1400/10/12
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در مشتق در رابطه با ترکّب مشتق در فرمایش آیت الله مکارم بود.
آیت الله مکارم (سلّمه الله) میفرماید: مشتق از سه چیز ترکیب شده است: یعنی مثلاً در زیدٌ ضاربٌ در لفظ ضاربٌ سه چیز وجود دارد: ۱) ذات که زید است، ضارب اصولا به کسی اطلاق میشود که زننده باشد یعنی ذات و وجودی داشته باشد. ۲) صفت ضَرْب در آن وجود دارد این صفت برای ذات میباشد. ۳) نسبتی که بین ذات و صفت وجود دارد. یعنی نسبت ضرب به زید در آن وجود دارد. عدهای از علما هم قبل از آیت الله مکارم این نظر را داشتند. [1]
دلایل آیت الله مکارم بر مرکب بودن مشتق:
در مثال «مقتل الحسین (علیه السلام) کربلاء» مقتل اسم مکان و مشتق و ذات است. در اسم مکان و زمان و اسم آلت ذات وجود دارد، مثل مفتاح، اسم ذات است. بنابراین در مشتقات ذات وجود دارد و صفت هم وجود دارد و نسبت هم وجود دارد.
۴- دلیل دیگری که آیت الله مکارم میفرماید در کلمه ضاربٌ گفته میشود: ضاربٌ ضاربان ضاربون ضاربةٌ ضاربتان ضارباتٌ. یعنی اسم فاعل را مثنی جمع و مذکر و مؤنث میآورید، به چه دلیلی ضارب تثنیه آورده میشود؟ چون ذات دوتا است و چرا جمع بسته میشود چون ذات آن سه و بیشتر است. و چرا مؤنث آورده میشود؟ چون ذات مؤنث است. پس ذات وجود دارد و الا مذکر و مؤنث و مثنی و جمع آورده نمیشد. و صفت هم وجود دارد و نسبت بین اینها هم وجود دارد.[2]
جواب:
شما میگویید در بعضی از مشتقات حتماً ذات وجود دارد مثل اسم مکان و زمان و اسم آلت، اما آیا در تمام مشتقات اینچنین است؟ استدلال شما در چند مثال است اما بحث ما در کل مشتقات است. شما یا حکم کلی میتوانید بکنید و یا اینکه بگویید بعضی از مشتقات اینطور هستند. چنانکه ما در مورد خداوند متعال گفتیم صفاتی که خداوند متعال دارد مانند: عالمٌ، قادرٌ، خالقٌ و ... صفات خداوند متعال عین ذات خداست و مرکب نیستند و بسیط هستند. بنایراین مشتقات میتوانند بسیط باشند و شاید در برخی جاها مرکب باشند اما ترکب لازم ملزوم نیست که در هر جا مشتق مرکب باشد؛ پس بهتر است از آنجایی که دلیلی نداریم که مشتق در همه جا مرکب است، حکم کلی نکنیم و بگوییم در بعضی موارد مشتقات مرکبند و در بعضی موارد بسیط هستند و حتی میتوانید بگویید در همه جا بسیط است و این اشکالی هم ندارد.
اشکال دیگری که در اینجا مطرح است این است که ما یک دلالت مطابقی داریم و یک دلالت تضمنی و یک دلالت التزامی. دلالت التزامی معنایش این است که خارج از آن شیء است ولی لازم آن شیء است. یک چیزی ممکن است خارج از ذات انسانی باشد ولی همیشه ملازم و همراه اوست. آن دلالت التزامی که خارج از ذات است ملازم است ولی داخل نیست. در بحث مشتق هم همین را میتوانیم بگوییم که ذات لازمه مشتق است ولی نه در معنای مشتق. ذات در معنای مشتق نیست ولی لازمه مشتق است؛ یعنی دلالت التزامی مشتق این است که ذاتی هم داشته باشد.
قول سوم: إنّه مرکّب من المبدأ و النسبة[3]
محقق عراقی میفرماید: مشتق مرکب از مبدأ و نسبت است. مبدأ یعنی حدث مثلاً در کلمه قائم، حدث قیام وجود دارد و یا اینکه در کلمه ضاربٌ، حدث ضَرْب وجود دارد. پس هم مبدأ و هم نسبت در مشتق وجود دارد. و در ادامه کلام خود میفرماید: لتكون الدلالة على الذات المنتسب إلیها الحدث بالملازمة العقلیة، یعنی اینکه میبینید ذات هم وجود دارد با ملازمه عقلیه است و ملازمه داخلی نیست بلکه ملازمه خارجی است. و ذات داخل در مفهوم مشتق نیست ولی وقتی مشتقی بیان میشود لازمه آن این است که ذاتی وجود داشته باشد. و دلیل آن هم تبادر است توضیح اینکه یک ماده داریم و یک هیئت، ماده ضاربٌ دلالت بر مبدأ (ضَرْب) دارد و هیئت ضاربٌ نسبت است که فلان شخص ضارب است. بنابراین هم مبدأ (حدث) وجود دارد و هم نسبت.[4]
به نظر ما فرمایش ایشان فرمایش خوبی است اما متبادر عرفی غیر از این است به نظر ما کلام آقایان آیت الله مکارم و محقّق عراقی و ... که در مورد مشتق بیان کردهاند در تحلیل عقلی درست است. یعنی با تحلیل عقلی میتوانید بگویید با ملازمه عقلیه ذات وجود دارد؛ مثلاً: در لفظ انسان میتوانید بگویید جنس و فصل دارد، ماده و صورت دارد. اینها تحلیلات عقلی است و این کلمات بزرگان در مورد مشتق از همین قبیل تحلیل منطقی یا فلسفی است و الا معنای مشتق بما هو مشتق- همانطور که مرحوم آخوند هم فرمودند- بسیط است. یعنی معنای مشتق از نظر متفاهم عرفی بسیط است ولی از نظر تحلیل عقلی مرکب است حالا مرکب از ذات و صفت یا ذات و مبدأ باشد خیلی مهم نیست در هر حال با تحلیل عقلی است. اما با متفاهم عرفی و متبادر عرفی ضاربٌ یعنی زننده و هیچ ترکیبی در آن نیست.
جواب از بساطت صفات خداوند متعال:
در مورد صفات خداوند بعضی جواب دادهاند که ذات باری تعالی درست است که بسیط است ولی اینها با ادله عقلیه اثبات شده است. بنابراین عالمٌ، خالق، قادرٌ، رازقٌ و ... با ادله عقلی بسیط هستند ولی متفاهم عرفی این نیست و متفاهم عرفی کسانی که به خدا اعتقادی ندارند و اکثریت جمعیت جهان را تشکیل میدهند ترکب است و از لفظ عالمٌ عرف به معنای کسی که عالم است، میفهمد. نه اینکه شما با اعتقادات و ادله فلسفی خودتان اثبات میکنید.
به نظر ما وقتی برای ما اثبات شده است که خداوند بسیط است، صفات وی هم بسیط است. ما میخواهیم برداشت خود را از دین و آیات و روایات خودمان داشته باشیم. ما نمیخواهیم طبق اعتقادات و دید ادیان دیگر برداشت داشته باشیم، ما طبق اعتقادات و استدلالات خودمان میخواهیم از آیات و روایات خودمان استفاده کنیم و طبق برداشت ما هم الله عالمٌ، عالمٌ بسیط است و کاری هم به برداشت ادیان دیگر نداریم. بنابراین به نظر ما در بحث مشتق نگویید که حتما بسیط است و یا حتما مرکب است. ممکن است در جایی مرکب باشد و یا ممکن است در جایی بسیط باشد مثلاً زیدٌ ضاربٌ، ممکن است طبق فرمایش برخی بزرگان مرکب باشد ولی در الله تعالی عالمٌ بسیط است. لذا هیچ ملازمه قطعیهای وجود ندارد که ما یک نظر را ابراز کنیم و ممکن است در اسم مکان یک حالت باشد و یا در اسم آلت یک حالت دیگر و یا در جای دیگری طور دیگر باشد. لذا یک حکم کلی نمیتوانیم صادر کنیم.