درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

97/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در شرایط تحقق غیبت بود. یکی از شرایطی که برای غیبت مطرح شده، تعیین شخص غیبت شونده است. تعیین مراتبی دارد: گاهی شخصی بین افراد محصور مردّد است، گاهی مردد بین افراد غیر محصور است. سؤال این است که چه مقدار از تعیین، باعث می‌شود که غیبت محقّق شود؟ مثلاً پسر زید بین پنج نفر مردّد است. یا مردّد بین افراد کثیری است، مثلاً بین صد نفر، آیا این غیبت است یا نه؟ چه معیاری باید در نظر گرفته شود تا غیبت محقق شود. در مباحث گذشته مطالبی ذکر شد. معیار در غیبت کشف ما ستره الله است یا کراهة المغتاب یا هر دو؟

مرحوم امام فرموده‌اند که غیبت در شبهه محصوره هم جایز نیست.[1] به نظر ما فرمایش ایشان متین است.

مرحوم خویی این‌طور بیان کرده‌اند که ملاک در غیبت کشف ستر است و در اینجا کشف صورت نگرفته، چون مشخص نیست که کدام یک از این افراد این خلاف را انجام داده‌اند؛ ولی باعث کراهت می‌شود و برای این ده نفر افسردگی و ناراحتی به وجود می‌آید.[2]

به نظر ما اینکه مغتاب نزد مخاطبین تفصیلاً معلوم باشد، شرط نیست بلکه اگر اجمالاً هم معلوم باشد، غیبت محقق می‌شود. وقتی بگویید که یکی از این دو نفر رشوه گرفته، خیلی زود به دست می‌آورند که کدام رشوه گرفته است. ممکن است در ابتدا کشف ستر صد در صد محقق نشده باشد ولی پنجاه درصد کشف ستر حاصل شده است. افراد محدود خیلی سریع مشخص می‌شوند لذا در مورد افراد محدود، غیبت محقّق می‌شود. در مورد افراد کثیر اگر تعداد آن‌ها به حدود ده نفر برسد ممکن است کشف ستر محقّق نشود ولی کراهت وجود دارد.

مرحوم شیخ فرموده‌اند که در اینجا یک غیبت است و یک اسائه ادب؛ یعنی وقتی گفته می‌شود یکی از این دو نفر رشوه گرفته، در مورد یک نفر غیبت صورت گرفته و در مورد نفر دوّم که در معرض اتّهام واقع شده، اسائه ادب صورت گرفته است.[3]

به نظر ما این فرمایش متین است.

پس در مورد شبهه محصوره، نظراتی وجود دارد که عبارتند از:

غیبت محقّق می‌شود که نظر ما همین است.

اصلاً غیبت صدق نمی‌کند؛ این نظر مرحوم خویی بود.

نسبت به یک نفر غیبت است و نسبت به دیگری اسائه ادب است.

 


[1] المكاسب المحرمة، السيد روح الله الخميني، ج1، ص273.
[2] مصباح الفقاهة، السيد أبوالقاسم الخوئي، ج1، ص512.
[3] كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري) ط تراث الشيخ الأعظم، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج1، ص333.