1401/09/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: جنود عقل و جهل/ ایمان/ عدل و ظلم
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در اخلاق در رابطه با عقل و عدل بود. اگر میخواهید به عدالت برسید باید به عقلتان عمل کنید. اما چیزهایی هستند که باعث از بین رفتن عقل میشوند.
چیزهایی که نابودکننده عقل هستند:
۱) طول الأمل (آرزوی طولانی)
در جلسه قبل در مورد آن صحبت کردیم.
۲) زیاد حرف زدن
زیاد حرف زدن باعث میشود انسان درست از عقل خود استفاده نکند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه میفرماید: «مَنْ كَثُرَ كَلاَمُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ وَ مَنْ كَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَيَاؤُهُ وَ مَنْ قَلَّ حَيَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ اَلنَّارَ.»[1] کسی که زیاد حرف میزند خطایش هم زیاد است. اگر انسان آرام و کم صحبت بکند دقت بیشتری در کلام خود میکند لذا خطای کمتری هم میکند ولی اگر زیاد حرف بزند، خطایش هم زیاد خواهد بود. شخصی که زیاد صحبت میکند معمولاً بدون مطالعه و فکر کردن صحبت میکند لذا خطایش هم زیاد میشود. اگر یک سخنرانی داشته باشید، شاید یک اشکال داشته باشید ولی اگر چند سخنرانی داشته باشید ممکن است دهها اشکال داشته باشید. انسان اگر خطا زیاد داشته باشد ابتدا سعی میکند مواظبت کند تا از این به بعد خطا نکند. اما اگر خطاها مرتب زیاد شود یک بار، دو بار، سه بار و ... کم کم خطاها برای انسان عادی میشود و اگر به وی اشکال هم بکنند میگوید اشکالی ندارد « ... وَ مَنْ كَثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَيَاؤُهُ ...» و کم کم حیا، ابهت و غیرت شخص هم از بین میرود و ملاحظات و مواظبتهایی که داشت تا اشتباه نکند از این به بعد برایش مهم نیست. « ... و مَنْ قَلَّ حَيَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ ...» و هر کس حیائش کم بشود ورع و تقوای او هم کم میشود. قبلاً مواظبت میکرد مثلاً غیبت یا تهمت نباشد و یا به کسی برنخورد، اما حالا چون حیا و ورع و تقوا از بین رفته است هیچ ملاحظهای ندارد. «... وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ ...» و کسی که ورع و تقوای وی کم بشود قلبش هم میمیرد و قلبش آن نورانیت قبل را ندارد. « ... وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ اَلنَّارَ.» و هر کس قلبش بمیرد در آتش داخل میشود. لذا امام کاظم (علیه السلام) میفرماید:«يَا هِشَامُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِذَا رَأَيْتُمُ الْمُؤْمِنَ صَمُوتاً فَادْنُوا مِنْهُ فَإِنَّهُ يُلْقِي الْحِكْمَةَ وَ الْمُؤْمِنُ قَلِيلُ الْكَلَامِ كَثِيرُ الْعَمَلِ وَ الْمُنَافِقُ كَثِيرُ الْكَلَامِ قَلِيلُ الْعَمَل.»[2] ای هشام پیامبر (صلی الله علیه و آله) میفرماید: هنگامى كه مؤمن را خاموش ببينيد به او نزديك شويد تا دانش و حكمت به شما القا كند، مؤمن كمتر سخن مىگويد و بسيار عمل مىكند، و منافق بسيار سخن مىگويد و كمتر عمل مىكند.
اینکه دنبال چه کسی باشیم تا از دانش و حکمت او استفاده کنیم؟ حضرت میفرماید: دنبال کسی برو که ساکت است و خیلی حرف نمیزند. و دنبال کسی که خیلی حرف میزند نرو. دنبال کسی باش که عالم و ملا است ولی ساکت است و خیلی حرف نمیزند و اگر هم حرف بزند خیلی کوتاه صحبت میکند؛ چنین شخصی حکمت دارد.
۳) شهوترانی
سومین چیزی که عقل انسان را تحت الشعاع خود قرار میدهد و تابع خود میکند و نمیگذارد عقل درست کار کند، دنبال شهوترانی رفتن است. امام کاظم (علیه السلام) در ادامه روایت میفرماید: «وَ أَطْفَأَ نُورَ عِبْرَتِهِ بِشَهَوَاتِ نَفْسِهِ فَكَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَى هَدْمِ عَقْلِهِ وَ مَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ أَفْسَدَ عَلَيْهِ دِينَهُ وَ دُنْيَاهُ.»[3] و چراغ عبرتش را با شهوات نفسانياش خاموش كند، چنين كسي، گويي هواي نفس را بر نابودي عقلش ياري داده است و آنكه عقل خويش را تباه كند، دين و دنيايش تباه گردد.
شهوت رانی زیاد باعث میشود که شخص عبرت نگیرد. عبرت خیلی مهم است این دنیا دنیای عبرت است. ما هر روز باید از اتفاقات عبرت بگیریم مثلاً اگر مرتکب اشتباهی شدیم باید از آن اشتباه عبرت بگیریم و نباید آن را تکرار کنیم ولی متأسفانه دوباره تکرار میکنیم. انسان یکبار سرش کلاه رفت باید برایش عبرت باشد و تا آخر عمر نباید دوباره سرش کلاه برود. شما خیلیها را دیدهاید که به اشتباه خود اعتراف میکنند ولی دوباره همان اشتباه را تکرار میکنند و بار سوم باز هم اشتباه را تکرار میکنند. این از مشکلات ماست، ما اگر یک بار اشتباه کردیم باید برایمان عبرت بشود و دوباره آن را تکرار نکنیم. ولی کسی که دنبال شهوترانی است، همیشه دنبال شهوترانی میرود و باعث آبروریزی خودش هم میشود و میگوید از این به بعد تکرار نخواهم کرد، ولی متأسفانه میبینید دوباره همان کار را تکرار کرد. شما بیشتر این زندانیها را که میبینید کسانی هستند که سابقه دارند. مثلاً یک بار دزدی کرده است و به زندان افتاده است ولی میبینید دوباره همان کار را تکرار کرده و به زندان افتاده است و بار سوم و ... کسانی که آلوده به شهوات نفسانی بشوند عقلشان که باید عبرت بگیرد آن عقل از بین میرود. لذا از اشتباهات و خطاهای خود عبرت نمیگیرند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهجالبلاغه میفرماید: «مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَ الِاعْتِبَار.»[4] چه بسيار است عبرتها و پندها (از روزگار و پند دهندگان) و چه كم است پند پذيرفتن.
پندهای زیادی در زندگی انسان وجود دارد. این همه در اخبار و گزارشات در مورد مشکلات و گرفتاریها میبینیم اینها همه باید برای ما عبرت باشد. مشکل و گرفتاری که برای دوست من به وجود آمده است، من با دیدن گرفتاری دوستم باید از آن پند بگیرم و من در آن مشکل گرفتار نشوم. اگر دوست من به کسی اعتماد کرده و کلاه سرش رفته است، من باید عبرت بگیرم و این کلاه سر من نرود. در هر موضوعی چه در شهوترانی یا حرامخواری یا اعتماد به دیگران و ... باید عبرت گرفت. اینکه عبرت نمیگیریم به این دلیل است که به عقل خودمان توجه نمیکنیم. در صورت توجه به عقل، اگر یک نفر به خاطر دزدی به زندان میافتاد بقیه مردم نباید به خاطر دزدی به زندان میافتادند یا اگر کسی به دلیل زنا شلاق میخورد بقیه مردم باید عبرت میگرفتند و به گناه زنا آلوده نمیشدند. و یا اگر کسی به خاطر قتل نفس قصاص میشد، بقیه مردم باید عبرت میگرفتند و مرتکب قتل نمیشدند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: چه بسیار عبرتها و پندها داریم ولی اکثر مردم عبرت نمیگیرند. حالا چرا عبرت نمیگیریم چون «وَ أَطْفَأَ نُورَ عِبْرَتِهِ بِشَهَوَاتِ نَفْسِهِ» شهوات آمده و مانع از تعقل شده است.
از جمله شهوات، شهوت مقام است. خیلیها در پی مقام رفتهاند و زمین خوردهاند و آبروی خودشان را هم بردهاند، حالا شما عوض اینکه عبرت بگیری میگویی من مقام میخواهم. و وقتی دنبال مقام میروی به دنبال آن در پی حرام خواری و اختلاس میروی و آبروی خودت را هم میبری. این همه دیدی کسانی که دنبال مقام و شهوات و اختلاس رفتند اینها باید برای تو عبرت میشد تو نباید مرتکب این اعمال میشدی. تو که نمیتوانی جلوی خودت را بگیری، تو که نمیتوانی رشوه نگیری، تو که نمیتوانی اختلاس نکنی، تو که نمیتوانی مانع رفتن بچههایت به خارج بشوی، چرا دنبال مقام و شهوات میروی؟ همه این مشکلات، مشکلات نفسانی و شهوانی است. چرا عبرت نمیگیرید؟ چرا این همه افراد که به خاطر اختلاس آبرویشان رفته است، شما هم اختلاس میکنی؟ شما هم دنبال مقام هستی تا پول به دست بیاوری و سوء استفاده بکنی. شما نور عبرت را با شهوات نفسانی خاموش کردهای. وقتی چراغ خاموش است فکر میکند کسی نمیبیند و هر غلطی میتواند انجام میدهد. نور عبرت را روشن نگه دارید و از حوادث پند بگیرید.
بنابراین آنچه که عقل ما را نابود میکند هواها و شهوات نفسانی است. اینکه میگوییم شهوت، یعنی اینکه این خواسته خیلی زیاد شده است و از حد گذشته است. شهوت دنیایی و مال دوستی و مقام دوستی هم اندازهای دارد. هر چیزی اندازای دارد، شما داری از اندازه خارج میشوی. این همه خود را به آب و آتش میزنی که فلان شغل را به دست بیاوری با دروغ، با تزویر و با هر نوع خلافی میخواهی به این مقام برسی؟
خلاصه اینکه ما باید اول بندگی بکنیم و بعد زندگی بکنیم نه اینکه اول زندگی کنیم و بعد بندگی کنیم. خوب گوش کنید؛ راحت زندگی بکنید، خوش و خرم باشید و از لذتهای دنیا استفاده کنید اما اول بندگی کنید بعد زندگی کنید. متأسفانه بسیاری از مردم، اول زندگی میکنند و در کنار آن بندگی هم میکنند، اما آن بندگیشان تحتالشعاع زندگیشان است و مادامی که بندگی به زندگی لطمه نزند یک نمازی میخوانند و یک روزهای میگیرند ولی اگر بندگی به زندگی لطمه بزند، بندگی را کنار میزنند و میگویند اینجا بندگی نمیکنیم. ولی شما اول بندگی بکنید بعد هم زندگی بکنید. اشکالی ندارد، لذتهای دنیا حلال است ان شاء الله، اما اول بندگی بعد زندگی، نه اول زندگی بعد بندگی. این مشکلی است که متأسفانه گاهی مبتلا میشویم.