1400/10/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در مشتق در رابطه با ترکّب و بساطت مشتق بود.
ثمره این بحث (بساطت و ترکب مشتق) چیست؟ .
ثمره اول:
ثمره بحث را گفتهاند که اگر شما قائل باشید بر اینکه مشتق بسیط است باید قائل باشید که مشتق حقیقةٌ فی خصوص المتلبس بالمبدأ فی الحال است به این دلیل که وقتی مشتق بسیط باشد اگر مبدأ از بین برود مشتق هم از بین خواهد رفت، مانند: عِلْم و ضَرْب در عالمٌ و ضاربٌ، اگر مبدأ (عِلْم و ضَرْب) از بین برود چیزی از آن باقی نخواهد ماند یعنی اگر عِلْم از بین برود شخص عالم نیست و اگر ضَرْب از بین برود شخص ضارب نیست و همچنین اگر قیام از بین برود شخص قائم نیست و ... بنابراین المشتق حقیقةٌ فی خصوص المتلبس بالمبدأ فی الحال، لأن المشتق بسیطٌ. در ذات باری تعالی در مثال الله تعالی عالمٌ، این بحث ترکب مشتق مطرح نمیشود که آیا مشتق حقیقتةٌ فی خصوص المتلبس بالمبدأ فی الحال أو فی ما انقضی عنه المبدأ؟ چون ذات باری تعالی بسیط است و علم او هم بسیط است و در ذات باری تعالی علم همیشه وجود دارد و قابل انقضا نیست. لذا به نظر ما ثمره ذکر شده برای این بحث درست نیست و این بحث ثمرهای ندارد یعنی چه شما قائل باشید مشتق بسیط است و چه قائل باشید مرکب است، چون بحث بحث عرفی است لذا از لحاظ عرفی این بحث جریان دارد که آیا به کسی که قبلاً ضارب بوده میتوان به او ضارب گفت یا نه؟ لذا از نظر متفاهم عرفی میخواهیم بدانیم مشتق به چه معنایی است نه اینکه بخواهیم بدانیم که حقیقت مشتق بسیط است یا مرکب؟
ثمره دوم:
ثمره دیگری در اینجا ذکر شده است -در کفایه هم خواندهاید که مفهوم وصف مورد بحث علماست که حجت است یا خیر؟- در آیه إن جائکم فاسقٌ بنبإٍ فتبینوا، کلمه فاسقٌ در اینجا مشتق است آیا مفهوم دارد یا خیر؟ در این آيه به مفهوم وصف استدلال کردهاند. ولی مسألهای که هست این است که اگر شما قائل بشوید که مشتق بسیط است مفهوم وصف نخواهید داشت. ولی اگر قائل باشید که مشتق مرکب است میتوان بحث کرد که مفهوم وصف داریم.
به نظر ما این ثمره هم درست نیست، زیرا مفهوم وصف یک مفهوم عرفی است که عرف از إن جائکم فاسقٌ بنبإٍ فتبینوا، چه چیز میفهمد؟ آیا کلمه فاسقٌ مفهومی دارد یا خیر؟ آیا یک قید لغوی است که خداوند متعال آورده است که نعوذبالله خداوند قید لغوی را بیان نمیکند. پس معنایش این است که شخصی که خبر آورده است اگر فاسق بود تفحص کنید ولی اگر عادل بود اشکالی ندارد و لازم نیست تفحص کنید. بنابراین مفهوم وصف یک مفهوم عرفی است و ربطی هم به این ندارد که بگویید فاسق یعنی ذاتٌ ثبت له الفسق و یا بگویید فاسق یعنی گناه کننده، بسیط معنا کنید یا مرکب تأثیری در متفاهم عرفی ندارد. و بحث بساطت و ترکب یک بحث فلسفی است و هیچ ربطی به بحث اصول ندارد و بحث اصول عرفی است و ما میخواهیم کلمات شارع را عرفاً معنی کنیم. لذا این بحث باید کلاً از اصول حذف شود.
المبحث الثالث: في الفرق بین المشتقّ و مبدئه
یکی از اختلافاتی که بین اصولیین وجود دارد این است که مثلاً فرق کلمه ضَرْب با ضاربٌ چیست؟ آیت الله سبحانی که در جلسات قبل فرمایش ایشان را بیان کردیم، میفرماید: مشتق عند التحلیل سه جزء دارد: عنوان، ذات و نسبت. طبق فرمایش ایشان مبدأ (ضَرْب)، عنوان و ذات و نسبت ندارد، پس فرق آن با ضاربٌ مشخص است. اما بعضی گفتهاند فرق بین مشتق و مبدأ، بشرط لا و لابشرط است. یعنی ضَرْب قابل حمل نیست و اینکه گفته شود زیدٌ ضَرْبٌ، این غلط است اما زیدٌ ضاربٌ میتوان گفت، لذا گفته میشود مبدأ (ضَرْب) بشرط لا است یعنی بشرط لا عن الحمل ولی مشتق (ضاربٌ) قابل حمل است.[1]
به نظر ما این حرف غلط است چون مثلاً گفته میشود العدل خیرٌ من الظلم، این حرف آیا درست است یا خیر؟ العدل مصدر است و مبتدا و موضوع واقع شده است و بر آن حمل هم شده است، این هیچ اشکالی ندارد. یا در مثال القیام خیرٌ من القعود، در اینجا هم کلمه قیام مانند العدل بر آن حمل شده موضوع قرار گرفته است. پس اینکه شما میفرمایید مصدر (مبدأ) قابل حمل نیست این حرف کلیت ندارد. بله در برخی جاها قابل حمل نیست ولی در برخی جاها هم قابل حمل است. بنابراین این فرمایش آقایان که میفرمایند بشرط لا است و قابل حمل نیست این هم کلیت ندارد.