1400/07/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مباحث الفاظ/وضع /مشتق
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در علم اصول درباره بحث مشتق و مواردی که آیا داخل در بحث مشتق هستند یا نه؟ بود. که آیا المشتق حقيقةٌ في خصوص المتلبس بالمبدأ في الحال أو فيما يعمه و ما انقضى عنه المبدأ؟
در بحث گذشته فرمایش مرحوم امام را مطرح کردیم که فرمودند: تلبس کل شیء بحسبه. که تلبس در هر موردی به حسب همان مورد است. مثلا در لفظ طبیب، طبیب چه مشغول طبابت باشد و چه دست از کار کشیده و مشغول استراحت باشد، باز هم تلبس به طبابت دارد، چون قوه و ملکه طبابت را دارد. مجتهد هم همچنین است یعنی چه در حال اجتهاد باشد یا مشغول به کار دیگری باشد به خاطر داشتن قوه و ملکه اجتهاد، همیشه به او مجتهد اطلاق میشود. بنابراین توجه به این نکته لازم است که فعلیت التلبس منافات ندارد به اینکه این فعلیت بالقوه یا بالملکه یا بالحرفه باشد.
این فرمایش، فرمایش خوبی است ولی باید توجه داشت که به همه اینها فعلیت التلبس گفته میشود، چون تلبس در همه اینها فعلیت دارد. در بحث دیروز اشاره کردیم که گاهی ماده ای، ظهور در فعلیت تلبس دارد و گاهی ماده ای در اعم، ظهور دارد. مثل قاتل، کسی که الان قاتل است و کسی که یک سال قبل هم مرتکب قتل شده در هر دو صورت به آنها قاتل گفته میشود. اما در مواد قائم و قائد اینچنین نیست بلکه در آنها تلبس بالفعل لازم است تا به شخص قائم و قائد اطلاق شود. بنابراین چنانچه قبلا هم گفتیم در اینکه فعلیت چگونه باشد، گاهی ماده و گاهی هیئت تأثیرگذار هستند. اما تأثیر هیئت، مانند مفتاح که اسم آلت است. مفتاح زمانی که با آن دری باز میشود فعلیت التلبس دارد و به آن مفتاح گفته میشود و همچنین وقتی از آن استفاده نمیشود و تلبسش فعلی نیست، باز هم به آن مفتاح گفته میشود. لذا مفتاح در اعم حقیقت است، چون اسم آلت است و اسم آلت این خصوصیت را دارد که حتی اگر با کلیدی که تا به حال هیچ دری با آن باز نشده، باز هم به آن مفتاح گفته میشود، پس هیئت تأثیرگذار است.
نکته اول:
نکتهای که در این بحث باید مورد توجه قرار بگیرد این است که گاهی موضوع در محمول تأثیرگذار است، مشتق در اینجا محمول است و موضوع باعث تغییر در معنای مشتق (محمول) میشود. مثلا گفته میشود زیدٌ قاتلٌ، معنای آن این است که زید قاتل است چه الان قاتل باشد و چه یک سال قبل. و عرف به آن قاتل گوید. ولی وقتی گفته میشود هذا السمّ قاتلٌ، معنایش این است که این سم الان قاتل است نه یک هفته قبل. یعنی این سم قوه قتل را دارد و هر کس همین الان این سم را بخورد، میمیرد و این بالفعل است. پس لفظ قاتل در زیدٌ قاتلٌ یک معنا دارد و در هذا السم قاتلٌ معنای دیگر. در زیدٌ قاتلٌ، قتل در اعم اطلاق میشود ولی در هذا السم قاتلٌ به معنای قتل بالفعل است پس ماده قتل در هر دو یکی است، ولی به خاطر متفاوت بودن موضوع، معنای مشتق هم عوض شده است. بنابراین به نظر ما ماده، هیئت، تغییر موضوع و تغییر محمول، از نظر عرف و لغت در معنای مشتق تأثیرگذار هستند. معنای عرفی الفاظ، مشتقات، به وسیله مواد و هیئات مختلف و به وسیله موضوعات و محمولات مختلف، معنایشان فرق میکند. لذا نمیتوان یک قانون کلی برای آن بیان کرد.
مراد از «الحال» در عنوان مسأله مشتق
نکته دیگری که بحث امروز ما هست این است که در تعریف مشتق گفته میشود: المشتق حقيقةٌ في خصوص المتلبس بالمبدأ في الحال. کلمه «فی الحال» در اینجا به چه معنایی است؟ سه احتمال در اینجا داده شده است که مطابق این سه احتمال سه قول هم وجود دارد:
احتمال اول: این قول را به شهید ثانی در تمهيد القواعد، نسبت دادهاند.[1] این است که مراد از «الحال» معنایش زمان نطق است. همان حال و زمانی که نطق از دهان انسان خارج میشود. گفته میشود زیدٌ ضاربٌ در ساعت فلان دقیقه فلان و ثانیه فلان این لفظ (زید ضارب) از دهان خارج شد. پس به زمان و حین نطق «الحال» گفته میشود و معنای تعریف مشتق میشود: المشتق حقيقةٌ في خصوص المتلبس بالمبدأ في الحال (فی زمن التکلم و النطق). در معنای زیدٌ ضاربٌ هم معنایش این میشود که زید الان ضارب است. حالا نسبت این قول به شهید ثانی (ره) درست است یا نه؟ نمیتوان گفت، چون شاید بتوان کلمات ایشان را طور دیگری معنا کرد. لذا قابل بحث است و برخی با توجه به کلمات شهید، قبول کرده اند و برخی قبول نکرده اند که این قول از شهید ثانی باشد.
احتمال دوم: یا نظریه دوم این است که معنای «فی الحال»، حالِ نسبت است. یعنی آن حالی که در کلام نسبت داده میشود. توضیح اینکه مثلا گفته میشود زید ضارب أمس، زید ضارب است دیروز. یعنی الان ضارب نیست و قبلا ضارب بوده است. پس المشتق حقيقةٌ في خصوص المتلبس بالمبدأ في الحال، یعنی حال نسبت. چون وقتی گفته میشود زید ضارب أمس، زمان تکلم الان است ولی نسبت برای زمان گذشته است. و یا گفته میشود زید ضارب غداً، زید فردا ضارب است. تکلم و نطق الان است ولی نسبت ضرب برای فردا است. پس معنای المشتق حقيقةٌ في خصوص المتلبس بالمبدأ في الحال یعنی (فی حال النسبة) است. در نسبت ممکن است گفته شود زیدٌ ضاربٌ أمس و یا گفته شود زیدٌ ضاربٌ غداً. نسبت در این مثالها یکی برای دیروز و دیگری برای فردا است در حالی که نطق و تکلم الان است. بنابراین مقصود از حال، حال نسبت است.[2]
احتمال سوم: یا نظریه سوم این است که مقصود از «الحال» حال تلبس است. یعنی المشتق حقيقةٌ في خصوص المتلبس بالمبدأ في الحال (فی حال التلبس). حال تلبس ممکن است الان باشد، ممکن است گذشته باشد و ممکن است آینده باشد.[3]
در اینجا بحثی داریم که آیا این قول سوم با قول نسبت یکی است یا خیر؟ یعنی آیا حال تلبس، همان حال نسبت است؟ اگر گفته شود زیدٌ ضاربٌ الان، یا زیدٌ ضاربٌ امس و یا زیدٌ ضاربٌ غداً، نسبتها ممکن است در سه زمان تحقق پیدا کند و تلبس هم ممکن است در سه زمان باشد.
کدام یک از احتمالات فوق درست است؟
مشتق گاهی همراه با زمان ذکر میشود، مثلا گفته میشود زیدٌ ضاربٌ أمس، زیدٌ ضاربٌ الان، زیدٌ ضاربٌ غداً. اگر مشتقات همراه با زمان باشند، در اینجا از محل بحث مشتق، خارج خواهند بود. چون معلوم و مشخص است که مقصود از ضارب چه زمانی است. و محل بحث ما جایی است که زمان (الان، امس، غدا) در آن نباشد و در صورت عدم ذکر زمان است که بحث میشود که زیدٌ ضاربٌ معنایش چیست؟ یعنی زید الان ضارب است و یا اینکه اگر دیروز هم ضارب باشد باز هم به او ضارب گفته میشود یا نه؟ بنابراین بحث ما جایی است که لفظ همراه زمان نیامده باشد. از آنچه بیان کردیم، روشن میشود که برخی بحث را به اشتباه به جایی بردهاند که در آن الفاظ زمان مطرح است. که بعدا ان شاء الله توضیح خواهیم داد.
بعضیها اشکال میکنند، بحث مشتق فایده ای ندارد. در جواب باید گفت: چه فایدهای از این بیشتر که این همه مشتقات در آیات و روایات آمده است، در حالی که زمان در آنها نیامده است، معنای آنها چیست؟ آنها را چگونه باید معنا کرد؟ آیا آنها را به معنای تلبس فی الحال میگیرید یا به معنای اعم؟ بنابراین بحث مشتق بحث پرفایدهای است و ثمره هم دارد.