1402/07/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: جنود عقل و جهل/ایمان/توکّل برخدا
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در رابطه با شکرگذاری نعمتهای پروردگار بود. انسان باید شکرگذار نعمتهای الهی باشد ﴿لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ﴾[1] شما بندگان اگر شکر نعمت به جای آرید بر نعمت شما میافزایم و اگر کفران کنید عذاب من بسیار سخت است. عذاب شدید برای کسانی است که کفران نعمت میکنند. ما باید شاکر نعمتهای الهی باشیم.
توکّل بر خدا
یکی از مباحث مهمی که برای عموم، مخصوصاً برای طلاب و علماء و کسانی که خود را بیشتر وابسته به امام زمان (علیه السلام) میدانند و باید مورد توجه باشد، مسأله توکّل بر خدا است. در قرآن کریم مسأله توکّل حدود هفتاد بار مورد سفارش قرار گرفته است. البته توکّل باید در کنار ایمان باشد. خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ﴾[2]
مؤمنان، فقط کسانی هستند که چون یاد خدا شود، دل هایشان ترسان می شود، وهنگامی که آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان میافزاید، و بر پروردگارشان توکل می کنند.
و همچنین میفرماید: ﴿وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾[3] پس مؤمنان فقط باید بر او توکّل کنند.
آثار توکّل:
1) تقویت اراده:
قال رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله: مَن سَرَّهُ أن يَكونَ أقوَى النّاسِ فلْيَتَوكَّلْ علَى اللّه. [4]
هر كه خوش دارد قويترين مردم باشد، بايد به خدا توكّل كند.
توکّل بر خدا باعث میشود اراده انسان قوی بشود.
2) یقین:
قال امیرالمؤمنین: في التَّوكُّلِ حَقيقَةُ الإيقانِ.[5]
امام على عليه السلام میفرماید: حقيقت يقين، در توكّل است.
توکّل مقام انسانهای بلندمرتبه
یکی از مقامها برای انسانهای بلند مرتبه یقین است. گاهی ما مطالبی را در زبان میگوییم ولی از ته دل نیست. در تعریف مرحوم آیت الله بروجردی میگویند: به آخرت ایمان و یقین داشت. ما هم میگوییم ایمان و یقین داریم و گفتن این مطلب آسان است ولی اگر انسان یقین به چیزی داشته باشد به لوازم آن هم ملتزم میشود. انسان اگر بداند این آتش است داخل آن نمیرود. اگر بداند جزای این کار آتش است آن را انجام نمیدهد. اینکه میبینید ماها خطا و گناه میکنیم و به مسیرهای انحراف میرویم به دلیل این است که یقین ما واقعی نیست. شاید اعتقادمان به آن صورت که باید باشد نیست و مثلاً توجیه بکنیم که شاید ما را ببخشند والّا اگر یقین صددرصد باشد، انسان خلاف نمیکند. این خلافها به دلیل آن است که یقین خیلی تنزل پیدا کرده است.
اميرالمؤمنين عليه السلام میفرماید:
اَوْحَى اللّه ُ اِلى داوُودَ: يا داوُودُ! تُريدُ وَ اُريدُ وَ لايَكُونُ اِلاّ ما اُريدُ، فَاِنَ اَسْلَمْتَ لِما اُريدُ اَعْطَيْتُكَ ما تُريدُ وَ اِنْ لَمْ تُسْلِمْ لِما اُريدُ اَتْعَبْتُكَ فيما تُريدُ وَ لا يَكُونُ اِلاّ ما اُريدُ.[6]
خداوند متعال به حضرت داود عليه السلام وحى فرمود: اى داود! تو مى خواهى، من هم مى خواهم، ولى جز آنچه من مىخواهم نمىشود. پس اگر تسليم آنچه من مىخواهم بشوى، آنچه را هم تو مىخواهى عطايت مىكنم. امّا اگر تسليم آنچه من مىخواهم نشوى، در آنچه خودت مىخواهى تو را به رنج مىافكنم و جز آنچه هم كه من بخواهم نخواهد شد.
توکّل و تلاش انسان چگونه باید باشد؟
گاهی سوء برداشتهایی از توکّل بر خدا هست که اگر توکّل هست پس تلاش برای چیست؟ ما تلاش بکنیم یا نکنیم؟ چقدر تلاش بکنیم؟ اگر اراده، اراده الهی است پس ما چکاره هستیم؟ آیا اراده ما در عرض اراده الهی است یا در طول اراده الهی؟ ما باید چگونه تلاش و کوشش کنیم؟
بنابر فرمایش الهی ﴿لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ﴾[7] ما باید تلاش بکنیم و از طرف دیگر باید توکّل بر خدا بکنیم چرا که آنچه اراده الهی است صورت میگیرد. ما که نمیدانیم اراده الهی بر چیست؟ اما ما تلاش خود را میکنیم و توکّل بر خدا هم میکنیم و میگوییم اگر شد شد و اگر نشد نشد. من تلاش خودم را کردم مثلاً این بچه من مریض است من دکتر و دوا و تمام زحمات را انجام میدهم و توکّلم بر خداست و خدا آنچه اراده داشته باشد انجام میشود. چون نمیدانم اراده الهی بر چیست لذا تلاش خودم را میکنم تا بلکه این بچه شفا پیدا کند. و یا مثلاً تلاش میکنم تا مشکل مسکنم و مشکل زندگیم حل بشود. برای تمام مشکلات زندگی، تلاشم را میکنم چون خبر از اراده الهی ندارم و توکّلم بر خداست و میگویم ﴿لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَىٰ﴾[8] خدایا آنچه که خودت اراده داری آن انجام میشود.
تعریف توکّل از دیدگاه مرحوم علامه طباطبایی:
توکّل اعتماد قلبی در کارها به خداوند است.
ما باید در کارها به خداوند اعتماد قلبی داشته باشیم. گاهی شما در زندگی خود مشکلاتی دارید و توکّل بر خدا هم دارید و میگویید خداوند حل میکند. من خودم گاهی با مشکلاتی مواجه میشوم که با این مشکلات چکار بکنم؟ فکر میکنم تا راه حلی برای آن پیدا کنم. گاهی چنین است که آخرین روز است و مبلغ مورد نظر باید داده بشود تا امروز هم پولی وجود ندارد چکار باید بکنم؟
گاهی توکّل انسان ضعیف است از ده روز قبل خوابش نمیبرد و اعصابش راحت نیست. میخواهد بخوابد نمیتواند چراکه بدهکار است و آبرویش در خطر است چکار باید بکند؟
اما شخص دیگری تلاش و کوشش میکند تا مشکل را حل بکند ولی غصّه نمیخورد و آرامش دارد و شب کاملا راحت میخوابد. سر ساعت میخوابد و سر ساعت بلند میشود و نماز شب خود را میخواند و دعا میکند و از خداوند میخواهد که مشکلش را حل بکند. لذا هم تلاش خود را میکند و هم دعا میکند و همه کارها را به درستی انجام میدهد و آرامش هم دارد.
شما هم تلاشت را بکن و زحمتت را بکش و هر کاری میتوانی انجام بده تا مشکل را حل بکنی و همچنین آرامش و توکّل خود بر خدا را داشته باش.
مرحوم علامه طباطبایی در توضیح روایت فوق در تعریف توکّل میفرماید انسان اعتماد و آرامش قلبی در کارها داشته باشد. یعنی در حالیکه تلاش و کوشش میکنید و کارها را به درستی انجام میدهید، آرامش هم دارید. فکر و تلاش خوب است و باید کوشش بکنید اما آرامش را هم داشته باشید و توکّلتان بر خدا باشد. اگر آرامش نباشد و بیخوابی، غصه، ناراحتی و اضطراب باشد این نشان از ضعیف بودن توکّل بر خداست.
شما طلاب و فضلاء که مشکلات معیشتی زیادی دارید برای حل این مشکلات، تلاش هم میکنید و آرامش هم دارید و این آرامش نشانه توکّل است. اگر آرامش دارید، خوشحال باشید. اینکه مثلاً تصادف کردید یا بچه مریض شد و یا قرض دارید و ... و در عین حال آرامشی هم دارید این توکّل بر خداست.
شما اگر بخواهی بخاطر مشکلات، کار و درس خود را تعطیل بکنی و اعصابت به هم بریزد و غصه بخوری و گریه و زاری بکنی و با زن و بچه دعوا بکنی، اینها نشانگر این است که آرامش فکری نداری و توکّلت بر خدا ضعیف است.
مرحوم امام (اعلی الله مقامه الشریف) این توکّل و آرامش را داشت. مرحوم امام را به طرف زندان میبردند ولی در عین حال آرامش داشت. در هواپیما (در حال برگشت به ایران و خطر هدف قرار گرفتن هواپیما بود) آرامش داشت. در هر حالتی آرامش داشت و در پی انجام وظیفه شرعی خود بود. این نشانه توکّل بر خداست.
بنابراین توکّل یک أمر قلبی است و زبانی نیست که در زبان بگویی توکّل بر خدا میکنم. انسان شاید در زبان صدبار أتوکّل علی الله بگوید اما اعصابش آرامش نداشته باشد. انسان باید آرامش را در قلب خود داشته باشد. انسان اگر توحید درست داشته باشد میتواند توکل بر خدا هم داشته باشد. ولی اگر توحید و اعتقاد انسان به خدا ضعیف باشد توکّل او هم ضعیف میشود و به غیرخدا در پی چیزهای دیگری میرود و این باعث اضطراب و نگرانی او میشود.
در روایتی آمده است:
شخصی مشکلات مادی زیادی داشت گفت خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) میروم و مشکلاتم را با او در میان میگذارم. خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد. قبل از اینکه او شروع به صحبت بکند حضرت فرمود: اگر کسی به ما مراجعه بکند ما مشکل او را حل میکنیم ولی بهتر آن است که به خدا مراجعه بکند و خدا مشکل او را حل بکند. آن شخص با خود فکر کرد من که هنوز حرفی نزده بودم اینکه رسول خدا این چنین فرمود بهتر است من چیزی نگویم و بروم از خدا بخواهم. آن شخص رفت تا فردا فکر کرد و گفت این همه دعا میکنم و خدا خدا میکنم ولی مشکلم حل نمیشود. فردای آن روز دوباره خدمت رسول خدا آمد و با خود گفت امروز مشکلم را به رسول خدا میگویم. بازهم همینکه نزد رسول خدا نشست حضرت فرمود: اگر کسی به ما مراجعه بکند ما مشکل او را حل میکنیم ولی بهتر آن است که به خدا مراجعه بکند و خدا مشکل او را حل بکند. باز هم دوباره به فکر فرو رفت و با خود گفت چکار بکنم؟ مشکلم را بگویم یا نگویم؟ بلند شد و به خانه برگشت. روز سوم با خود گفت به نزد رسول خدا نمیروم، باید خودم کاری بکنم. رفت از بیابان هیزم جمع کرد و آورد در بازار فروخت و بیشتر تلاش کرد و هر روز این کار را انجام داد و کم کم مشکلش حل شد و وضع مالی وی خوب شد. بعدها که رسول خدا را دید، حضرت به او فرمود تلاش بکن و هر چه میخواهی از خدا بخواه.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) اگر همان روز اول مشکل آن شخص را حل میکرد برای همان روز مشکل وی حل میشد ولی همیشگی حل نمیشد و روزهای بعد باز هم با مشکل مواجه میشد. بنابراین انسان باید برخدا توکّل بکند و خودش تلاش و فعالیت بکند تا مشکلش را حل بشود.