1403/07/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: جنود عقل و جهل/صفات مؤمن /رحمت
بحث در رابطه با صفات مؤمن بود. یکی از صفات مؤمنان، رحم است. ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ ﴾[1] نسبت به کفار خیلی شدید برخورد میکنند ولی بین خودشان رحم دارند.
در این رابطه که به مناسبت این ایام هم میبینید که مردم لبنان و غزه در زحمت هستند و مشکلات زیادی دارند، تمام زندگی و آنچه که داشتهاند، از بین رفته، این افراد الان خیلی زیاد هستند. زنان و کودکان زیادی به شهادت رسیدهاند و زندگی خیلی از مردم از بین رفته است. در اینجا مراجع عظام تقلید همه از مردم خواستهاند که آنچه در توان دارند کمک کنند بلکه مردم غزه و لبنان از این مشکل تا حدودی نجات پیدا کنند. این یکی از صفات مؤمن است.
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمودند: «والذي نفسي بيده لا يضع الله الرحمة إلّا على رحيم» رحمت خدا شامل کسانی میشود که رحیم باشند. اگر شما رحم داشته باشید، خدا هم به شما رحم میکند. «قالوا يا رسول الله كلّنا رحيم» به پیامبر(صلی الله علیه و آله) گفتند همه ما رحم داریم و دلمان میسوزد، «قال: ليس الذي يرحم نفسه وأهله خاصّة» رحیم کسی نیست که فقط برای خودش و زن و بچهاش توجه میکند؛ این خیلی خوب است و ثواب دارد ولی کفایت نمیکند. «ولكن الذي يرحم المسلمين»[2] ؛ یعنی علاوه بر اینکه به خود و زن و بچه خود رحم میکنید، به مسلمانها رحم کنید. اگر مسلمانی مشکلی دارد به او توجه کنید و مقداری هم به او فکر کنید و سعی کنید مشکلات مسلمانان را حل کنید.
آقا امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) میفرماید: «قال رسول الله(صلّى الله عليه وآله): من لا يرحم الناس، لا يرحمه الله»[3] کسی که به مردم رحم نمیکند، خدا به او رحم نمیکند. روایات زیادی در اینجا داریم که میتوانید مراجعه کنید.
روایت دیگری از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: «الراحمون يرحمهم الرحمن، ارحموا من في الأرض يرحمكم من في السماء»[4] کسانی که اهل رحم باشند، خدا به آنها رحم میکند.
یکی از اقسام رحم، کمک کردن و بخشیدن قسمتی از اموال است. این راحتترین کار است. یکی از اقسام رحم، کمک جانی است؛ با جانش به مسلمانان کمک میکند. یکی دیگر از اقسام رحم، کمک فرهنگی است؛ یعنی با افراد جاهل صحبت میکند، مسائل علمی و فرهنگی و مذهبی را برای مردم بیان میکند. این هم نوعی رحم است.
در نجف خدمت آیت الله العظمی سیستانی(سلّمه الله) رسیدم یکی از توصیههای شدید ایشان که زیاد توصیه میکردند این بود که طلبهها یک مقدار که درس خواندند بروند مساجد را آباد کنند و به مردم قرآن و مسائل را یاد دهند. من گفتم اجازه دهید باسواد شوند، بعد سراغ مساجد بروند. اما ایشان گفتند همین که بتوانند قرآن به مردم یاد دهند و مسائل رساله را بخوانند و برای مردم توضیح دهند، همین کافی است. کسانی که استعداد فوقالعاده دارند اگر بمانند و درس بخوانند خوب است اما کسانی که نمیتوانند، لازم نیست در حوزه بمانند و معلوم نیست مورد رضای آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد.
در هر شهر و روستایی یک مسجد یا مساجد خالی وجود دارد که امام جماعت ندارد، این مساجد را احیا کنید، مردم را جمع کنید و برای مردم و بچهها قرآن تعلیم کنید و در مجموع خدماتی که لازم است را ارائه دهید و سربازی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را به خوبی انجام دهید. این هم نوعی رحم است؛ یعنی دلتان برای مردم بسوزد. ما باید امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را راضی کنیم، ما وظیفه داریم. تابستان باید برویم و مردم را ارشاد کنیم، یک قسمت از جهاد تبیین که مقام معظم رهبری فرمودند، همین است. هم وظیفه شرعی است، امر به معروف و نهی از منکر، معروف و منکر را برای مردم توضیح دهیم و مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی را برای مردم بیان کنیم و آنها را آگاه کنیم. این یکی از اقسام رحم است، پس گاهی رحم به بذل مال است و گاهی به بذل جان؛ به جبهه میروید و میجنگید، این خیلی عالی است، گاهی هم رحم، به جهاد تبیین و بیان احکام و مسائل و واقعیتها است. با وجود فضای مجازی که باعث انحراف خیلی از مردم است و بچههای ما از سیزده چهارده سالگی در اختیار ما نیستند و موبایل و فضای مجازی تأثیر زیادی بر آنها دارد. فضای مجازی باعث خراب شدن ذهن بچهها میشود و تأثیر منفی بر تربیت آنها دارد.
واقعا باید افسوس خورد به خاطر این موقعیتی که الان پیش آمده است. از طرفی در فضای مجازی خیلی کارهای خیر انجام میشود و از طرف دیگر باعث انحراف خیلی از مردم، جوانان و دخترها و پسرها میشود. لذا یکی از اثسام رحم این است که انسان جهالت یک عده را برطرف کند و واقعیت را برای مردم بگوید و مسائل را برای مردم بیان کند و به مردم قرآن یاد دهد، آیات قرآن را برای مردم بیان کند. این رحم بزرگی است که نیاز است انجام شود.
مرحوم کلینی داستانی را در کتاب کافی روایتی را بیان میکند که خیلی عجیب است. ایشان از امام صادق(علیه السلام) نقل میکند که فرمود: در بنیاسرائیل عابدی بود که در غاری مشغول عبادت بود. دنیا را رها کرده بود و فقط مشغول عبادت بود، زن و زندگی نداشت و فقط مشغول عبادت بود. شیطان گفت من باید این را منحرف کنم، باید از راهی او را منحرف کنم. تمام اطرافیان خود را دعوت کرد که چطور میشود این عابد را منحرف کرد. یکی گفت زن زیبایی برود و او را منحرف کند. شیطان گفت نه او تا به حال زن را ندیده وتوجهی به زن ندارد و نمیتواند او را منحرف کند. یکی گفت از راه شراب منحرف میشود، شیطان گفت نه از این راه هم نمیتوانیم او را منحرف کنیم. سکس گفت از راه عبادت میتوان او را منحرف کرد. شیطان گفت تو درست میگویی.
شیطان به همان غار آمد و سجادهای در آن طرف غار انداخت و شروع به عبادت کرد. عابد گاهی میخوابید و گاهی بلند میشد و وضو میگرفت و عبادت میکرد. شیطان که به صورت انسان عابد آمده بود، همیشه عبادت میکرد و خواب نداشت. عابد دید که این خیلی عبادت میکند، مدتی گذشت و عابد نزد شیطان رفت و گفت تو چطور همیشه عبادت میکنی؟ شیطان به او اعتنا نمیکند، بعد از مدتی دوباره عابد نزد او میرود و سؤالش را تکرار میکند و باز پاسخی نمیشنود. بار سوم سراغ شیطان میرود و باز از او میپرسد که تو چطور موفق شدی اینطور عبادت کنی؟ من حسرت تو را میخورم. آنوقت شیطان به او گفت من گناهی کردم و از آن گناه توبه کردم و هر وقت به یاد آن گناه میافتم نمیتوانم بخوابم و فقط باید عبادت کنم. پرسید آن گناه چه بود که توبه کردی و به این مقام رسیدی؟ شیطان گفت من با یک زن فاحشه زنا کردم و بعد توبه کردم و همیشه مشغول عبادت هستم. تو هم اگر میخواهی به مقام من برسی راهش همین است که گناه کنی و بعد توبه کنی. در این صورت همیشه عبادت میکنی و از من هم بهتر میشوی.
عابد هم فرد سادهای بود. گفت چه کار کنم؟ شیطان آدرس داد و گفت برو اینجا گناه را انجام بده و بعد توبه کن و بیا همین جا. مقداری پول هم به او داد که به شهر برود و گناه انجام دهد. عابد با همان لباس مندرس به آنجا میرود. مردم که عابد را میبینند، میگویند عابد که به اینجا آمده، برای موعظه و نصیحت زن فاحشه آمده، به هر حال نزد زن فاحشه میرود و به او پول میدهد و تقاضای زنا میکند. زنی که عمری خلافکار بوده، دلش میسوزد و به او میگوید جریان چیست که اینجا آمدهای و تقاضای چنین کاری داری؟ عابد جریان را برای او تعریف میکند و زن به او میگوید که این شیطان بوده که تو را فریب داده است. اگر انسان پاک باشد خیلی بهتر از این است که گناه کند و بعد توبه کند. دلیل اینکه آن شخص شیطان بوده این است که وقتی برگردی دیگر او را نمیبینی. عابد برمیگردد و او را نمیبیند.
یک زن بدکاره دلش برای عابد سوخت. وقتی زن بدکاره فوت میکند، پیامبر آن زمان می آید و مردم را جمع میکند و به آنها میگوید خدا او را بخشیده، در تشییع جنازه او شرکت کنید. چون به یک انسان رحم کرد به خود گفت که همه کسانی که سراغ من میآیند، اهل این کار هستند ولی این عابد اهل این کار نیست، به او رحم کرد و نگذاشت عابد آلوده شود، به همین جهت خدا او را بخشید و آن پیامبر برای او نماز میخواند و از او تجلیل میکند.[5]
انسان در ابعاد مختلف باید رحم داشته باشد. اگر انسان بتواند در ابعاد مختلف، از مال و جانش بگذرد، جهاد تبیین داشته باشد. در ایام تبلیغی به شهرها و روستاها رود و حقایق را برای مردم بیان کند، همه اینها رحم است و رحم کردن باعث نجات انسان میشود. بالاخره آخرت و معادی هست و همه باید برویم. هر روز میبینیم که عدهای از بزرگان میروند، اینها شهید میشوند و در روز قیامت مقام والایی دارند و ان شاء الله شهادت نصیب ما هم بشود و ما هم به مقام شهادت برسیم.
از این داستانها و روایات باید عبرت بگیریم و بدانیم که شیطان در کمین ما است. شیطان میخواهد شما را فریب دهد. شیخ انصاری(اعلی الله مقامه الشریف) با آن مقام والایی که داشته، یکی از شاگردانش میگوید یک شب در خواب شیطان را دیدم که طنابهای زیادی به دوش میکشد و در میان آنها یک زنجیر کلفت هم وجود دارد، از شیطان پرسیدم این طنابها برای چیست؟ گفت این طنابها برای مردم است که به وسیله اینها مردم را به سمت معصیت میکشانم. گفتم آن زنجیر چیست؟ گفت برای شیخ انصاری است که هر چه به گردن شیخ انصاری میاندازم، موفق نمیشوم، گاهی یک مقدار جلو میآید ولی دوباره برمیگردد. با اینکه زنجیر من قوی است ولی حریف شیخ انصاری نمیشوم و نمیتوانم او را فریب دهم. از خواب بیدار شدم و صبح نزد شیخ رفتم و خوابم را تعریف کردم و شیخ به من گفت من نیازمند بودم و پولی برای طلبهها گذاشته بودم که به آنها شهریه بدهم، میخواستم از آن پول استفاده کنم و تا زمان شهریه برگردانم. از آن پول برداشتم که چیزی بخرم وسط راه به ذهنم رسید که شاید من تا آن موقع از دنیا رفتم و زنده نبودم. لذا تعبیر خواب تو این است که شیطان مرا وسوسه کرد که از آن پول بردارم ولی در میان راه از آن استفاده نکردم و آن را برگرداندم.