1401/07/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع/اوامر
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در رابطه با ماده «أمر» بود که آیا علو و استعلاء در «أمر» لازم است یا خیر؟ به این معنی که کسی آمر است، مقام بالایی (علو) داشته باشد و کسی که مأمور است، مقام (دانی) پایینتری داشته باشد.
و یا اینکه آیا علو لازم است و استعلاء لازم نیست؟ و یا بالعکس آیا استعلاء لازم است و علو لازم نیست؟
نکته اول:
بحث است که در صدق «أمر»، آیا علو باید علو واقعی باشد؟ و یا اینکه به علو ظاهری هم میتوان «أمر» اطلاق کرد؟ علو واقعی مانند دستور خداوند متعال یا پیامبر (صلی الله علیه و آله) و یا ائمه (علیهم السلام) و علو ظاهری مانند دستور سلاطین جور.
نکته دوم:
آیا آمر باید استعلاء داشته باشد؟ یعنی کسی که «أمر» میکند آیا باید به عنوان دستور، «أمر» کند و نه به عنوان التماس و خواهش؟ مثلاً پدر گاهی از فرزندش خواهش میکند فلان کار را انجام دهد و گاهی دستور میدهد و میگوید حتماً فلان کار را انجام بده. بنابراین سؤال این است که آیا استعلاء (آمر در مقام خواهش و التماس نباشد) در صدق «أمر» لازم است یا خیر؟
اقوال در این مسأله:
در سال گذشته بیان کردیم که در این مسأله چهار قول وجود دارد:
۱) علو لازم است ولی استعلاء لازم نیست.
۲) استعلاء لازم است ولی علو لازم نیست.
۳) هیچکدام لازم نیست.
۴) هر دو لازم است.
نظر استاد:
به نظر در اینجا دو مقام وجود دارد: یک مقام، مقام عرف است که در عرف «أمر» را چگونه استعمال میکنند؟ و مقام دیگر، مقام عقل و وجوب اطاعت است. توضیح اینکه در عرف و مردم، مثلاً وقتی سلطان جور دستوری بدهد میگویند که سلطان أمر کرده که فلان کار را بکنیم با اینکه سلطان در واقع دانی است نه عالی. ولی مردم میگویند فعلا چارهای نیست، دستور داده باید انجام بشود. لذا عرف در عالم وجود و ممالک دنیا علو واقعی را محاسبه نمیکنند. یا مثلاً رئیس جمهور آمریکا دستور میدهد کشورهای دنیا از او تبعیت میکنند. و میگویند دستور و امر کرده فلان کار انجام شود. بنابراین عرف علو واقعی را در أمر لازم نمیداند و اصلاً در نظر نمیگیرد که این شخص علو دارد یا ندارد یا این شخص بیدین و بیقید و بند است یا نه؟ و همین که دستوری داد میگویند فلانی أمر کرد.
اما اگر به عقل مراجعه کنیم بحث أمر متفاوت خواهد بود، مثلاً اگر شخصی دستوری بدهد به عقل مراجعه میکنیم که فلانی چه کاره است که به من دستور میدهد؟ مثلاً گاهی پیامبر، امام، مرجع تقلید، پدر، مادر و یا پدربزرگ دستوری بدهند می گوییم اطاعت از أوامر و دستور آنها واجب است. اما گاهی شخص فاسق فاجری دستوری میدهد، میگویید: چرا من از دستور وی اطاعت کنم؟ لذا در بحث عقلی، عقل تجریه و تحلیل میکند و میفهمد که مثلاً این شخص واجب الاطاعة است یا خیر؟ و میفهمد این أمر، أمر شرعی و أمری که من باید اطاعت بکنم، نیست.
بنابراین زمانی که مقام مقام عقل و محاسبه عقلی باشد در آنجا علو لازم است و آمر باید علو داشته باشد تا أمر بر آن صدق بکند. اما زمانی که مقام، مقام عرفی است علو شرط نیست. و متأسفانه در کلام علما این دو بحث خلط شده است لذا برخی فرمودهاند علو لازم است و برخی دیگر فرمودهاند علو لازم نیست. کسانی که فرمودهاند علو لازم است نظرشان بر عقل است و کسانی که فرمودهاند علو لازم نیست، نظرشان بر عرف است.
و در رابطه با استعلاء باید گفت که آمر نباید التماس و خواهش کند بلکه باید دستور بدهد، چرا که به خواهش و التماس أمر اطلاق نمیشود. به دلیل اینکه هر شخص عالی، گاهی ممکن است أمر میکند و گاهی ممکن است خواهش و تقاضا بکند که در شریعت به آنها واجبات و مستحبات میگوییم. مستحبات تقاضا و طلب غیر اجباری هستند و لازم نیست حتما امتثال بشوند. لذا بعینه ما میبینیم این همه مستحبات داریم و خیلی از این مستحبات هم به صیغه أمر هستند. آیا به اینها أمر اطلاق میشود یا نه؟ خیر. بنابراین باید بگوییم در بحث «أمر» هم آمر باید عالی باشد و هم قصد استعلاء داشته باشد و آمرانه دستور بدهد نه اینکه خواهش و تقاضا بکند و عقلاً بر آن «أمر» صدق بکند.