (برانگیختن) و إنبعاث یا تکوینی (به زور) است و یا تشریعی است. مثلاً شما دست کسی را میگیرید و به زور بلندش میکنید و میگویید این کار را انجام بده، این بعث تکوینی است. بعث تکوینی هم ملازم إنبعاث تکوینی است یعنی آن شخص هم باید حرف شما گوش بکند و با هُل دادن شما بلند میشود و آن کار را انجام میدهد، این بعث و إنبعاث تکوینی است که بعث علّت است و إنبعاث معلول. امّا گاهی به زبان به کسی میگویید فلان کار را انجام بده ولی از زور استفاده نمیکنید و می گویید: بلند شو و به اختیار خودت این کار را انجام بده، به این بعث تشریعی گفته میشود که ملازم انبعاث تشریعی است یعنی آن شخص هم بلند میشود و آن کار را انجام میدهد.
اگر بعث تشریعی، فوری باشد انبعاث تشریعی هم فوری میشود. امّا اگر بعث تشریعی فوری بشود ولی انبعاث با تأخیر باشد چطور؟ مثلاً گفته میشود: إضرب، انصر و شخص دو ساعت دیگر بلند بشود تا کار را انجام دهد. در اینجا علّت آمده است ولی معلول نیامده است. ولی چون علّت و معلول هستند پس چون علّت آمده است باید معلول هم بیاید. لذا اگر قرینهای نباشد که مراد مولی تأخیر است ما باید آن را فوراً بجا بیاوریم؛ بنابراین معنای إضرب این است که فوراً بزن؛ در غیر اینصورت بعث وجود دارد ولی انبعاث وجود ندارد.[4]
۲) اگر بنا باشد که فوریّت را قبول نکنیم معنایش این است که تأخیر جایز است. حالا اگر بخواهیم واجبی را به تأخیر بیندازیم یک ساعت، دو ساعت، یک روز، چند روز، یک سال، دو سال و ... فات و مات رحمه الله. مانند بعضی از کسانی که نماز قضا دارند و مُدام آن را به تأخیر میاندازند تا اینکه بمیرند و نماز قضا بجا آورده نمیشود و یا مانند کسانی که قضای روزه خود را بجا نمیآورند. اگر قانون نداشته باشیم و بخواهیم واجب را مدام تأخیر بیندازیم عاقبت اینچنین میشود که شخص نماز خود را نمیخواند و میگوید حالا که فعلا هستیم و بعداً انجام میدهیم و بجا میآوریم ان شاء الله و بدون اینکه نمازها و واجباتش را بجا بیاورد از دنیا میرود. الان بعضی از آقایان از ما نماز استیجاری گرفتهاند، زن و بچّه ایشان زنگ میزنند که ایشان فوت کرده است و در دفتر خود یادداشت کرده است که از فلانی چند سال نماز گرفته است و نتوانسته است آنها را بجا بیاورد. حالا حاج آقا شما خودتان میدانید ما هم چیزی برای جبران آن نداریم که پرداخت کنیم. وقتی تأخیر جایز شد به اینجا منتهی میشود. اگر تأخیر جایز باشد این مشکلات بوجود میآید. انسان از فردای خود خبر ندارد و ممکن است همین فردا بمیرد. چطور و چقدر میخواهی واجب را تأخیر بیندازی؟ پس اگر تأخیر جایز باشد منتهی به عدم انجام واجب میشود. کسانی که قائل به فوریّت هستند میگویند فوراً ففوراً، یعنی اگر در اوّل وقت انجام ندادی در وقت دوّم انجام بده و اگر وقت دوّم انجام ندادی در وقت سوّم انجام بده، امّا نه اینکه رها بکنی تا اینکه واجب فوت بشود.