1400/10/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در مشتق در رابطه با بساطت و ترکّب مشتق بود. و گفتیم که از لحاظ عرفی بسیط هستند و از لحاظ تحلیل عقلی مرکب هستند. که مطالب آن تفصیلاً در جلسه گذشته بیان شد.
از معنای مشتق، گاهی تعبیر به موضوع له میشود گاهی به معنای تصوری تعبیر میشود و گاهی به مستعمل فیه تعبیر میشود. آنچه که عرف از لفظ میفهمد به آن موضوع له، معنای تصوری و مستعمل فیه گفته میشود. ما در مشتقات نمیخواهیم در موضوع له، معنای تصوری و مستعمل فیه بحث میکنیم بلکه به نظر ما، ما میخواهیم معنای عرفی و حقیقی مشتق را به دست بیاوریم.
مرحوم اصفهانی، مرحوم عراقی، مرحوم محقق خویی و ... بحث تحلیل عقلی را مطرح کردهاند که مشتقات با تحلیل عقلی مرکب هستند به نظر ما لزومی ندارد که در اینجا وارد این بحث بشوید زیرا در فهم معنای آیات و روایات نیازی به تحلیل عقلی و فلسفی نداریم بلکه نیاز به معنای عرفی داریم. لذا کلام این بزرگان را باید توجیه کرد و توجیه آن این است که بعضی از علما المشتق بسیطٌ أو مرکبٌ را واضح بیان نکردهاند. بزرگانی مثل محقق اصفهانی، محقق عراقی و محقق خویی مسأله را باز کردهاند و گفتهاند: اگر به حساب تحلیل عقلی میخواهید محاسبه کنید، مشتق مرکب است مثل ضاربٌ، یعنی ذات ثبت له الضرب، اما از لحاظ مهفوم عرفی ضاربٌ یعنی زننده و بسیط است. پس کلام این بزرگان برای این بوده که بعضی افراد از این بحث به اجمال رد شدهاند، این بحث را باز کردهاند و گفتهاند اگر مشتق را از نظر معنای تصوی بخواهید بحث کنید، بسیط است و اگر با تأملٌ من العقل و تحلیل عقلی بخواهید بحث کنید، مرکب است. لذا با مطرح کردن این بحث خواستهاند اشتباه عدهای را رفع کنند. و میگویند شما فکر نکنید که ما میگوییم مشتق مرکب است یا بسیط. نه در معنای عرفی آن نیست بلکه در تحلیل عقلی است که چنین بحثی مطرح میشود. ولی در هر صورت دسته بزرگی از علما قائل شدهاند که المشتق بسیطٌ که ما اسامی این بزرگان را در صفحه ۴۸۶ جزوه اصول آوردهایم و کسانی مانند مرحوم آخوند و مرحوم نائینی و مرحوم اصفهانی همه اینها قائلاند که مشتق بسیط است ولی با تحلیل عقلی مرکب است. به نظر ما هم این فرمایش، فرمایش درستی است یعنی مشتق بسیطٌ فی المتفاهم العرفی و مرکبٌ عند التحلیل العقلی. اصولاً اگر در استدلالات علما دقت نمایید از تعبیراتی مانند: تبادر یا صحت سلب و یا متبادر به ذهن، استفاده میکنند این تعبیرات در آنجا میآید که میخواهند متفاهم عرفی را بیان کنند. ولی وقتی با تحلیلات عقلی و استدلالات فلسفی به مسأله نگاه کردهاند از متفاهم عرفی خارج میشوند و میخواهند تحلیل عقلی و فلسفی و عمق مسأله را بیان کنند.
به نظر ما :
نکته اول: مشتق متفاهم عرفی آن بسیط است و تبادر هم معنای بسیط میکند ضاربٌ یعنی زننده، کاتب یعنی نویسنده، اما اینکه در ضاربٌ گفته شود ذاتٌ ثبت له الضرب، این معنا را افاده نمیکند به این دلیل که تکرار لازم میآید مثلاً وقتی گفته میشود زیدٌ ضاربٌ، یعنی زید زننده است. اما اینکه گفته شود زیدٌ ذاتٌ ثبت له الضرب، زید همان ذات است پس آوردن ذات بعد از زید، تکرار و لغو است.
نکته دوم: اینکه در این صورت حمل الأخص علی الأعم است، اگر پرسیده شود: الحیوان ما هو؟ در جواب گفته شود الأنسان، این جواب جواب درستی نیست چون انسان بخشی از حیوانها است حیوان اقسام دیگری هم مانند اسب و شتر و گاو ... دارد. پس این حمل اخص بر اعم میشود. در این بحث هم در زیدٌ ضاربٌ گفته میشود: زیدٌ ذاتٌ ثبت له الضرب، این حمل اخص بر اعم است. ثبت له الضرب اخص است و زید اعم است، زید حالتهای زیادی دارد یک حالتش ضارب بودن است. و این درست نیست و خلاف ارتکاز است.
نکته سوم: آیا تحلیل عقلی که جنس و فصل یا ماده و صورت گفته میشود، آیا برای متفاهم عرفی است یا برای بیان حقیقت اشیاء است؟
کسانی که به دنبال حقیقت اشیاء هستند از تحلیل عقلی و فلسفی از ماده و صورت و یا جنس و فصل استفاده میکنند. اما در متفاهم عرفی از جنس و فصل و یا ماده و صورت استفاده نمیشود. لذا در معنای الفاظی مانند: قمر، شمس، شجر گفته میشود که از جوامد هستند و بسیط هستند. در معنای مثلاً شمس گفته نمیشود: ذاتٌ ثبت له النور. لذا کسی نگفته است که شمس مرکب است و همین که شمس گفته میشود یک شیء نورانی متبادر میشود. پس یکی از جوابها این است که اگر در ضاربٌ گفته شود ذاتٌ ثبت له الضرب، باید در شجر هم مثلاً گفته شود ذاتٌ ثبت له النباتیة یا ذاتٌ ثبت له الشجریة. پس اگر بگویید ضاربٌ را بگویید مرکب است باید در جوامد هم بگویید که مرکب هستند، در حالی که شما در جوامد میگویید که بسیط هستند، چون همین تصویر در جوامد هم وجود دارد. بنابراین با توجه به جوانب قضیه به نظر میرسد که قول به بساطت درست است و ما نیاز به تحلیل عقلی نداریم و اگر تحلیل عقلی را معیار بگیریم جوامد هم مانند مشتقات، مرکب هستند.