1401/07/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع/اوامر
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در رابطه با ماده «أمر» بود که آیا علو و استعلاء در «أمر» شرط هست یا خیر؟
القول الثالث: اعتبار العلو و الاستعلاء معاً
أمر در جایی اطلاق میشود که شخص آمر علو و مقام بالایی داشته باشد و علاوه بر علو، استعلاء هم داشته باشد و آمرانه دستور دهد نه اینکه به عنوان خواهش و تمنا چیزی بخواهد. بنابراین در أمر علو و استعلاء هر دو لازم است. اگر به عنوان خواهش و تمنا چیزی بخواهد به این أمر اطلاق نمیشود. لذا طلب گاهی میتواند خواهش و التماس باشد و گاهی أمر.
دلایل این قول:
۱) تبادر، وقتی گفته میشود فلانی دستور داد، معنای آن این است که مقام آن شخص عالی هست و به زیردستهای خود به صورت آمرانه و استعلاء دستور داده است و باید اجرا شود.
۲) صحت سلب، اگر کسی التماس کند گفته نمیشود که فلانی أمر کرد.
به نظر ما - همان نکتهای که در بحث قبلی ذکر کردیم اینجا هم تکرار میکنیم که - گاهی أوامر عرفی مد نظر است و گاهی أوامر شرعی مد نظر است. اوامر عرفی مانند اینکه گفته میشود فلانی أمر کرده فلان کار انجام شود. که ممکن است علو یا استعلاء در آن نباشد و آمر شخصی باشد فاسق و فاجر، با اینکه علو واقعی ندارد ولی در عرف به آن أمر اطلاق میشود. گاهی مثلاً پدری با خواهش از فرزند خود میخواهد که فلان کار را انجام دهد با اینکه استعلاء ندارد ولی علو واقعی دارد و در عرف بازهم به آن أمر اطلاق میشود. بنابراین به نظر ما از نظر عرفی در صدق أمر، علو و استعلاء لازم نیست. ولی از نظر شرعی دستوراتی که اگر هم علو در آنها باشد، مانند أوامری که از طرف خداوند متعال و پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام) وارد شده است و هم استعلاء در آنها باشد، أمر به آنها اطلاق میشود. لذا دستوراتی که از قرائن فهمیده میشود که آمرانه نیستند، این دستورات وجوبی نیستند و دستورات استحبابی هستند به اینگونه دستورات، أمر اطلاق نمیشود. بنابراین در أمر شرعی هم علو لازم است و هم استعلاء. پس زمانی که گفته میشود أمر دال بر وجوب است به أمری گفته میشود که هم علو و هم استعلاء در آن وجود دارد. بنابراین ما باید بین أوامر عرفی و أوامر شرعی فرق بگذاریم.
شاهد بر این مطلب، روایتی است که در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) زن و شوهری پیش پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمدند، زن میگفت من این شوهر را نمیخواهم ولی شوهر میگفت من این زن را میخواهم. پیامبر (صلی الله علیه و آله) زن را نصیحت کردند که به زندگی خودش ادامه دهد. زن به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفت: أ تأمرنی؟ آیا به من أمر میکنی؟ (که به زندگی خودم برگردم) پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: لا، بل أنا شاف من أمر نمیکنم بلکه دارم شفاعت میکنم که به زندگی خودت ادامه دهی.
برداشتی که از این روایت میتوان کرد این است که اگر حضرت أمر میکرد، زن باید امتثال میکرد چرا که أمر رسول الله اطاعت از آن واجب بود. ولی پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: من أمر نمیکنم بلکه دارم شفاعت میکنم تا شاید توافقی بین شما حاصل بشود. پس در اینجا علو هست ولی استعلاء وجود ندارد. بنابراین در أمر شرعی هم علو و هم استعلاء باید باشد. ولی در عرف اگر دانی به عالی دستوری دهد از وی انتقاد میشود که چرا دستور میدهی؟ چرا به این شخص که مقام بالایی دارد أمر میکنی؟ از همین توبیخ معلوم میشود که در عرف به اینگونه دستورات أمر اطلاق میشود.
القول الرابع: عدم اعتبار العلّو و الاستعلاء كليهما[1] [2]
مرحوم آیتالله بروجردی و آیتالله مکارم (سلمه الله تعالی) فرمودهاند: نه علو لازم است و نه استعلاء. أمر طلب است و در طلب نه علو هست و نه استعلاء. و توضیح دادهاند که مثلاً گفته میشود: إضرب یا آمرک بکذا، نه در صیغه و نه ماده أمر به غیر از طلب چیز دیگری وجود ندارد. پس نه علو و نه استعلاء در آنها وجود ندارد. یعنی لغت در صیغه أمر علو و استعلاء را در نظر نگرفته است.
جواب:
جواب این است که شما أوامر عرفی را میفرمایید و ما هم میگوییم که در أوامر عرفی نه علو و نه استعلاء شرط نیست. و ما هم تأیید میکنیم که عرف میگوید فلانی صیغه أمر (إضرب) به کار برده پس أمر کرده است و کاری ندارد که علو و استعلاء داشته یا نه. اما أوامر شارع که أمر شرعی هستند مورد بحث ما است که با أوامر عرفی فرق دارند و علو و استعلاء در آنها لازم است.
نکته:
نکتهای که آيت الله بروجردی در اینجا میفرماید این است که طلب دو قسم است: ۱) طلب و انبعاث از خود لفظ طلب استفاده میشود: مثلاً از خود لفظ صلّ انبعاث و طلب استفاده میشود. ۲) طلبی که از مجموع مقارنات استفاده شود. مثلاً کسی در حالی که گردنش را کج کرده و اشکش هم جاری است از شما طلب میکند و میگوید: إعطنی طعاماً، انبعاث آن فقط با فعل أمر نیست بلکه گردن کج کرده و اشکش هم جاری است و از شما طلب میکند. و این دو باهم متفاوت است.