1400/09/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث اصول در رابطه با بحث مشتق در این بود که دستهای از علما به این قائل بودند که«المشتق حقيقةٌ في الأعم من المتلبس بالمبدأ فی الحال و المنقضى عنه المبدأ» است. یعنی مثلاً در لفظ ضارب، به کسی حقیقةً ضارب میگویند که الان و یا در زمان گذشته ضارب باشد. دلایلی را برای خود اقامه کردند، که چند تا از دلایل آنها در جلسات قبل بررسی شد. و یکی از دلایل آنها آیه شریفه است که خدا میفرماید:« وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ» بقره، ﴿۱۲۴﴾.
امام معصوم به این آیه شریفه استدلال کرده است که خلفا به مقام امامت و خلیفة اللهی نمیرسند، چون جزو ظالمین هستند. خلفا در گذشته مشرک بودند و به انبیای گذشته و به دین حضرت ابراهیم (علیه السلام) ایمان نیاوردند، خداپرست و موحد نشدند، لذا اینها ظالم هستند. بنابراین طبق این آیه شریفه ظالم نمیتواند امام مردم باشد.
آیا این استدلال درست یا خیر؟ چون اینها میگویند که اگرچه قبلاً مشرک و ظالم بودیم ولی الان ما ایمان آوردهایم و الان که مشرک و ظالم نیستیم. و مشتق حقیقت در خصوص متلبس بالمبدأ فی الحال است و ما قبلاً مشرک و ظالم بودیم، لذا این آیه شامل ما نمیشود.
اعمیها میگویند استدلال امام معصوم در صورتی درست است که مشتق حقیقت در اعم باشد یعنی ظالم به کسی گفته شود که هم الان و هم در گذشته ظالم باشد.[1]
جواب مرحوم آخوند از استدلال اعمیها:
1) ممکن است استعمال، حقیقی باشد و ممکن است استعمال، مجازی باشد. یعنی ما قبول داریم که مشتق با قرائن در اعم استعمال مجازی میشود. و ممکن است در اینجا مشتق در اعم و استعمال مجازی باشد.
نکتهای که مرحوم آخوند در اینجا برای ما بیان میکنند این است که مشتقات سه قسم هستند: 1- عنوان مُشیر، 2- علت تامه، 3- وجود آن عنوان (مشتق) حدوثاً و بقائاً لازم است.[2]
توضیح عنوان مُشیر: مثلاً شخصی از خدمت امام معصوم علیه السلام سؤال میکند: عَمَّن آخذُ معالمَ دینی؟ در صورت عدم دسترسی به شما مسائل شرعی خود را از چه کسی بپرسم؟، امام (علیه السلام) میفرماید: علیک بهذا الجالس. این شخصی که اینجا نشسته است مورد اعتماد ماست، سؤالات خود را از ایشان بپرس. و یا سائل از خدمت امام (علیه السلام) میپرسد: أ فیُونس بن عبدالرحمن ثقةٌ آخذُ عنه معالمَ دیني؟ حضرت میفرماید: بله. سؤال این است که آیا یونس بن عبدالرحمن خصوصیتی دارد یا وثاقت او مهم است؟ آیا کسی که جالس است، خصوصیتی دارد و یا اینکه وثاقت او مهم است؟ یعنی آیا خصوصیت او به نشسته بودنش است و همین این که بلند بشود این خصوصیت وجود ندارد؟، خیر خصوصیت بابت جلوس وی نیست که امام علیه فرمود علیک بهذا الجالس. به این عنوان مُشیر گفته میشود. یعنی خصوصیتی برای آن مشتق وجود ندارد و فقط برای این است که شما فعلا جوابتان را بگیرید، یعنی از شخص ثقه مسائلتان را بپرسید. أ فیونس بن عبدالرحمن ثقةٌ آخذُ عنه معالمَ دینی؟، خصوصیت برای عبدالرحمن نیست، زُراره و محمدبن مسلم و أبی بصیر هم همینطور هستند. هر کسی که ثقه و مورد اعتماد امام معصوم علیه السلام باشد، میتوانید از وی مسائل خود را بپرسید.
از این فهمیده میشود که گاهی مشتقات مثل جالس و امثال اینها، عنوان مُشیر هستند، یعنی خصوصیتی ندارند و دخالتی در حکم ندارند. علیک بهذا الجالس، یعنی امام فقط اشاره میکند به اینکه این جالس ثقه است، سؤال خود را از این جالس بپر و وثاقت آن جالس مهم است نه جلوس وی. و اگر قائم بود امام علیه السلام میفرمود: علیک بهذا القائم.
توضیح علت تامه: در برخی موارد، مشتقات به نحو علت تامه استعمال میشوند. مثلاً قتل، علت تامه قاتل است و وقتی لفظ قاتل گفته میشود. وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ ... بقره ﴿۱۷۹﴾، و قاتل باید قصاص شود، این قتل علت تامه است، یعنی مثلاً با اینکه یک ماه قبل مرتکب قتل شده است، باید قصاص بشود و همچنین اگر بعدها در آینده کسی مرتکب قتل بشود، چون قاتل است باید قصاص بشود. لذا قتل عمدی علت تامه قصاص است و هیچ کمبودی ندارد. در این صورت گفته میشود که عنوان و مشتق علت تامه حکم است.
توضیح اینکه وجود آن عنوان (مشتق) حدوثاً و بقائاً لازم است: یعنی اینکه حکم دائر مدار حدوث و بقاء آن مشتق است. مثل قائم و قائد، مادامی که قائم است به آن قائم اطلاق میشود ولی وقتی قائد شد به آن قائم گفته نمیشود، قائد هم اینچنین است. حکم روی آن موضوع حدوثاً و بقائاً تأثیر دارد، یعنی موضوع باید باشد و اگر منتفی شد، حکم هم منتفی میشود.
با توجه به این توضیحاتی که داده شد در آیه شریفه لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ، مشتق الظَّالِمِينَ جزو کدامیک از موارد بیان شده است؟ خلفا ظالم بودند، ظلم برای عدم نیل به منصب امامت و خلیفة اللهی، علت تامه است که شما نمیتوانی امامت کنی. تو باید به پیامبران گذشته ایمان میآوردی، چرا ایمان نیاوردی؟ بنابراین ما سه نوع عنوان در مشتقات داریم و این آیه جزو قسم علت تامه است. اینکه فرموده است لَا يَنَالُ عَهْدِي، چون ظلم علت تامه برای آن است.
2) جواب دوم مرحوم آخوند: شما الان هم ظالم هستید، با اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) تصریح فرموده بودند مَن کنتُ مُولاه فهذا علیٌ مُولاه، -و این متواتر است و همه قبول دارند- خود شما آمدید بیعت کردید و به آن اعتراف کردید، غصب خلافت کردید. قبلاً که مشرک و ظالم بودید، همین الان هم ظالم هستید. بنابراین الظالمین چه به معنای علت تامه باشد و به معنای ظلم فعلی باشد، در هر دو صورت این آیه شریفه دلیل بر اعمیها نمیتواند باشد، چون وقتی علت تامه محقق شد معلول محقق میشود و کاری به اعم ندارد. و در فرض دوم هم همینطور است. پس اینکه اعمیها این آیه را استدلال بر اعم آوردهاند، این استدلال درستی نیست.[3]