1400/09/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث اصول در رابطه با بحث مشتق در قول سوم بود که تعداد زیادی از بزرگان علما بر این قائل هستند که«المشتق حقیقةٌ فی خصوص ما تلبس بالمبدأ فی الحال». ، مثلاً ضاربٌ که گفته میشود یعنی الان ضارب است نه اینکه در گذشته ضارب بوده است یا در مثالهای قائم و قائد هم همینطور، وقتی قائم و قائد گفته میشود یعنی الان قائم یا قائد است.
قول ششم:
بعضی گفتهاند اگر فعل متعدی باشد ظاهر در اعم است و اگر لازم باشد ظاهر در اخص (حال) است یعنی مثلاً در لفظ سارق وقتی گفته میشود سَرَقَ زیدٌ مالاً، این متعدی است لذا حقیقت در اعم است و یا قَتَلَ زیدٌ عمرواً ، این هم متعدی است و حقیقت در اعم است ظهور آن این است که چه الان قاتل باشد یا در گذشته، بازهم به زید قاتل گفته میشود. در لفظ زانی هم همینطور است و وقتی گفته میشود زَنَا زیدٌ هنداً این هم متعدی است و دلالت بر اعم میکند. لذا گفتهاند غالباً بلکه همه جا اگر مشتق متعدی باشد ظهور در اعم دارد و بر حال و گذشته دلالت دارد در مقابل در قائمٌ، قامَ زیدٌ، قامَ لازم است و بر حال دلالت دارد. و در لفظ قاعدٌ در قعد زیدٌ، لازم است و بر حال دلالت دارد. بنابراین الفاظی که لازم هستند مانند قام، قعد، سجد، ذهب، ظهور اینها در زمان حال است. ولی فعلهایی که متعدی هستند ظهور آنها در اعم است و هم زمان حال را شامل میشود و هم گذشته را. این نظریهای است که صاحب فصول آن را بیان کرده است.[1]
اشکال اول:
در جواب باید از دو مطلب استفاده کنیم: اول اینکه الفاظی که مثال زدید و گفتید متعدی حقیقت در اعم است و لازم حقیقت در اخص و حال است، این کلیت ندارد و مواردی داریم که متعدی است ولی ظهور آن در زمان حال است و یا لازم است ولی ظهورش در اعم است ثانیاً شما چه دلیلی بر این مدعا دارید؟ شما میفرمایید ما فحص کردیم و دیدیم غالباً اینچنین است. بله ممکن است غالباً اینچنین باشد اما این دلیل بر کلیت نمیشود که به صورت کلی بیان کنید، پس چیزی که دلیل ندارد چگونه میتوان آن را از شما پذیرفت؟[2]
برای روشن شدن این بحث باید مثالهایی را بیان کنیم. مثل لفظ عالم، آیا عَلِمَ زیدٌ که لازم است به کسی که عالم است و الان دچار فراموشی شده است الان به او عالم گفته میشود در حالی که دچار فراموشی شده و علم ندارد ولی قبلاً عالم بود. پس با اینکه لازم است بر اعم دلالت دارد یعنی هم به کسی که در گذشته عالم بوده و هم به کسی که الان عالم است عالم اطلاق میشود. و یا لفظ جاهل، لازم است و به کسی گفته میشود که الان جاهل است، آیا به کسی که قبلاً جاهل بوده ولی الان عالم است، جاهل گفته میشود یا خیر؟ و یا لفظ مَیّت، به کسی اطلاق میشود که فوت کرده است مثلاً در آیه:إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ[3] ، پیامبر (صلی الله علیه و آله) با اینکه زنده است و در حال حیات است خداوند متعال میفرماید: شما و آنها میّت هستید، آیا میت برای زمان حال است یا خیر؟ بنابراین ما مواردی داریم که این کلیت را از بین میبرد، ما به فرمایش صاحب فصول احترام قائل هستیم ایشان شخصیت بزرگواری هستند و حرفهایشان حرفهای دقیقی است اما بحث ما در کلیتی است که در اینجا بیان فرمودهاند، به نظر ما حرفهای صاحب فصول با اینکه حرفهای خوبی است ولی کلیت ندارد و نمیتوانید بگویید ما در همه جا میتوانیم این را اثبات کنیم که هر جا فعل متعدی باشد حقیقت در اعم است و هر جا لازم باشد حقیقت در حال است، این قابل اثبات نیست چون نه دلیل بر آن قائم است و نه استقرا این مطلب را بیان میکند.
اشکال دوم:
این نکته هم شاید همان حرف صاحب فصول باشد ولی با یک عبارت دیگر، گفتهاند: دو نوع امور داریم: امور قارّه، و امور متصرّمه، یعنی اموری داریم مثل حرکت، از اموری است که آناً فآناً عوض میشود قدمهایی که برداشته میشود هر آن عوض میشود و این از امور قارّه نیست ولی بعضی از امور جزو امور قارّه است مثل الفاظ قائم و قائد، لذا باید بین امور قارّه و متصرّمه فرق گذاشت.[4] این فرمایش هم دلیلی بر آن وجود ندارد. و خود آنها هم هیچ دلیلی بیان نکردهاند که امور قارّه و غیره قارّه چه فرقی باهم دارند و اینکه مشتق در کدامیک حقیقت است یا نه؟ و هیچ مبنای علمی در اینجا ذکر نشده است.
صاحب فصول مثالهایی را بیان کرده است و گفته است هر چیزی که از باب افعال باشد یا از باب تفعیل، اسم فاعل آن حقیقت در اعم خواهد بود. مثل: أکرم یکرم إکرام، که اسم فاعل آن مُکرِم است و به کسی که الان اکرام کننده است و دیروز اکرام کننده بوده، مُکرِم به آن اطلاق میشود. یا مثل معلّم که از باب تفعیل است چه الان مشغول تعلیم باشد یا دیروز مشغول تعلیم بوده باشد به وی معلّم اطلاق میشود. فرمایش صاحب فصول فرمایش خوبی است.
کلام سیّد مجاهد در این خصوص
یکی از اقوالی که در اینجا مطرح هست این است که صفت مشبهه و افعل تفضیل برای اخص و زمان حال است یعنی ظهور در این دارد که مثلاً الان حَسَن است مثلاً وقتی گفته میشود فلانی اعلم است یعنی الان اعلم است ممکن است قبلاً اعلم نبوده باشد. و اسم مفعول ظهور آن دلالت بر زمان اعم دارد مثل لفظ مضروب، دلالت بر این دارد که چه الان زده شده باشد مضروب است و چه قبلاً زده شده باشد باز هم مضروب است.
نظر استاد: البته این اقوال فرمایشهای خوبی هستند و گاهی جاهایی که شک داریم مشتق دلالت بر چه زمانی دارد، میتوانیم از این فرمایشها استفاده کنیم. در غالب موارد این فرمایشها درست است ولی کلیت ندارند و در برخی موارد صحیح نیست لذا کلیت این فرمایشها را قبول نداریم. بله هرجا ظهور در اعم داشت ما اخذ میکنیم و هر جا ظهور در حال داشت اخذ میکنیم و ما تابع ظهور عرفی هستیم اما اینکه صددرصد اینجا باید اینطور باشد، خیر مواد و هیئات باهم مختلف هستند و این اختلاف باعث میشود که ما نتوانیم حکم کلی صادر کنیم.