1401/08/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع/اوامر
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در رابطه با أمر بود که آیا أمر دلالت وجوب دارد یا دلالت بر مطلق طلب (واجب و مستحب) دارد؟
فی منشأ و ملاك دلالة لفظ الأمر علی الوجوب .
أدلّة قول دوم (حکم عقل): .
دلیل اول:
مرحوم محقق نائینی میفرماید: أمر دلالت بر وجوب دارد؛ چون عقل حکم میکند که اگر عالی به دانی أمر بکند، دانی باید امتثال أمر بکند. أمر در لغت بنا بر وضع واضع ، دلالت بر وجوب ندارد. ولی زمانی که عالی به دانی أمر بکند، دلالت بر وجوب دارد. پس وجوب از حکم عقل استفاده میشود نه از وضع واضع. [1]
إشکالان فی الدليل الأول .
إشکال أول:
اینکه فرمودید دلالت أمر بر وجوب، به وضع واضع نیست بلکه به حکم عقل است، من مصلحت ملزمهای در آن ندیدم. همانطور که میدانیم احکام تابع مصالح و مفاسد هستند؛ ممکن است در جایی مصلحت ملزمه و در جایی دیگر مصلحت غیرملزمه باشد (یعنی مصلحت دارد ولی ملزمه نیست). در جایی که مصلحت ملزمه است بدان وجوب اطلاق میشود و در جایی که مصلحت غیرملزمه است استحباب اطلاق میشود. من وقتی فهمیدم که اینجا مصلحت، مصلحت ملزمه نیست چطور و به چه دلیل اینجا باید وجوب را استنباط بکنم؟ اگر مصلحت ملزمه نباشد، وجوب هم استفاده نمیشود.[2]
اشکال دوم:
مرحوم صدر میفرماید: مرحوم محقق خویی و مرحوم نائینی فرمودهاند: دلالت أمر بر وجوب به وضع واضع نیست و عقل حکم به وجوب میکند؛ ما وجوب را زمانی از أمر برداشت میکنیم که این أمر از مولی حکیم خداوند متعال صادر شده باشد. سؤال این است که شما هم قبول دارید که اگر قرینه متصله وجود داشته باشد دلالت بر وجوب نمیکند؛ چون قرینه دارد که استحباب است؛ اما اگر قرینه منفصله باشد چطور؟
توضیح مطلب:
قرینه منفصله: مثلاً در روایتی داریم که امام باقر (علیه السلام) أمر میکند و بعد از چند سال امام صادق (علیه السلام) روایتی را بیان میکند که این روایت قرینه میشود که أمر آن روایت قبلی (روایت امام باقر علیه السلام) دلالت بر وجوب نداشته است. یا مثلاً خود روایت امام باقر (علیه السلام) بر روایت قبلیاش قرینه باشد که أمر دلالت بر وجوب نداشته است.
وجود قرینه منفصله، دلالت بر عدم وجوب أمر دارد؛ حالا فرض کنید قرینه منفصله دلالت بر استحباب دارد. شما احتمال میدهید هر أمری که از مولی صادر میشود، قرائن منفصله داشته باشد. در خود آن روایت میبینید که قرینه متصله وجود ندارد اما قرینه منفصله چطور؟ در زمانهای قدیم که رایانه نبود پیدا کردن قرینه منفصله خیلی سخت بود. با وجود مشکل پیدا کردن قرینه منفصله، چگونه میتوانیم بگوییم که قرینه منفصلهای در روایت دیگری وجود دارد یا نه؟ سؤال این است که مثلاً میبینیم از امام باقر (علیه السلام) أمر صادر شده است و قرینه متصله هم ندارد و قرینه منفصله هم مشکوک است که وجود دارد یا ندارد، آیا این أمر دلالت بر وجوب دارد یا ندارد؟ اینجا عقل چه حکم میکند؟ مرحوم خویی و محقق نائینی میفرمایند مادامی که قرینه منفصله پیدا نشده است حمل بر وجوب میکنیم و مقلدین باید تا زمانی که قرینه منفصلهای پیدا بشود به عنوان وجوب انجام بدهند و زمانی که قرینه منفصله پیدا شد ما دست از وجوب برمیداریم. این حرف اشکال دارد و اشکال آن این است که در اینجا عقل حکم نمیکند که أمر برای وجوب است؛ چون واضع که نمیگوید أمر برای وجوب دلالت میکند که شما هم بگویید أمر برای وجوب دلالت میکند. عقل هم جایی حکم به وجوب میکند که أمر از عالی به دانی باشد. اما در أمر عالی به دانی هم در بیشتر جاها میبینیم که برای وجوب دلالت نمیکند و در ۹۹ درصد موارد دلالت بر استحباب دارد. حالا که چنین است و عقل نیز احتمال وجود قرینه منفصله را میدهد، چگونه حکم به وجوب میدهد؟ بنابراین شما با حکم عقل نمیتوانید وجوب را اثبات بکنید و نمیتوانید بگویید همینکه أمری از مولی صادر شد، بر وجوب دلالت میکند تا اینکه قرائن پیدا بشود و زمانی که قرائن پیدا شد مستحب است و اگر نشد وجوب است. عقل در اینجا حاکم نیست. عقل در جایی که قرائن متصله و منفصله نباشد حکم میکند اما اگر قرائن منفصله باشد چطور؟ حتی اگر احتمال وجود قرینه منفصله هم باشد عقل حکم به وجوب نمیکند. چون حکم عقل حکم قطعی است و با وجود احتمال، عقل نمیتواند حکم قطعی بکند. فرق بنای عقلاء و حکم عقل هم همین است که بنای عقلاء، حکم غالبی است اما حکم عقل حکم قطعی است. اگر بگویید وجوب مقتضای وضع است در همه جا باید بگویید أمر بر وجوب دلالت دارد چون وضع واضع بر وجوب است. اما وقتی به حکم عقل تمسک میکنید همین که تردیدی به وجود بیاید حکم عقل از کار میافتد چون حکم عقل، حکم قطعی است. این همه روایاتی که داریم که مخصص روایات قبلی هستند از این باب هستند مثلاً روایتی از امیرالمؤمنین (علیه السلام) وارد شده است و بعد از سالها روایتی از امام باقر (علیه السلام) در همان موضوع وارد شده است که روایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را تخصیص زده است با اینکه فاصله زمانی شده است میگوییم که این روایت مخصص آن روایت است. یا مثلاً این روایت فلان روایت را تقیید زده است و یا توضیح داده است. بنابراین شما که با فاصله زمانی جمع بین روایات میکنید چگونه میخواهید با حکم عقل کار کنید؟ حکم عقل باید حکم قطعی باشد و با وجود احتمال قرائن منفصله، عقل با شک و تردید نمیتواند حکم قطعی بر وجوب بکند اگر چه أمر از عالی به دانی باشد.[3]
به نظر ما این اشکال، اشکال خوب و درستی است که مرحوم صدر به محقق خویی و مرحوم نائینی کرده است.
دلیل دوم:
محقق خویی میفرماید: حق الطاعة و عبودیت اقتضای وجوب دارد یعنی چون ما عبد هستیم و خداوند متعال مولای ماست پس ما باید اطاعت کرده و أوامر او را انجام دهیم.[4]
اشکال:
سؤال ما این است که این حق الطاعة و عبودیت در کجا صدق میکند؟ بله مثلاً خداوند متعال در قرآن کریم أمری بیان فرموده است؛ ما میگوییم از آنجایی که مولی أمر فرموده است و ما عبد او هستیم، باید أمر مولی را امتثال بکنیم و این أمر دلالت بر وجوب دارد. حقالطاعة و عبودیتی که بیان فرمودید فقط مربوط به أوامر خداوند متعال است اما به غیر از أوامر خداوند متعال، أوامر عرفیه مانند أوامر پدر و مادر و أوامر شوهر بر زن و أوامر رئیس بر زیردستهای خود چطور؟ آیا أوامر عرفیه دلالت بر وجوب دارند؟ آیا حکم حق الطاعة و عبودیت در أوامر عرفیه هم جاری هست؟ خیر. شما فقط أوامر الهی را با حق الطاعة و عبودیت میتوانید اثبات بکنید که دلالت بر وجوب دارد ولی در أوامر عرفیه این جریان ندارد. مدعای شما این است که با توجه به حق الطاعة و عبودیت، همه أوامر دلالت بر وجوب دارند در حالیکه در أوامر عرفیه چنین نیست؛ لذا دلیل شما اخص از مدعای شماست.