1401/11/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع/اوامر/منشأ ظهور صيغه أمر در وجوب
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در رابطه با این بود که آیا صیغه أمر دلالت بر وجوب می کند یا دلالت بر مطلق طلب دارد؟ دسته کثیری از علما نظرشان بر این بود که صیغه أمر دلالت بر وجوب دارد.
تذنيبان .
التذنيب الأول: في منشأ ظهور صيغة الأمر في الوجوب .
در اینجا سه نظریه وجود دارد: نظریه اول: دستهای از علما بر این قائلند که علت دلالت أمر بر وجوب، وضع واضع است و واضع صیغه أمر را برای وجوب وضع کرده است. نظریه دوم: این است که صیغه أمر به حکم عقل دلالت بر وجوب میکند. نظریه سوم: صیغه أمر به مقدمات حکمت دلالت بر وجوب دارد.
القول الأول: الوضع[1]
دستهای از علما بر این نظر هستند که صیغه أمر بر انشاء بعث دلالت دارد، یعنی آمر مأمور را تحریک میکند که فلان کار را انجام دهد. پس خواستن و طلب کردن همان انشاء البعث است اما اینکه این خواستن به نحو وجوب است یا استحباب، این داخل در معنای وضع نیست. دلیل این قول تبادر است.
إشکال في القول الأول
اکثر علما بر این قائل هستند که وضع صیغه أمر برای وجوب نیست بلکه از مقدمات حکمت یا حکم عقل وجوب را استفاده میکنیم و الا در خود لفظ اضرب یا صلّ، وجوب وجود ندارد.[2]
القول الثاني: حکم العقل
اصحاب و شاگردان مرحوم نائینی بر این قائلند که وقتی مولای حکیم أمر میکند، عقل حکم میکند که عبد أمر مولی را امتثال بکند. یعنی وجوب را عقل میفهمد و درک میکند.
اشکال اول:
این حرف خوبی است که بگوییم عقل وجوب را میفهمد. ولی عقل کسی ممکن است این وجوب را بفهمد و ممکن است عقل کسی دیگر این وجوب را نفهمد. لذا ما میگوییم أمر دلالت بر طلب میکند اما وجوب و ندب در معنای صیغه أمر وجود ندارد و ممکن است گاهی قرائنی بر وجوب باشد و گاهی قرائنی بر ندب باشد. و مثالهای آن در قرآن و روایات زیاد است. لذا اکثر أوامری که در قرآن و روایات وجود دارد بیش از ۹۰ درصد آنها برای استحباب است و کمتر از ۱۰ درصد آنها برای وجوب است. پس اینکه میفرمایند وقتی مولی أمر کرد، عقل حکم به وجوب میکند، درست نیست.[3]
اشکال دوم:
آیت الله مکارم در اینجا میفرماید: «الإنصاف عدم تمامیّته أیضاً؛ لأن حکم العقل بوجوب الانبعاث في مقابل مطلق بعث المولی أول الکلام»، این که بگوییم حکم عقل دلالت بر وجوب دارد، انصاف این است که این مطلب تمام نیست. زیرا بعث وجود دارد و تحریک میکند که فلان کار را انجام بده و این هم در واجبات است و هم در مستحبات ولی وجوب انبعاث معلوم نیست و این اول کلام است، هر أمری دلالت بر وجوب انبعاث ندارد. سپس میفرماید: «بل أن وجوبه أو استحبابه متفرع علی کیفیّة إرادته و استعماله لصیغة الأمر؛ فإن استعملها في الوجوب یحکم العقل بوجوب الانبعاث» یعنی ممکن است در جایی أمر باشد و از آن استحباب اراده شده باشد و ممکن است در جایی دیگر أمر باشد و از آن وجوب اراده شده باشد و این از قرائن فهمیده میشود. اما اگر مطلق و بدون قرینه باشد، دلیلی نداریم که بگوییم أمر دلالت بر وجوب دارد بلکه أمر در أکثر موارد برای استحباب است و گاهی هم برای وجوب است.[4]
به نظر ما فرمایش آیت الله مکارم درست است و نمیتوانیم بگوییم عقل، حکم به وجوب أمر میکند.
القول الثالث: الإطلاق و مقدمات الحکمة[5] [6]
یعنی چون مولی قید استحباب را نیاورده است ما وجوب را میفهمیم. به عبارتی این که مولی طلب کرده است و هیچ قیدی را نیاورده است که واجب است یا مستحب، مقدمات حکمت اقتضاء میکند که مولای حکیم وقتی از عبد خود چیزی را بخواهد و هیچ قرینهای را ذکر نکند، ظهور در این دارد که واجب است.
ثمرتان عمليتان في بحث وجوه دلالة صيغة الأمر على الوجوب
اینکه وجوب از صیغه أمر فهمیده میشود بالوضع باشد یا بالعقل یا به مقدمات حکمت، چه فرقی باهم دارد؟
ثمره اول:
برای روشن شدن تفاوت اینها، مثلاً گفته میشود این آیه شریفه را معنا کنید: ﴿تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَىٰ﴾[7] ، تعاونوا صیغه أمر است، آیا تعاون واجب است یا مستحب؟ وقتی کلمه برّ را لحاظ بکنیم میگوییم برّ و نیکی مستحب است پس کلمه تعاون مستحب است و وقتی کلمه تقوی را لحاظ کنیم میگوییم از گناه باید پرهیز کرد پس تعاون واجب است. الان در اینجا کلمه تعاونوا آیا واجب است یا مستحب؟ کسانی که قائل بر این هستند که أمر دلالت بر طلب میکند، میگویند خداوند طلب به تعاون در برّ و تقوی کرده است و این طلب هم واجب و هم مستحب را شامل میشود. یعنی هم در واجبات و هم در مستحبات همدیگر را کمک کنید.
کسانی که میگویند أمر بالوضع دلالت بر وجوب دارد این آیه را چگونه معنا میکنند؟ بنا بر قول بالوضع، معنای آیه میشود: یجب التعاون. در تقوا یجب التعاون درست است اما در برّ نمیتوان یجب التعاون گفت.
کسانی که قائل بر وجوب أمر بنا بر حکم عقل یا مقدمات حکمت هستند، میگویند: وجوب برای تقوا هست ولی برای برّ نیست، چرا که مقدمات حکمت تمام نیست و اینکه مولای حکیم در مقام بیان است و قرینهای نیاورده است، قرینه در اینجا روشن است و خود کلمه بالاترین قرینه است که در اینجا تعاونوا برای استحباب است و تقوا بهترین قرینه است که تعاون برای تقوا وجوب دارد. و یا اینکه حکم عقل در آنجا هست و در اینجا نیست. اینکه عقل در برّ حکم به وجوب نمیکند ولی در تقوا حکم به وجوب میکند.
ثمره دوم:
در مثال «إغتسل یوم الجمعة و للجنابة» اغتسل صیغه أمر است آیا دلالت بر وجوب میکند یا استحباب؟ مرحوم آخوند و دسته زیادی از علما گفتهاند: استعمال لفظ در اکثر از معنا جایز نیست، لذا این اغتسل یا برای وجوب است و یا برای استحباب. پس اگر برای استحباب باشد باید هر دو هم غسل جمعه و هم غسل جنابت مستحب باشد و اگر برای وجوب باشد باید هر دو واجب باشند در حالی که یکی واجب است و دیگری مستحب و این استعمال لفظ در اکثر از معنا است لذا جایز نیست. اما کسانی که می گویند صیغه أمر دلالت بر طلب میکند، میگویند: معنای این روایت «اطلب منک الغسل فی الجمعة و الجنابة»، است چرا که قرائنی در جاهای دیگر آمده است که غسل جمعه مستحب و غسل جنابت واجب است.