1400/09/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث اصول در رابطه با بحث مشتق در این بود که دستهای از علما بر این قائل بودند که«المشتق حقيقةٌ في الأعم من المتلبس بالمبدأ فی الحال و المنقضى عنه المبدأ».
قول دوم در مشتق
المشتقُ اذا کان محکوماً علیه حقیقةٌ فی الاعم و اذا کان محکوماً به حقیقةٌ فی الحال[1] . توضیح اینکه مشتق گاهی مبتداست و گاهی خبر، مانند: زیدٌ مشرکٌ، معنایش این است که زید الان مشرک است، زیدٌ مبتدا و مشرکٌ خبر است. اگر مشتق خبر باشد ظهور در زمان حال دارد. اما اگر مبتدا باشد هم زمان گذشته و هم زمان حال را شامل میشود. مثلاً در آیه الزانیة و الزانی فاجلدوا، چون مشتق (الزانیة و الزانی) مبتدا هستند و فاجلدوا خبر است، لذا الزانیة و الزانی هم زمان گذشته و هم زمان حال را شامل میشوند. یا در آیه السارق و السارقة فاقطعوا ایدیهما، السارق و السارقة مبتدا هستند و فاقطعوا خبر است، بنابراین السارق و السارقة هم زمان گذشته و هم زمان حال را شامل میشوند. این نظریه است که شهیدثانی در تمهید القواعد بیان کرده است.
جواب از این استدلال:
1) این حرف شما که اگر مشتق مبتدا باشد ظهور در اعم دارد و اگر خبر باشد ظهور در حال دارد، درست نیست؛ زیرا مشتق در صورت مبتدا بودن، فقط زمان حال و گذشته را شامل نمیشود بلکه زمان آینده را هم شامل میشود؛ مانند: السارق و السارقة فاقطعوا و آیه الزانیة و الزانی فاجلدوا، که در این آیات مشتق هر سه زمان را شامل میشود. یعنی کسانی که الان سارق یا زانی هستند و یا در گذشته سارق یا زانی بودند و یا اینکه در آینده سارق یا زانی خواهند بود را شامل میشود. درحالی که بحث مشتق در این است که آیا حقيقةٌ في خصوص المتلبس بالمبدأ في الحال أو فيما يعمه و ما انقضى عنه المبدأ؟، لذا زمان آینده را کسی قبول ندارد و مثالی که شما زدید شامل زمان آینده نیز هست. بنابراین موضوع واقع شدن الزانی و الزانیة یا السارق و السارقة بحث مشتق نیست که بگوییم حقیقت در اعم است؛ چون کسانی که در مشتق بحث میکردند جایی بود که میگفتند مشتق آیا حقیقت در زمان حال است؟ و یا اینکه در گذشته هم حقیقت است؟ نه اینکه حقیقت بودن مشتق در زمان آینده هم در آن بحث بشود. چون استقبال را همه علما قائل هستند که مجاز است ولی اینجا قضیه حقیقیه است پس استدلال شما درست نیست و از بحث علما خارج است.
اشکال دیگر:
ما در کتاب لغات ندیدهایم که لفظی یک معنایی داشته باشد ولی وقتی در جمله که به کار میرود معنای آن عوض بشود. هیچ لفظی با مبتدا یا خبر واقع شدن معنایش فرق نمیکند و مفاهیم اشتقاقیه با هیئات مرکبه معنایشان متفاوت نیست.[2] لذا به نظر ما این حرف شما درست نیست.
اشکال دیگر:
بعضی از کلمات، افعال و عدهای اوصاف هستند. افعال مانند: السارق و السارقة فاقطعوا و الزانیة و الزانی فاجلدوا، زنا و سرقت فعل و عمل هستند. و یا در لفظ قاتل و ضارب، قتل و ضرب، فعل و عمل هستند. اما اوصاف مانند: عالم، ابیض، اسود، وجیه، خبیث، مؤمن، کافر. حقیقت در زمان حال هستند (مثلاً) گفته میشود: هذا الجدار ابیضٌ. یعنی این دیوار الان سفید است، اگر دیروز سیاه بوده و الان سفید است نمیتوانید بگویید این دیوار اسود است و باید گفته شود این دیوار سفید است. یا مثلاً شخصی مؤمن بود و الان کافر شده است، باید گفته شود این شخص کافر است و به لحاظ حالت سابقه نمیتوان گفت این شخص مؤمن است و یا بالعکس. و هکذا در دیگر کلمات وصفی چنین است. لذا اگر مشتق ما از افعال باشد حقیقةٌ فی الاعم است و هر جا که مشتق از اوصاف باشد حقیقةٌ فی الحال است و این ربطی به مبتدا و خبر بودن مشتق ندارد. لذا فرقی نمیکند که مشتق مبتدا باشد یا خبر و معنایش با توجه به فعل یا وصف بودن فرق میکند. به نظر ما این حرف که مشتق اگر فعل باشد به معنای اعم است و اگر وصف باشد به معنای حال است، اگر چه غالباً این طور است، ولی کلیت ندارد و همه جا این چنین نیست.