1400/11/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در مشتق در رابطه با حمل بود که در حمل مشتق بر مبدأ آیا مغایرت لازم است یا خیر؟
اشکال آیت الله بروجردی:
مرحوم آیت الله بروجردی (اعلی الله مقامه الشریف) میفرماید: در حمل مشتق تلبس لازم است، مثلاً در زیدٌ ضاربٌ، زید متلبس به ضرب است یا در زیدٌ قائمٌ، زید متلبس به قیام است و ... اما این تلبس گاهی به حلول است، گاهی به صدور است و گاهی به وقوع است و گاهی بالعینیت است و گاهی بالإثنینیت، در زیدٌ ضارب، ضرب از زید صادر میشود ولی در مضروب، تلبس به وقوع است و ضرب بر شخص واقع میشود و در الجدار ابیضٌ، بالحلول است و یا در الله عالمٌ، بالعینیت است که علم عین ذات الهی است و گاهی مشتق و مبدأ دوچیز (إثنینیت) هستند مانند زیدٌ عالمٌ، زیدٌ یک چیز است و علم یک چیز دیگر. لذا تلبس مشتق به مبدأ لازم است اما کیفیت و چگونگی تلبس متفاوت است و تلبس کل شیء بحسبه. آیت الله بروجردی میفرماید: خیلی دقت نکنید، ما فقط تلبس میخواهیم و مشتق متلبس به مبدأ باشد اما اینکه تلبسش چگونه باشد مهم نیست ممکن است هر جایی یک نوع تلبس باشد. کما اینکه بنّا، نجّار و آهنگر کسانی هستند که این شغل را دارند و لو اینکه در خانه خوابیده باشند ولی بازهم بنا یا نجار یا آهنگرند. لذا در اینجا هم همینطور است مثلاً وقتی زیدٌ عالمٌ میگویید این یک نوع تلبس است و وقتی گفته میشود الله عالمٌ، یک نوع دیگر تلبس دارد. در اینجا عینیت است ولی در زیدٌ عالمٌ عینیت نیست. و معیار اصلی در حمل مشتق اصل تلبس است نه کیفیت تلبس.[1]
اشکال مرحوم امام (اعلی الله مقامه الشریف):
آقای صاحب فصول شما چگونه قائل به نقل و مجازیت شدید؟ که اگر زیدٌ عالمٌ گفته بشود حقیقت است ولی اگر الله عالمٌ گفته شود مجاز است. این همه در قرآن و روایات صفات باری تعالی ذکر شده است آیا اینها همه مجاز هستند؟ و این حرف درستی نیست و نمیتوانیم بگوییم که این همه صفات الهی که در آیات و روایات آمده است همه این صفات عین ذات باری تعالی و مجاز هستند. و این جدّاً بعید است.[2]
الجواب الرابع )إطلاق الصفات علی الله علی نحو الحقیقة(
برخی علما فرمودهاند: اطلاق عالم بر خداوند متعال حقیقت است و مجاز نیست ولی معنایش این نیست که خداوند عالم است و معنایش این است که خداوند جاهل نیست و یا مثلاً خداوند حیّ است معنایش این است که خداوند میّت نیست و اینکه خداوند قادر است معنایش این است که خداوند عاجز نیست. لذا تمامی این اوصافی که برای خداوند متعال ذکر میکنیم معنایش این است که خداوند متعال این نقایص را ندارد نه اینکه این صفات را دارد. این حرف جدیدی است که مرحوم آقا ضیای عراقی در اینجا بیان فرموده است. و دلیلی که بیان فرمودهاند این است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: «و کمال الإخلاص له نفي الصفات عنه لشهادة کلّ صفة أنها غیر الموصوف و شهادة کلّ موصوف أنّه غیر الصفة»[3] یعنی اگر اخلاص برای خداوند متعال بخواهد کامل باشد نفی صفات از خداوند متعال است، چون هر صفتی غیر از موصوف است و هر موصوفی غیر از صفت است. موصوف جوهر است و صفت عرض، مثلاً زید جوهر است که قیام بر وی عارض میشود لذا در تمام اشیاء و موجودات موصوف غیر از صفت است. بنابراین این صفات را نمیتوان برای خداوند متعال بیان کرد چون موصوف و صفت باهم تغایری دارند ولی این اوصاف با ذات خداوند متعال مغایرت ندارند لذا اگر خیلی دقیق باشید هیچ صفتی را نمیتوانید برای خداوند متعال حمل کنید. و جمله دیگری امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: «لیس لصفته حدٌ محدود» اوصاف خداوند متعال بیشمار و نامحدود است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) از طرفی میفرماید: «و کمال الإخلاص له نفي الصفات عنه» و از طرف دیگر میفرماید: «لیس لصفته حدٌ محدود»، این دو جمله چگونه قابل جمع است؟ مرحوم آقا ضیاء میفرماید: ما از اینجا میفهمیم که این مورد توجه امیرالمؤمنین (علیه السلام) بوده که «و کمال الإخلاص له نفي الصفات عنه» یعنی اگر مثل مردم عادی موصوف و صفت را مانند صفات برای مخلوقات حساب کنید که مثلاً شخصی که عالم نبوده بعداً عالم شده و یا قادر نبوده و بعداً قادر شده است یا مثلاً اول معدوم بوده بعد موجود شده است، این صفات همه مربوط به مخلوقات است و استعمال آن برای خداوند متعال درست نیست و باید اینگونه صفات را از خداوند متعال نفی کرد. اما خداوند متعال از ازل حیّ بوده و تا ابد حیّ است و از ازل قادر بوده و تا ابد قادر است و از ازل خالق بوده و تا ابد خالق است. لذا فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السلام) این است که صفات باری تعالی عین ذات او هستند و تمام اوصاف و کمالات برای خداوند متعال هست و حد محدودی هم ندارد ولی نه آن طوری که برای مخلوقات است. پس صدر و ذیل خطبه باید باهم مورد توجه قرار بگیرد.