1400/10/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در مشتق در رابطه با ترکّب و بساطت مشتق بود و آن بحث «المشتق حقیقة في خصوص المتلبّس بالمبدأ أو الأعمّ منه و ممّا انقضى عنه» شاید مبتنی بر این بحث باشد.
اقوالی در این بحث بیان شد.
القول الخامس: إن کان المراد من مفهوم المشتقّ ما يفهم من لفظ المشتق، فهو المرکّب و إن کان المراد من مفهوم المشتقّ حقیقته، فهو البسیط.
مرحوم حجّت تبریزی فرمودهاند: اگر مقصود «ما یُفهَم مِن لفظِ المشتق» است در اینجا مرکب است اما اگر مقصود این باشد که حقیقت مشتق چیست، بسیط است. توضیح فرمایش ایشان این است که مشتق یک ماده و یک هیئت دارد مثل علم و عالم، قیام و قائم. علم و قیام که مصدرند ماده هستند ولی عالم و قائم هیئت هستند. این ماده یک معنایی دارد و هیئت یک معنای اضافهای دارد. اگر لفظ دو جزء داشته باشد که یک جزء آن بر یک معنا دلالت بکند و جزء دیگر آن هم بر معنای دیگری دلالت بکند به آن مرکب گفته میشود. ضَرْب به معنای زدن مرکب نیست به این دلیل که اگر ضاد یا راء یا باء آن را بردارید معنای زدن را نخواهد داشت. و همه این حروف باهم به معنای زدن است؛ لذا این لفظ مرکّب نیست و بسیط است. اما اگر الف به این ضَرْب اضافه شود و ضارب بشود تغییر شکل پیدا میکند که به آن هیئت گفته میشود که باعث میشود معنای آن هم عوض بشود. ضَرْب به معنای زدن بود ولی ضارب به معنای زننده است. پس معلوم میشود جزء لفظ دلالت بر یک معنا دارد و آن الفی که اضافه شده یک چیزی اضافه کرده است. بنابراین ماده یک معنایی دارد و هیئت یک معنای اضافهتری دارد و این معنای مرکب است. لذا مفهوم عرفی مشتقات مرکب است. اما حقیقت مشتق بسیط است و «ذات» در مشتق وجود ندارد مثل لفظ «ممتنع» که اسم فاعل است و ذات ندارد و یا لفظ «محال» ذات ندارد. لذا میبینیم اگر چه مشتق غالباً ملازم با ذات است ولی همیشه ملازم با ذات نیست. پس اینطور نیست که همه مشتقات باید ذات داشته باشند.
نکته بعدی اینکه «نسبت» هم در مشتق وجود ندارد چرا علمای بزرگوار بحث نسبت را مطرح کردهاند و گفتهاند زننده یعنی نسبتی بین زدن و شخص وجود دارد در حالی که نسبت فقط در جمله است، وقتی گفته میشود زیدٌ ضاربٌ، بله نسبت وجود دارد اما خود «ضاربٌ» به تنهایی نسبتی ندارد.[1]
نظر استاد: در حقیقتِ مشتق ما نه روی ذات و نه روی نسبت نباید تکیه کنیم و مشتق یک معنای بسیط دارد. در بعضی جاها ذات و نسبت وجود دارد ولی در بعضی جاها هم ذات نیست ولی نسبت وجود دارد مثل: الله عالمٌ که گفته شود عالمٌ در اینجا من له العلم است. خیر چرا که ذات خداوند متعال عین علم است و ذات در اینجا مرکب نیست نه عیناً و نه تصوراً تا چنین معنایی بشود کرد و صفات باری تعالی عین ذات خداوند متعال هستند. بنابراین مشتق بسیط است.
دلالت سه نوع است: دلالت مطابقی، دلالت التزامی و دلالت تضمنی. دلالة اللفظ علی تمام ما وضع له مطابقةٌ و علی جزئه تضمنٌ و علی الخارج التزامٌ. دلالت التزامی خارج از لفظ است اما لازم است. یعنی اینکه هست و ملازمه دارد اما ملازمه جزء معنا نیست و خارج است. آیت الله حجت میفرماید: وجود ذات در مشتق دلالت التزامی است یعنی مثلاً ضاربٌ التزام آن بر ذاتی در خارج است. البته این فرمایش آیت الله حجت را ما قبول نکردیم چون بعضی جاها دلالت التزام هم وجود ندارد مثل لفظ ممتنع که اصلا ذاتی وجود ندارد. پس اینکه گفته شود در مثال الله عالمٌ، حقیقةً میگوییم خداوند عالم است و در زیدٌ عالمٌ هم حقیقةً میگوییم عالم است ولی در الله عالمٌ ترکیب وجود ندارد و در زیدٌعالمٌ ترکیب وجود دارد. این را ما قبول نداریم در ذات مشتق ترکیب وجود ندارد، بله در جملات، ذات آورده میشود و نسبتهایی داده میشود و ترکیب درست میشود ولی در باری تعالی حتی نسبت هم داده شود بازهم ترکیب درست نمیشود. پس به نظر ما مشتق مفهوماً و حقیقةً بسیط است.