1401/11/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: جنود عقل و جهل/ ایمان/ عدل و ظلم/عدل
خلاصه جلسه گذشته: در جلسه قبل صحبت در رابطه با عقل و عدل بود و گفتیم که در روایت آمده است: عَدلُ ساعَةٍ خَيرٌ مِن عِبادَةِ سِتّينَ سَنَةً ...[1] يك ساعت عدالت، بهتر از شصت سال عبادت است. عدالت اگر در جامعه جاری بشود آثار زیادی دارد.
آثار اجرای عدالت در جامعه .
۱) انتشار رحمت الهی:
أمیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: مَن عَدَلَ في البِلادِ، نَشَرَ اللَّه عليه الرّحمة. [2] هر كس در شهرها عدالت را اجرا كند، خدا رحمت خويش را بر او بگسترد. اگر عدالت در جامعهای اجرا بشود رحمت الهی شامل آن جامعه میشود. مثلاً وقتی باران نازل میشود گفته میشود رحمت خداوند متعال است.
۲) مضاعف شدن برکات:
و همچنین أمیرالمؤمنین (عليه السلام) : بِالعَدلِ تَتَضاعَفُ البَرَكاتُ.[3] به سبب عدالت، بركتها دو چندان مىشود. برکت یعنی خیر مستمر، لذا اگر عدالت در جامعهای اجرا شود خیر مستمر در آن جامعه جاری خواهد بود.
۳) اصلاح مردم:
امام على (عليه السلام) : العَدلُ يُصلِحُ البَرِيَّةَ، صَلاحُ الرَّعِيَّةِ العَدلُ.[4] عدالت، مردم را اصلاح مىكند و مايه اصلاح و سامان يافتن رعيّت است.
اگر مردم ببینند که در جامعه عدالت اجرا میشود، حرف مسؤولین هم در آنها اثر میکند و اصلاح میشوند. اگر در جامعهای عدالت اجرا نشود حرف و نصیحت، علاوه بر اینکه تأثیر مثبت در مردم نخواهد داشت بلکه اثر معکوس خواهد داشت و مردم از دین هم برمیگردند. شمای مسؤول همیشه از عدالت تعریف میکنی ولی مردم میبینند که عمل شما عادلانه نیست. وقتی عدالت اجرا نمیشود و مدام تکرار شود که عدالت خوب است، مردم از مسؤول که هیچ، بلکه از دین هم زده میشوند. اگر مسؤول با عدالت رفتار کند و در صورت تخلف بچه یا برادر و فامیلش آنها را مجازات کند، هواس همه مردم جمع خواهد شد. لذا اگر میخواهید جامعه اصلاح بشود باید قول، عمل و رفتار شما عادلانه باشد.
۴) آبادی شهرها:
أمیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: ما عُمِّرَتِ البُلدانُ بِمِثلِ العَدلِ.[5] با هيچ چيز مانند عدالت، شهرها آباد نگرديده است.
در جلسه قبل هم گفتیم که عَدلُ ساعَةٍ خَيرٌ مِن عِبادَةِ سِتّينَ سَنَةً قِيامِ لَيلِها و صِيامِ نَهارِها، و جَورُ ساعَةٍ في حُكمٍ أشَدُّ و أعظَمُ عِندَ اللّه ِ مِن مَعاصي سِتّينَ سَنَةً.[6] يك ساعت عدالت، بهتر از شصت سال عبادت است كه شبش به عبادت و روزش به روزه دارى بگذرد و يك ساعت بىعدالتى در حكومت (داورى) نزد خدا سختتر و سنگينتر از شصت سال گناه است.
حالا چه باید کرد تا عادل بود؟ راه عادل بودن چیست؟
انسان دارای قوای: عقل نظری، عقل عملی، غضب و شهوت است.
عقل نظری که همان حسن و قبح عقلی است، چیزهای خوب و بد را به انسان میشناساند. اگر انسان با عقل خود بعضی چیزها را بسنجد میفهمد که فلان کار خوب است یا نه؟ فارغ از بحث دین همه انسانها عدل را خوب میدانند و این کاری به دین و دیانت هم ندارد العدل حَسَنٌ عقلاً.
اینکه که عقل درک بکند فلان چیز خوب است و آن را انجام دهد و اگر درک کند که فلان چیز بد است آن را ترک بکند. این عقل عملی است.
اینکه گاهی انسان عصبانی و احساساتی میشود و انسان به انحراف کشیده میشود و به دیگران ناسزا میگوید، این قوه غضبیه است. شهوت هم انسان را به انحراف کشیده و بیچاره و بدبخت میکند.
در تعریف عدالت آمده است: عدالت تعدیل قوا است.
تعدیل قوه عاقله، موجب حکمت است. پس حکیم کسی است که قوه عاقله او خوب کار میکند و مسائل را بهتر میفهمد.
تعدیل قوه عامله، موجب عدل است. پس اگر قوه عامله انسان بهتر کار کند، آن شخص عادل است.
تعدیل قوه غضبیه، موجب شجاعت است. اگر قوه غضب در کنترل خود انسان باشد، آن شخص شجاع است. پس شجاعت آن نیست که انسان به هر کسی ناسزا بگوید بلکه آن است که در زمان عصبانیت کنترل قوه غضبیه خود را در اختیار بگیرد.
و تعدیل قوه شهویه، موجب عفت است. اگر انسان تعادل شهوت خود را حفظ کند، به وی عفیف گفته میشود یعنی این شخص میتواند شهوت خود را کنترل بکند.
مرحوم امام (اعلی الله مقامه الشریف) در کتب اخلاقی خود روی این تعادل قوا تکیه کردهاند و فرمودهاند اگر انسان بتواند این قوا را در اختیار بگیرد و تعادل آنها را حفظ بکند، میتواند عادل باشد. لذا عدالت با تعدیل قوا حاصل میشود. یعنی فکر، عمل، رفتار و گفتار باید متعادل باشد. سپس میفرماید: انسان باید افراط و تفریط را تشخیص دهد چرا که قوای انسان گاهی در حد افراط است و گاهی در حد تفریط، گاهی ترس است و گاهی تهور (بیباکی) و گاهی شجاعت است. همچنانکه ترس درست نیست، تهور و بیباکی هم درست نیست ولی شجاعت درست است. و همچنین همانطور که افراط در شهوترانی درست نیست، از بین بردن قوه شهویه هم درست نیست ولی عفت، پاکدامنی و ازدواج درست است. بنابراین صحیح آن است که این قوا تعدیل شوند ولی افراط و تفریط در آنها، خارج از عدالت است. زمانی که انسان بتواند همه قوا را تعدیل بکند، ظلم هم معنا پیدا میکند. پس ظلم افراط و تفریط در این قوا است. مثلاً انسان به جای اینکه در قوه غضبیه خود تعادل داشته باشد، هر کلامی به زبانش بیاید آن را بگوید این ظلم است. و همچنین اگر در شهوترانی و اعمال و رفتار دچار افراط و تفریط بشود دچار ظلم شده است. ان شاء الله در جلسات بعد در خصوص ظلم تفصیلاً صحبت خواهیم کرد.