1400/10/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در مشتق در رابطه با بساطت و ترکّب مشتق بود. که آیا مشتق بسیط است یا مرکب؟
دلیل اول بر بساطت :
کسانی که بر این قائل هستند که مشتق بسیط است استدلال آنها این است که اگر به ترکیب قائل بشوید باعث تکرار میشود و تکرار قبیح است. مثل شیءٌ ضاحک، معنای ضاحک، شیءٌ ثبت له الضحک است. پس وقتی قائل به مرکب بودن مشتق باشید در داخل ضاحک هم یک شیءٌ وجود دارد لذا معنای «شیءٌ ضاحک» میشود «شیءٌ شیءٌ ثبت له الضحک» و این تکرار است و خلاف متفاهم عرفی است. این مطلب را مرحوم نائینی فرموده و سپس گفته که در کل مشتقات این مشکل وجود دارد. مثلاً در زیدٌ کاتبٌ، کاتبٌ معنایش زیدی که کاتب است میباشد و در خود کاتب زید وجود دارد. پس زیدٌ کاتبٌ معنایش میشود زیدٌ زیدٌ کاتبٌ. و در زیدٌ قائمٌ و در تمام مشتقات همینطور است و در همه مشتقات تکرار وجود دارد. پس مشتقات جزو متکثر المعنا میشوند و مصادیق و معنای مشتقات متعدد است. [1]
اشکال به دلیل اول :
آیت الله سبحانی (سلّمه الله تعالی) جواب دادهاند: فرمایش مرحوم نائینی در بعضی جاها درست است ولی در بعضی جاها درست نیست. در مثال ذاتٌ باردةٌ فرمایش ایشان درست است. زیرا معنای باردةٌ، ذاتٌ ثبت له البرودةٌ است لذا معنای ذاتٌ باردةٌ، ذاتٌ ذاتٌ ثبت له البرودة میشود و تکرار ذات لازم میآید. اما در مثال زیدٌ قائمٌ، زیدٌ کاتبٌ درست نیست زیرا هیچ تکراری در آنها وجود ندارد.[2]
به نظر ما فرمایش آیت الله سبحانی درست است و اشکال وی وارد است و تکرار لازم نمیآید و فقط در بعضی از مثالها تکرار لازم میآید نه در همه مثالها. لذا در مثال زیدٌ قائمٌ، زیدٌ کاتبٌ هیچ تکراری وجود ندارد. اما در ذاتٌ باردةٌ که معنای آن ذاتٌ ذاتٌ ثبت له البرودة میشود و تکرار ذات لازم میآید. و یا در مثال شیء ضاحکٌ هم مثل ذاتٌ باردةٌ تکرار لازم میآید. زیرا ضاحک را اگر مرکب در نظر بگیریم معنایش شیءٌ ثبت له الضحک است لذا معنای شیءٌ ضاحکٌ، شیءٌ شیءٌ ثبت له الضحک خواهد بود. بنابراین استدلال مرحوم نائینی به نظر میآید درست نباشد چون جواب آیت الله سبحانی جواب خوبی است و تکرار لازم نمیآید و فقط در بعضی از مثالها تکرار به وجود میآید و این قبیح نیست.
دلیل دوم بر بساطت: وجدان
مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری صاحب دُرَرالفوائد (اعلی الله مقامه الشریف) میفرماید: به وجدانتان مراجعه کنید که مشتق بسیط است یا مرکب؟ وجدان هر انسانی حکم میکند که ضاربٌ یعنی زننده و این بسیط است. و وجداناً ما نمیتوانیم بپذیریم که به معنای ذاتٌ ثبت له الضرب و مرکب باشد.[3]
دلیل سوم:
صاحب کفایة میفرماید: مشتق عنوان برای ذات و حاکی از آن است لذا وقتی عنوان برای ذات شد معنون در عنوان اخذ نمیشود. توضیح اینکه وقتی ضاحک گفته میشود عنوان برای شخصی است و وقتی عنوان شد حاکی از شخص است و در این صورت معنون در عنوان اخذ نمیشود یعنی آن ذات در خود عنوان اخذ نمیشود و عنوان برای یک ذات است و معنون در داخل عنوان وجود دارد نه اینکه معنون جدا محاسبه بشود و گفته شود ذاتٌ ضاحکٌ. خیر، خود این ضاحک یک عنوان است و معنون در این عنوان اخذ نمیشود.[4]
دلیل چهارم:
مرحوم آیت الله بروجردی (اعلی الله مقامه الشریف) فرمودهاند: ما اگر قضیه سالبه داشته باشیم و بگوییم زیدٌ لیس بقائم، معنایش این است که زیدٌ لیس بزیدٍ، به این دلیل که بنا بر قول کسانیکه میگویند مشتق مرکب است ذات در اینجا که در داخل قائم اخذ شده است، نفی شده است. لذا در قضایای سالبه تناقض لازم میآید.[5] به نظر ما این فرمایش درستی نیست، چون نفی به صفت میخورد نه به ذات و نمیگوییم که ذات نیست بلکه میگوییم آن صفت وجود ندارد. ایشان میفرماید وقتی لیس بضارب گفته میشود معنایش این است که نه ذات و نه صفت وجود ندارد و مانند لیس بزیدٍ است. ولی این برداشت نمیشود، چون ذات هست اما صفت ضرب نیست. لذا به نظر ما این فرمایش درست نیست.
دلیل پنجم:
نکته دیگری که در بحث بساطت مشتق بیان کردهاند و به نظر میرسد که نظر خوبی است، فنای الفاظ در معانی است. یعنی وقتی لفظی گفته میشود این لفظ فانی در معنا است مثلاً وقتی لفظ غائط گفته میشود حالتان بد میشود، این به دلیل معنای این لفظ است. از این لفظ بدتان میآید در حالی که لفظ مشکلی ندارد بلکه معنا است که در لفظ تأثیر گذاشته است. الفاظ قبیح نیستند بلکه معنا قبیح است که به لفظ سرایت کرده است. این را فناء اللفظ فی المعنی میگویند. و وقتی فناء اللفظ فی المعنی شد نتیجه این میشود که این لفظ، ترکیب ندارد و بسیط است و ذاتٌ ثبت له الضرب نیست و فناء فی المعنی است و معنا هم بسیط است. و لفظ فانی در معنا است و وقتی فانی در معنا شد شما به لفظ توجه نمیکنید بلکه توجهتان به معنا است که برای آن ترکیبی درست کنید و ذات جدایی را لحاظ کنید و فقط همان معنا را در ذهنتان میآورید و همان معنایی که از لفظ قائد یا بول یا دَم (خون) تصور میکنید آن لفظ فانی در معنا است و آن معنای تصوری یک معنای واحد بسیط است.[6]