1400/08/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در علم اصول این بود که المشتق حقيقةٌ في خصوص المتلبس بالمبدأ في الحال. این فرمایش مرحوم صاحب کفایه بود، اما یک بحثی را بیان کردند که عندالشکّ آیا لفظی از اصول لفظیه یا اصول عملیه جاری می شود یا نه؟ کلمات بزرگان را در این بحث بیان کردیم. در ضمن فرمایشها، در بیان و بررسی نظر آیت الله مکارم (سلمه الله تعالی) بودیم که ایشان گفتهاند: اصول عملیه عندالشکّ در مشتق جریان دارد؛ سپس مثال زدهاند که اگر مولی بگوید: أکرم عالماً، شما امروز باید عالمی را إکرام کنید، ما هم به عالمی برخورد کردیم که دچار فراموشی شده است، آیا أکرم عالماً شامل این شخص می شود که تا چند روز پیش عالم بود؟ آیا با إکرام کردن این شخص بریء الذمه می شویم یا نه؟،
اشکال آیت الله مکارم به مرحوم آخوند:
1) آیت الله مکارم میفرماید: قاعده اشتغال یقینی که فراغ یقینی میخواهد به ما می گوید که یک عالم بالفعل باید پیدا کنید، لذا قاعده اشتغال در بحث مشتق جریان دارد. عالم اسم فاعل و مشتق است و ممکن است یک فرد یا دو فرد داشته باشد و آن کسی که عالم بوده است و الان دچار فراموشی شده است آیا به او عالم اطلاق می شود یا خیر؟ مشکوک است، لذا قاعده اشتغال به ما میگوید: باید آن عالم بالفعل را إکرام کنید و إکرام کسی که شما را بریء الذمه میکند عالم بالفعل است. بنابراین در بحث مشتق ما از قاعده اشتغال هم میتوانیم استفاده کنیم.
2) اشکال دوم آیت الله مکارم: این که مرحوم آخوند فقط برائت و استصحاب را در بحث مشتق بیان کرده است در حالی که همه اصول عملیه (تخییر، استصحاب، برائت و اشتغال) میتوانند در بحث مشتق جاری باشند. سپس میفرماید: از قاعده تخییر که یکی از اصول عملیه است هم میتوانیم در بحث مشتق استفاده کنیم. سپس مثال زدهاند: اگر مولی بگوید: أکرم العالم و لاتکرم الجاهل، یعنی إکرام عالم واجب است ولی إکرام جاهل حرام است و نباید إکرام کنی. حالا کسی را داریم که نمیدانیم عالم است یا جاهل؟ که اگر عالم باشد إکرام وی واجب است ولی اگر جاهل باشد إکرام وی حرام است. در اینجا قاعده تخییر جاری میشود، بنابراین اینکه بگوییم اصول عملیه در بحث مشتق جاری نمیشود این حرف درستی نیست.[1] به نظر ما هم فرمایش ایشان درست است و ما میتوانیم مصادیقی را پیدا کنیم که اصول عملیه در آنجا جاری باشد. البته اشکالاتی که ما داشتیم در بحث گذشته بیان کردیم.
الأمر السابع: في تعیین مبدأ المشتقّات و أصلها )في تعیین المادّة الأولی و کیفیّة وضعها(
مشتق معنایش این است که از یک چیزی اشتقاق پیدا کرده است در امثله و صرف میر خواندهایم که مصدر اصل کلام است و فعل از مصدر اشتقاق پیدا کرده است.
بیان مسأله:
در اصول، یکی از مباحث اصولی این است که مرحوم آخوند هم بحث کردهاند که مبدأ مشتقات چیست؟ آیا مصدر است؟ آیا اسم فاعل را از مصدر اخذ میکنند؟ مثلاً آیا ضارب را از ضَرْب، میگیرند؟ آیا اسم مفعول را از مصدر میگیرند؟ و یا مشتقات دیگر را آیا از مصدر میگیرند؟ این یک نظریه است که در شرح ابن عقیل هم به این مطلب تصریح کرده است که مصدر اصل و ریشه کلام است.
اما نظر دیگر این است که مشتقات از اسم مصدر اشتقاق پیدا میکنند. مثلاً غَسْل را که مصدر است غُسْل را میگوییم که اسم مصدر است. آیا این صیغههای مشتقات از مصدر گرفته شدهاند یا از اسم مصدر؟ بعضیها گفتهاند: مبدأ مشتقات اسم مصدر است.
نظریه دیگر این است که مبدأ مشتقات، نه مصدر است و نه اسم مصدر؛ بلکه (ض، ر، ب) است. در ضَرَبَ، ضاربٌ و مضروبٌ، آنچه همه مشتقات از آن گرفته شده است، فقط (ض، ر، ب) است. البته (ض، ر، ب) لابشرط. چون ضَرْب، همان ض، ر، ب است ولی به شرط شیء است. لابشرط یعنی یجتمع مع ألف شرط، چون در همه این صیغهها ضَرَبَ، یضربُ، ضاربٌ و مضروبٌ، (ض، ر، ب) وجود دارد و این را ماده سیّاله میگویند که در تمام صیغهها به صورت سیّال، وجود دارد. البته تعبیری که علما آوردهاند دو نوع است: بعضی با عنوان «مادّه سیّاله» و بعضی با عنوان «هیولای سیّاله» از آن نام بردهاند ولی مطلب یک چیز بیشتر نیست و آن هم (ض، ر، ب) است که در تمام صیغ مشتقات وجود دارد.
بررسی و توضیح نظریات:
در قول اول که گفتهاند مشتق از مصدر اخذ شده است، اگر مصدر همان (ض، ر، ب) باشد که ماده سیّاله است ولی تعبیر به مصدر میکنیم، این اشکالی ندارد. چون ممکن است آنهایی هم که قائل به مصدر هستند، منظورشان همان (ض، ر، ب) باشد نه اینکه ضَرْب (به معنای: زدن) باشد. چون در (ض، ر، ب) لابشرط است ولی ضَرْب مصدر است و معنای مصدری دارد که در معنای آن در آخر کلمه باید (دال و نون) در ضَرْب و یا (تا و نون) در قَتْل باشد. بشرط شیء یعنی به معنای خاصی خودش دارد، دلالت کند. اما در (ض، ر، ب) لابشرط است و به هیچ معنایی دلالت ندارد. و (دال و نون) و یا (تا و نون) در آخر معنای آن نمیآید. لذا این ماده و هیولای سیّاله اصل کلام است نه ضَرْب به معنای مصدری یا اسم مصدری.
نظریهای که بیشتر مورد توجه علما قرار گرفته است، همین قول سوم (مادّه سیاله) است و به نظر ما هم همین قول درست است. نه دلیلی داریم که مصدر اصل کلام است و نه دلیلی داریم که اسم مصدر اصل کلام است. ولی (ض، ر، ب) ریشهای است که در تمام صیغ کلمه سیّال است و جریان دارد. و اصل و مبدأ در مشتقات همان (ض، ر، ب) میباشد. بنابراین در هر مشتقی متناسب با خود کلمات، مبدأ و ریشهای برای آنها وجود دارد که آنها اصل آن کلام و صیغ آن میباشند.
اقوال در این مسأله:
1) قول اول: «مصدر» اصل و ریشه کلام است. مرحوم امام (اعلی الله مقامه الشریف) در بحث تعیین ماده اولی نقد کردهاند که بصریین گفتهاند: ریشه و اصل کلام مصدر است و کوفیین گفتهاند: فعل، ریشه و اصل کلام است. ولی مصدر را ترجیح دادهاند.[2]
2) قول دوم: «فعل»، اصل و ریشه کلام است. شرح ابن عقیل این را از قول کوفیین نقل کرده است که فعل اصل و ریشه کلام است.
اشکال به این قول:
گفتهاند فعل چه طور میتواند اصل کلام باشد، در حالی که در فعل هم نسبت و هم زمان وجود دارد. در حالی که در بیشتر مشتقات زمان وجود ندارد. مثلاً در ضَرَبَ یعنی زد، هم نسبت و هم زمان در آن وجود دارد و این زیادةُ الأصل علی الفرع میشود. به عبارتی اگر در اصل چیزی وجود داشته باشد باید در مشتقات آن هم آن چیز وجود داشته باشد در حالی که میبینیم در فعل، نسبت و زمان وجود دارد ولی در اسماء زمان وجود ندارد.
3) قول سوم که محقق ایروانی به آن قائل است، این است که «اسم مصدر» اصل و ریشه کلام است.[3]
همه این اقوال مورد اشکال قرار گرفتهاند، مرحوم نائینی گفتهاند: نه مصدر و نه اسم مصدر و نه فعل، هیچ کدام اصل و ریشه کلام نیستند، بلکه همان ماده سیّاله یا ماده هیولایی مثلاً (ض، ر، ب) که در ضَرَبَ، یَضربُ، ضاربٌ، مضروبٌ و ... وجود دارد، ریشه و اصل کلام است. علمای دیگر هم در این قول از مرحوم نائینی تبعیت کرده و آن را تأیید کردهاند، چون دلیلی نداریم که مصدر یا اسم مصدر و یا فعل، اصل و ریشه کلام باشد. و اینها نقلهایی هستند که از کتب لغت بیان شدهاند و الا همان (ض، ر، ب) اصل و ریشه کلام است. زیرا مصدر و اسم مصدر و فعل هر کدام بشرط شیء هستند یعنی هر کدام دارای قیدی هستند ولی (ض، ر، ب) لابشرط است و هیچ قیدی در آن نیست و در همه صیغ کلمه مورد نظر سیّال است و وجود دارد و این اصل و ریشه کلام است. [4] آیت الله شاهرودی و دستهای از علما هم همین مطلب مرحوم نائینی را بیان کردهاند. ولی تعبیرات آنها مختلف است. بعضی: مبدأها الحروف المحفوظة في جمیع المشتقّات و بعضی: ماده سیّاله و بعضی دیگر: مادّه هیولا، از آن تعبیر آوردهاند. ولی همه اینها یک مطلب هستند و آن هم همان ماده سیّاله (ض، ر، ب) است. به نظر ما هم این حرف، حرف درستی است و اصل مشتقات، همان ماده سیّاله است.