1400/08/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در علم اصول درباره معنای کلمه «الحال» در تعریف مشتق در کلام مرحوم آخوند (ره) صاحب کفایه بود که بیان کردهاند: المشتق حقيقةٌ في خصوص ما تلبس بالمبدأ في الحال.
مرحوم آیت الله مشکینی (ره) از شاگردان خاص مرحوم آخوند بوده است و ایشان حاشیه مفصلی بر کفایه دارد. ایشان میفرماید: در این جملهای که مرحوم آخوند فرموده است یک اشتباهی وجود دارد و آن این است که مقصود از حال، حال النسبة است نه حال تلبس. یعنی المشتق حقيقةٌ في خصوص ما تلبس بالمبدأ في حال النسبة، است. البته ما قبلا هم بیان کردیم، در صورتی که قرائنی یا قیدی وجود داشته باشد مثل زیدٌ ضاربٌ امسِ یا الان و یا غداً، در این صورت معنای مشتق روشن است که حقیقت در همان زمانی است که آمده است ولی اگر قیدی و قرائنی همراه مشتق نباشد، مشتق حقیقت در حال و زمان نطق خواهد بود، پس زیدٌ ضاربٌ یعنی زید الان ضارب است. مانند بچهای که در حال تحصیل علم است و میخواهد عالم بشود به این گفته میشود: یتوقع منه العلم، انتظار میرود که عالم و مجتهد بشود، پس هنوز عالم نشده ولی امیدواریم در آینده عالم بشود، و شخصی هست که عالم هست ولی به سن کهولت رسیده و فراموشی گرفته و دیگر علمی را که قبلا داشت، الان ندارد (مضی عنه العلم) . شخص سوم شخصی است که بالفعل عالم است.
حالا به شخص اولی که بچه بود که هنوز عالم نشده است، اگر گفته شود: زیدٌ عالمٌ، این یقیناً مجاز است. و کسی که عالم بالفعل و پاسخگوی مسائل است به آن زیدٌ عالمٌ گفته شود، این یقیناً حقیقت است. اما بحث در اینجا در کسی است که قبلا عالم و مجتهد بوده ولی در اثر فراموشی علم خود را از دست داده است (مضی عنه العلم) آیا میتوان الان به او عالم گفت؟ آیت الله مشکینی میفرماید: اینکه مرحوم آخوند گفته است«المشتق حقيقةٌ في خصوص ما تلبس بالمبدأ في الحال»، منظور ایشان از «الحال» همین حال تلبس است یعنی همان حالی که بالفعل تلبس به مبدأ دارد مانند آن شخصی که بالفعل عالم است. ولی در مواردی که متلبس به مبدأ نیست مانند آن بچهای که در حال تحصیل علم است و به وی عالم گفته میشود، آن یقیناً مجاز است. اما موردی که قبلا متلبس بوده و الان آن تلبس را ندارد مثل شخص سوم که قبلا عالم بود ولی الان در اثر فراموشی علم خود را از دست داده است، اینجا بحث است که آیا الان به وی عالم گفته میشود یا نه؟ و نظر مرحوم آخوند این است که به این شخص هم نمیشود عالم گفت، چون متلبس به مبدأ نیست و مشتق آن است که حقیقت در متلبس بالحال باشد. مؤیدی که مرحوم آخوند برای این مطلب میآورند این است که علمای صرف و نحو اعلام کردهاند که در اسم مانند انسان، حیوان یا دیوار، زمان وجود ندارد. بنابراین الفاظی مانند ضاربٌ، عالمٌ و ... اسم هستند و زمان ندارند پس نمیتوان زمانهای گذشته و حال و آینده را از آنها استفاده کرد. و فقط آن زمانی که تلبس به مبدأ دارد میشود گفت الان مثلا ضارب است. اما برای زمانهای گذشته یا آینده باید قید و یا قرینهای باشد. لذا اگر قرینه یا قیدی ذکر نشود مثل أجل، أجل یعنی ما ثبت له الأجلیة، و دیوار فرش یا انسان و امثال ذلک همینطور اسم هستند و زمان در آنها وجود ندارد، اسم فاعل و اسم مفعول هم مانند اینها هستند و زمان در آنها مطرح نیست. بنابراین از قول علمای صرف و نحو این استفاده میشود که در اسم فاعل و اسم مفعول هم زمان وجود ندارد، لذا نمیتوان گفت که حقیقت در اعم هستند، زمان حال هم که میگوییم یعنی متلبس بالمبدأ است و این نیست که زمان حال در آنجا وجود دارد بلکه به اعتبار این است که - همانطور که در اسماء دیگر هم مطرح است - مثلا وقتی گفته میشود انسان، یعنی مَن ثَبتَ له الإنسانیة، شجر یعنی من ثبت له الشجریة، و امثال ذلک، باید انسانیت و شجریت در آنها باشد که به آنها این الفاظ اطلاق بشود. لذا از این باب است نه اینکه در آنها زمان حال وجود داشته باشد. لذا در اسم فاعل و مفعول هم مثل ضاربٌ، باید ضرب در آن وجود داشته باشد تا به آن ضارب اطلاق بشود. این استدلال را مرحوم آخوند و کسانی که طرفدار این نظریه هستند به عنوان مؤید آوردهاند. حالا چرا به عنوان مؤید گفتیم؟ چون اتفاق علمای صرف و نحو دلیل و حجت شرعی نیست که شما حتما این دلیل را بپذیرید. این نکتهای است که مرحوم آیت الله مشکینی و مرحوم محقق ایروانی هم آن را بیان کردهاند.[1]
مرحوم آیت الله مشکینی در حاشیه کفایه میفرماید: همین که علما گفتهاند که اسم فاعل و اسم مفعول حقیقت در زمان حال است و مجاز در استقبال است، این کشف میکند که زمان در اسم فاعل و اسم مفعول هست و اینطور نیست که خالی از زمان باشد بلکه به وضع ثانوی زمان در آنها هست به دلیل اینکه علما اتفاق دارند که استعمال اسم فاعل و اسم مفعول برای آینده مجاز است، لذا معنای آن این است که به کسی که الان و بالفعل مثلا عالم یا ضارب است، عالم و ضارب گفته میشود و این اطلاق، اطلاق حقیقی است. پس زمان در آنها وجود دارد. بنابراین اتفاق علمای صرف همراه با اجماع علمای علم اصول بر اینکه فرمودهاند استعمال اسم فاعل و اسم مفعول در استقبال مجاز است و در حال حقیقت است، این استفاده میشود که زمان حال در اسم فاعل و اسم مفعول وجود دارد و این اشکالی ندارد.
نظر استاد: بنابراین مجموعا در بحث مشتق به این نتیجه رسیدیم که المشتق حقيقةٌ في خصوص ما تلبس بالمبدأ في الحال. جاهایی که مشتق دارای قرائن و قید است مثل زیدٌ ضاربٌ أمسِ یا غداً یا الان، در اینها حقیقت در همان زمانی است که آمده است. و اگر قرائن و قیدی وجود نداشته باشد و مطلق بیان شده باشد مانند زیدٌ ضاربً یا زیدٌ عالمٌ، در اینجا مشتق حقيقةٌ في خصوص ما تلبس بالمبدأ في الحال است یعنی الان ضارب است و الان عالم است. لذا به نظر ما این فرمایش مرحوم آخوند فرمایش درستی است و این قول پیروان زیادی دارد. در این خصوص بحثی به نام اصل عملی وجود دارد که اصل عملی در بحث مشتق چیست؟ که ان شاء الله در بحث آینده مطرح خواهیم کرد.