1400/12/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در مشتق در رابطه با حمل مشتق بر ذات بود.
المبحث السابع: هل يعتبر في صدق المشتقّ حقیقةً تلبّس الذات بالمبدأ حقیقةً أو يکفي و لو کان تلبّسها به مجازاً؟
آیا مجاز در اسناد باعث میشود حمل مشتق مجاز بشود؟
توضیح اینکه، مجاز دو نوع است: 1) مجاز در کلمه، 2) مجاز در اسناد. مجاز در کلمه: آن است که یک لفظ در معنای حقیقی خودش استعمال نشود و در معنای مجازی استعمال شود. مانند: زیدٌ اسدٌ، اسد در معنای مجازی (رجل شجاع) استفاده شده است. مجاز در اسناد: معنایش این است که کلمه در معنای حقیقی استعمال شده است اما به آن چیزی که باید اسناد میکرد اسناد نکرده است. مانند: الماء جارٍ، ماء و جارٍ در معنای حقیقی خودشان استعمال شدهاند اما در مثال: المیزابُ جارٍ، میزاب و جارٍ در معنای خودشان استعمال شدهاند اما میزاب که جاری نمیشود بلکه این آب است که از میزاب جاری میشود و وقتی که باران شدت دارد کانّه که میزاب جاری است، در این مثال مجاز در اسناد است. و یا در مثال: جالس السفینة متحرک، زمانی که شخصی که در کشتی نشسته است و کشتی در حال حرکت است، در اینجا کشتی متحرک است ولی حرکت به شخص جالس اسناد داده شده است. اینها مجاز در اسناد هستند.
سؤال: آیا در مثال المیزاب جارٍ، حمل مشتق (جارٍ) بر ذات (المیزاب) حقیقت است یا مجاز؟
دستهای از علما فرمودهاند: مجاز است و دستهای دیگر فرمودهاند: حقیقت است.
صاحب فصول میفرماید: مجاز است. چون میزاب جاری نیست. بنابراین المجاز فی الاسناد باعث میشود حمل مشتق، حمل مجازی بشود. یا مثال جالس السفینة متحرکٌ، مجاز است.[1]
مرحوم آخوند میفرماید: المیزاب جارٍ، حقیقت است و مجاز نیست. یعنی حمل مشتق حقیقت است و مشتق در معنای خودش استعمال شده است. به دلیل اینکه جارٍ به معنای «جاری است» میباشد، بله درست است که اسناد، اسناد مجازی است ولی مشتق در معنای خودش استعمال شده است و در مشتق مجازی وجود ندارد. ولی صاحب فصول میفرماید: وقتی میزاب جاری نیست و شما میگویید المیزاب جارٍ این دروغ است چون میزاب که جاری نیست، بنابراین این اسناد، اسناد مجازی است و حمل این مشتق هم مجاز است.
نظر استاد: صاحب فصول در توضیح مجاز بودن مشتق، میفرماید: مشتق گاهی صفت است یعنی صفتی برای ذاتی نسبت داده میشود مثل ضارب، قاتل، قائم، قائد و نائم و گاهی مشتق ذات است و صفت نیست مانند حداد، حداد ذات و صیغه مبالغه است. در مشتقات باید تلبس باشد ولی در ذات تلبس وجود ندارد. در حداد درست است که یک ارتباطی با حدید دارد ولی تلبس به حدید ندارد و حدید را بر دوش خود ندارد. سپس میفرماید: اگر در حمل مشتق واسطه باشد مجاز است مانند جالس السفینة متحرکٌ (أی:بواسطة السفینة)، یا المیزاب جارٍ (أی:بواسطة الماء). در این مثالها واسطه وجود دارد پس حمل مشتق در اینجا مجاز است.[2] به نظر ما فرمایش صاحب فصول درست است و این اسناد جارٍ به میزاب مجاز است و صاحب فصول هم گفته است مجاز است و نگفته است که مجاز در کلمه است و این اسناد مجاز است، میزاب جاری نیست بلکه آب جاری است یعنی مشتق که جارٍ است این مجازی است و پس حمل مشتق در اینجا مجاز است و فرمایش صاحب کفایه درست نیست.