1402/07/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/ وضع/ اوامر - شكّ در سقوط أمر بفعل غير
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در رابطه با وجوب مباشرت یا تسبیب در أوامر بود. مباشرت یعنی اینکه انسان خودش کاری را که از وی خواسته شده است انجام بدهد. تسبیب هم بدین معنا است که شخص برای کاری که به وی أمر شده است میتواند نائب بگیرد. آیا انسان میتواند مثلاً رمی جمرات را به نائب بسپارد؟ اگر مباشرت شرط باشد جایز نیست و اگر مباشرت شرط نباشد جایز است.
قول سوم: التفصيل بين ما إذا کان التکليف دائرا بين فعل نفسه و فعل غيره تبرعاً فالأصل هو البراءة و ما إذا کان التکليف دائراً بين فعل نفسه و الاستنابة فالأصل هو الاشتغال
آیت الله مکارم (سلّمه الله) میفرماید:
اگر دوران الأمر بین فعل المباشر أو الإستنابة باشد، یعنی یا من خودم باید انجام بدهم و یا نائب بگیرم. مثلاً رمی جمرات را یا خودم باید انجام بدهم و یا اینکه نائب بگیرم تا او از طرف من رمی جمرات را انجام بدهد، در اینجا شکّ دارم که آیا میتوانم نائب بگیرم یا نه؟ اشتغال یقینی فراغ یقینی میخواهد و چون نمیدانیم که آیا میتوانیم نائب بگیریم یا نه، احتیاطاً باید خود شخص انجام بدهد.
اما جایی است که التکلیف دائراً بین فعل نفسه و فعل غیره تبرعاً است. یعنی کاری است که أمر دائر است بین اینکه من انجام بدهم یا اینکه شخصی تبرعاً آن را انجام بدهد مانند واجبات کفایی. مثلاً در دفن میّت آیا فرزند میّت، باید میّت را دفن بکند و یا اینکه اگر کس دیگری تبرعاً این کار را کرد، از فرزند میّت ساقط میشود؟ آیت الله مکارم میفرماید: در این صورت برائت جاری میشود.[1]
به نظر ما این فرق آیت الله مکارم فارق نیست، وقتی تکلیف آمده و محقق شده است اگر ما شکّ بکنیم که من مباشرتاً انجام بدهم یا اینکه آیا میتوانم به کس دیگری واگذار کنم یا نه؟ در اینجا تکلیف یقینی است و اشتغال یقینی، فراغ یقینی میخواهد.
اصولاً در عرف عقلای عالم هم همین مسأله جاری است. مثلاً اگر رئیسی به یکی از کارمندان خود دستور بدهد برو این کار را بکن، اگر کارمند آن کار را به شخص دیگری واگذار بکند، خلاف کرده است. عرف میگوید شاید یک خصوصیتی در شما بوده و به عقل و دریات و تخصص شما اطمینان کردهاند که این کار را به شما سپردهاند نه به شخص دیگر، مگر اینکه شما یقین داشته باشید که فلانی هم مثل من میتواند آن کار را انجام بدهد. البته در صورت یقین بحث فرق میکند چرا که یقین حجّت است. اما اگر یقین نباشد شاید یک خصوصیتی در من است که آمر لحاظ کرده است لذا نباید به دیگری واگذار بشود. مثلاً کسی امام جمعه است نمیتواند برای خود نائب بگیرد مگر اینکه اجازه بگیرد. بنابراین به نظر ما در اینجا قاعده اشتغال جاری است و عرف هم همین را قبول دارد و در خطابات و در مواردی که به کسی حکمی و دستوری داده میشود اینچنین است.
التنبيه الثاني: فيما اذا شکّ في سقوط الأمر بإتيان العمل بلا إرادة و اختيار
اینکه خداوند متعال از انسان کاری را میخواهد آیا اراده و اختیار در انجام آن لازم است یا خیر؟ یعنی آیا انسان باید با اراده و اختیار آن کار را انجام بدهد؟ آیا این حرف درست است که اگر انسان بدون اراده و اختیار آن کار را انجام بدهد آن کار ارزش ندارد؟ در اینجا دو بحث وجود دارد: ۱) اراده ۲) اختیار.
اراده: یعنی اینکه مثلاً شخص کاری را انجام نمیدهد ولی یک اتفاقی میافتد و کار خود به خود انجام میشود. شخص نه اراده کرده است و نه اختیاری در آن داشته است بلکه اتفاقی افتاده است و کار انجام شده است.
اختیار: گاهی شخص اراده آن کار را دارد ولی اختیار ندارد یعنی شخص را به آن کار مجبور کردهاند.
المقام الأول: فيما إذا شك في سقوط التکليف بإتيان العمل بلا إرادة و اختيار على تقدیر وجود الإطلاق اللفظي (في ما هو مقتضى إطلاق الأمر و الأصل اللفظي فيما إذا شك في سقوط التکليف مع إتيان العمل بلا إرادة و اختيار) (إن مقتضى الإطلاق هل هو صدور المأمور به عن المخاطب اختيارا فقط أو الأعم منه؟)
در رابطه با دستورات الهی آیا اراده و اختیار لازم است یا خیر؟ دستورات الهی حسن فعلی میخواهند یا حسن فاعلی؟ آیا کارهایی که ما برای خدا انجام میدهیم باید متّصف به حسن فعلی بشوند یا حسن فاعلی؟ یا اینکه هم حسن فعلی میخواهند و هم حسن فاعلی؟ اگر اراده و اختیار در انجام أوامر الهی نباشد آیا تکلیف ساقط است یا خیر؟
قول أول: عدم سقوط تکليف[2]
تحسین خداوند متعال برای بنده خود کی تحقق پیدا میکند؟ وقتی که بنده بفهمد چه کار میکند. اگر بنده کاری را با اراده و با اختیار انجام بدهد، این جای تحسین و تشویق دارد. اما اگر بدون اراده و اختیار بنده کاری را انجام بشود جای تشویق و تحسین ندارد و تکلیف ساقط نشده است و حسن فاعلی متوقف به اراده و اختیار است. اما حسن فعلی اینچنین نیست، لذا ممکن است کاری خوب باشد ولی فاعل آن هیچ اراده و اختیاری نداشته باشد.
خیلی از واجبات توصلی حسن فعلی دارند اما حسن فاعلی در آنها لازم نیست. مثلاً لباس باید پاک باشد اینکه شخص خودش آن را بشوید یا دیگری، فرقی ندارد در هر حال مهم این است که لباس شسته بشود. در واجبات تعبدی مانند نماز باید هم حسن فعلی باشد و هم حسن فاعلی یعنی هم باید اراده باشد و هم اختیار.
دلیل اول:
به دلیل اینکه ثواب متوقف بر اراده و اختیار است لذا اگر شخص اراده بکند و با اختیار مأمورٌبه را انجام بدهد ثواب خواهد برد.[3]
جواب:
بله حسن فاعلی اینچنین است که اگر شخص با اراده و اختیار کاری را انجام بدهد جای تشویق و تحسین دارد اما اگر حسن فعلی معیار باشد یعنی آن کار را چه خود شخص و یا دیگری انجام بدهد، باز هم حَسَن است و نیازی به اراده و اختیار ندارد. لذا اکثر توصلیات حسن فعلی دارند و نیازی به حسن فاعلی نیست البته اگر حسن فاعلی باشد خیلی خوب است اما لزومی ندارد که حسن فاعلی باشد.[4] [5]
دلیل دوم:
ظهور أمر در اراده و اختیار است. یعنی مولی وقتی أمر میکند به معنای این است که این کار را با اراده و اختیاری که داری انجام بده. در بحثهای گذشته أمر گفتیم که «الأمر بعثٌ» یعنی أمر تحریک و برانگیختن است و امتثال به معنای این است که شخص أمر را شنیده است و اراده میکند که کار خواسته شده را بکند. بنابراین اقتضای أمر، اراده و اختیار است.[6]
جواب:
زمانی میگوییم أمر اقتضای اراده و اختیار دارد که در مقام شکّ باشیم. اگر در موردی أمری باشد و شکّ داشته باشیم که آیا اراده و اختیار لازم است یا خیر؟ میگوییم أمر اقتضای اراده و اختیار دارد. اما در جایی که شکّ نداریم، اینچنین نیست مثلاً در برخی از واجبات میدانیم که هیچ اراده و اختیاری لازم نیست مانند واجبات توصلّی.[7]
بنابراین در بعضی جاها فقط حسن فعلی لازم است و در بعضی جاها فقط حسن فاعلی لازم است و در برخی جاها هم حسن فعلی و هم حسن فاعلی لازم است مانند نماز که هم حسن فعلی و هم حسن فاعلی در آن لازم است.