1402/07/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع/اوامر/شكّ در سقوط أمر بفعل غير
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در رابطه با این بود که آیا از روایات اصالةالتعبدیة استفاده میشود یا اصالة التوصلیة؟ که در سال گذشته، بحث گذشت.
آیا اطلاق أوامر پروردگار نسبت به مکلفین اقتضای مباشرت دارد یا خیر؟
مثلاً گفته میشود فلان کار را انجام بده، آیا این به معنای این است که خود شما این کار را انجام بدهید یا شخص دیگری هم انجام بدهد مشکلی ندارد؟
واجباتی مانند اقیموا الصلاة، اتوا الزکاة و مانند اینها، یقیناً در اینها مباشرت شرط است و انسان باید خودش آنها را بجا بیاورد.
اما برخی از واجبات هستند که یقیناً مباشرت در آنها شرط نیست مانند اداء دین، مثلاً شخص خیّری قرض شخص ثالثی را اداء بکند.
اما برخی واجبات هستند که شکّ داریم آیا باید مباشرتاً انجام بگیرند یا خیر؟ مانند ادای نمازهای قضای پدر توسط ولد اکبر میّت، در اینجا آیا خود ولد اکبر مباشرتاً باید قضاهای پدر را بجا بیاورد یا اینکه میتواند، نائب بگیرد؟ یا مثلاً در رمی جمرات آیا خود انسان باید سنگها را بیندازد یا اینکه نائبی هم میتواند رمی جمرات بکند؟ و یا در بحث طواف، آیا خود شخص باید طواف بکند یا اینکه شخصی را میتوان برای طواف نائب گرفت؟ یحتمل وجوب المباشرة و یحتمل التسبیب.
المقام الأول: فيما إذا شك في السقوط بفعل الغير على تقدیر وجود الإطلاق اللفظي (في ما هو مقتضى إطلاق الأمر و الأصل اللفظي فيما إذا شك في سقوط الواجب بفعل الغير)
دو قول در اینجا وجود دارد:
القول الأول: عدم السقوط بفعل الغير و وجوب المباشرة
نظر استاد: به دلایلی که خواهد آمد، این قول صحیح است.
تمسک به اطلاق لفظی: مثلاً برداشت مجتهدین، از لفظ اقیموا الصلاة چیست؟ آیا برداشت مجتهدین از اقیموا الصلاة، آتوا الزکاة و یا از لله علی الناس حجّ البیت، مباشرتاً است؟ آیا اصل این است که قید مباشرتاً همیشه در کنار واجبات وجود دارد مگر اینکه خلاف آن ثابت شود؟ اینکه اقتضای اطلاق اصل لفظی در واجبات، مباشرت است و ظهور أوامر در مباشرت است، آیا مورد قبول است یا خیر؟ به چه دلیل؟
مرحوم نائینی (ره) میفرماید: اصل لفظی اقتضای مباشرت دارد. یعنی خداوند متعال وقتی چیزی را از انسان میخواهد به معنای این است که خودت این کار را بکن و خودت مباشرتاً انجام بده و تسبیب درست نیست و اگر دیگری انجام بدهد تکلیف از انسان ساقط نمیشود. ایشان اشاره میکنند به دوران أمر بین تعیین و تخییر، که اصالة التعیین در اینجا جاری است. لذا هر أمری از مولی برای مکلفی صادر بشود، ظهور در مباشرت دارد.[1] اینکه انسان مردد است و نمیداند که مثلاً آیا خودش این آب را بیاورد یا اینکه بچهاش هم بیاورد اشکالی ندارد؟ (بعضی از بزرگان مانند علامه طباطبائی را بنده میدیدم که مثلاً وقتی چایی میخواستند ببرند میگفتند من خودم میبرم شما نبر، یا مثلاً شهید مطهری و یا آیت الله حسنزاده آملی خودش چایی برای علامه طباطبائی میبرد. مراجع خودشان برای برخی چایی میبردند. این جایگاه و یک ارزش و احترام ویژهای است.) گاهی در مباشرت خصوصیت وجود دارد و انسان باید خودش آن کار را انجام دهد.
محقق عراقی (ره) میفرماید: «التحقیق یقضي أن إطلاق الخطاب یقتضي صدور الفعل من المکلّف مباشرة و علیه لا یکفي صدور للفعل بالتسبیب أو الاستنابة به، فضلاً عن صدوره من غیره بلا تسبیب أو استنابة».[2]
دلیل قول اول:
مرحوم محقق خویی میفرماید:
1) أن یکون التکلیف متعلّقاً بالجامع بین فعل المکلّف نفسه و فعل غیره، ... أن هذا الوجه غیرمعقول، لعدم معقولیّة توجه التکلیف إلی شخص بصدور الفعل من غیره. لأن فعل الغیر خارج عن اختیار المکلّف و إرادته، فلا یعقل تعلّق التکلیف بالجامع بینه و بین فعل المکلّف نفسه.
یعنی اینکه بگوییم که تکلیف به فعل جامع بین فعل خود مکلف و فعل غیر، رفته است و اینکه خود شخص انجام بدهد یا دیگری مهم نسیت و مهم این است که تکلیف انجام بشود، معقول نیست. چرا که خطاب أمر الهی به شماست و اینکه دیگری آن را انجام بدهد، معقول نیست. چون فعل غیر در اراده و اختیار شما نیست. وقتی خداوند از شما چیزی را میخواهد، شما باید آن را انجام بدهی، اگر غیر آن را انجام بدهد ربطی به شما ندارد و در اختیار و اراده شما نیست.[3]
به نظر ما این فرمایش مرحوم خویی درست نیست. به دلیل وجود واجبات کفایی، این همه واجب کفایی داریم با اینکه خطاب برای تک تک افراد است ولی اگر شخصی انجام بدهد، از بقیه ساقط میشود. پس معقول است که خطاب بشود ولی اگر دیگری انجام داد تکلیف ساقط بشود. مثلاً میت باید دفن بشود، و خطاب برای همه است ولی اگر کسی میت را دفن کرد، تکلیف از بقیه ساقط میشود.
2) مرحوم خویی میفرماید: أن یکون التکلیف متعلّقاً بالجامع بین الفعل بالمباشرة و الاستنابة، فیکون الواجب علی المکلّف أحد الأمرین، إما إتیان العمل بنفسه أو استنابة الغیر له. و هذا الوجه و إن کان معقولاً في نفسه و لکنه منتفٍ في المقام قطعاً؛ لأن لازمه السقوط بمجرد الاستنابة و لو لم یفعله النائب و لیس الأمر کذلك، فإن المسقط هو فعل النائب، لا مجرد الاستنابة.
یعنی اگر این را بپذیریم که مباشرت لازم نیست و تسبیب کفایت میکند، لازمه آن این است که شخص مکلف فعل را انجام ندهد و نائب هم انجام ندهد. اگر مکلف انجام ندهد، دیگران نیز شاید انجام بدهند یا انجام ندهند، بنابراین آن فعل انجام نمیشود. پس لازمه عدم مباشرت تعطیلی فعل است. پس باید مباشرت را شرط بدانیم. ایشان میفرماید: این وجه معقول است اینکه خود شخص یا نائب او انجام بدهد. اما اگر شخص انجام نداد و نائب هم انجام نداد، چطور؟
نظر استاد: این فرمایش محقق خویی (ره) هم به نظر ما درست نیست. به دلیل اینکه شخص باید توجه بکند که نائب آیا انجام میدهد یا خیر؟ اگر نائب انجام داد لازم نیست شخص آن را انجام بدهد ولی اگر انجام نداد باید خودش آن را بجا بیاورد. بنابراین اینچنین نیست که بگوییم فعل تعطیل میشود، شخص باید نظارت و دقت بکند اگر نائب انجام داد، تکلیف ساقط است ولی اگر انجام نداد باید خود شخص آن را بجا بیاورد.