درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

1403/02/24

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ولایت از سوی جائر/ حکم تکلیفی/ خروج تخصّصی مواردی از حرمت

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در علم فقه درباره «پذیرش ولایت از سوی سلطان جائر» بود، که آیا پذیرش چنین ولایتی، حرام ذاتی، نفسی یا غیری است؟ همچنین پرسشی مطرح شد که اگر کسی به خود اطمینان دارد که می‌تواند برای قیام به مصالح مسلمانان وارد حکومت جور شود، آیا مجاز است که وارد حکومت جور شود؟ گفته شد که از آیه ﴿اجْعَلْنِي عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيمٌ﴾[1] معلوم می‌شود اگر کسی مانند حضرت یوسف علیه‌السلام، قدرت دارد که بیت‌المال را حفظ کند و نگذارد هدر برود، جایز است که وارد حکومت جور شود. آیا این دیدگاه را می‌توان پذیرفت؟ ما دلالت آیه را پذیرفتیم که اختصاص به حضرت یوسف علیه‌السلام ندارد، اما فقهایی مانند محقق خویی رحمه‌الله دلالت آیه را نپذیرفتند.

وظیفه پیامبر، امام، عالم و رهبر این است که بیت‌المال را حفظ کند. بیت‌المال در دست علماست و باید بتوانند آن را در جای درستش استفاده کنند. مثلا طلبه‌ای بود که می‌گفت می‌خواهد در یکی از شهرهای سوئیس، شهردار شود، آیا جایز است که در آن کشور، شهردار شود؟ انسان متدین، انقلابی و سیّد است و خودش می‌گوید که می‌تواند در آنجا خدمت کند.

دلیل دوم: روایات:

روایت اول: قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: «كَفَّارَةُ عَمَلِ السُّلْطَانِ قَضَاءُ حَوَائِجِ الإخوان».[2] کفّاره کار زشت سلطان، برآورده‌کردن نیاز برادران مؤمن است.

هنگامی که کار زشت سلطان با خدمت جبران می‌شود، کسی که از طرف او ولایت دارد اگر خدمت کند، به‌طریق‌اولی کارش جایز است. سلطان اگر واقعا خدمت کند، خداوند از گناه او می‌گذرد یا به او تخفیف می‌دهد. حال اگر اجیر سلطان به مؤمنان خدمت کند، کفّاره کارش می‌شود. خلاف کرده‌اند که ولایت از سوی جائر را پذیرفته‌اند اما دربرابر خدمت به مؤمن، خدمت، مقدّم است. اگر تنها وارد دستگاه حکومت جائر شود و باعث تأیید آن شود، می‌گویند که او نیز از همان ظالمان است و عنوان ظالم بر او صدق می‌کند، اما اگر خدمت کند، عنوان ظالم بر او صدق نمی کند.

روایت دوم: مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى[3] ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ[4] أَوْ عَنْ زَيْدٍ[5] ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ، أَنَّهُ كَتَبَ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى علیه السلام‌: إِنَّ قَلْبِي يَضِيقُ مِمَّا أَنَا عَلَيْهِ مِنْ عَمَلِ السُّلْطَانِ_ وَ كَانَ وَزِيراً لِهَارُونَ_ فَإِنْ أَذِنْتَ لِي_ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ_ هَرَبْتُ مِنْهُ. فَرَجَعَ‌ الْجَوَابُ‌: «لَا آذَنُ لَكَ بِالْخُرُوجِ مِنْ عَمَلِهِمْ وَ اتَّقِ اللَّهَ» أَوْ كَمَا قَالَ‌.[6]

علی بن یقطین، وزیر هارون به امام کاظم علیه‌السلام نامه نوشت: دلم از کاری که برای سلطان انجام می‌دهم، ناراحت است. خداوند من را فدایت کند، اگر به من اجازه بدهی از او بگریزم. امام علیه‌السلام پاسخ نوشت: «من به شما اجازه نمی‌دهم که کار آن‌ها را ترک کنید و از خدا بترسید».

امام علیه‌السلام فرمان داد که در حکومت جور باقی بماند و با رعایت تقوا، خدمت کند. هر کس علی بن یقطین را ببیند، می گوید که او وزیر است و حکومت را تأیید می‌کند اما چون می‌تواند خدمت بسیاری کند، امام علیه‌السلام به او فرمان می‌دهد که در حکومت بماند.

روایت سوم: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ[7] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى الْعُبَيْدِيِّ[8] قَالَ: كَتَبَ أَبُو عُمَرَ الْحَذَّاءُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ علیه السلام وَ قَرَأْتُ الْكِتَابَ وَ الْجَوَابَ بِخَطِّهِ يُعْلِمُهُ أَنَّهُ كَانَ يَخْتَلِفُ إِلَى بَعْضِ قُضَاةِ هَؤُلَاءِ وَ أَنَّهُ صَيَّرَ إِلَيْهِ وُقُوفاً وَ مَوَارِيثَ بَعْضِ وُلْدِ العبّاس أَحْيَاءً وَ أَمْوَاتاً وَ أَجْرَى عَلَيْهِ الْأَرْزَاقَ وَ إِنَّهُ كَانَ يُؤَدِّي الْأَمَانَةَ إِلَيْهِمْ ثُمَّ أَنَّهُ بَعْدُ عَاهَدَ اللَّهَ أَنْ لَا يَدْخُلَ لَهُمْ فِي عَمَلٍ وَ عَلَيْهِ مَئُونَةٌ وَ قَدْ تَلِفَ أَكْثَرُ مَا كَانَ فِي يَدِهِ وَ أَخَافُ أَنْ يَنْكَشِفَ عَنْهُمْ مَا لَا يُحِبُّ أَنْ يَنْكَشِفَ مِنَ الْحَالِ فَإِنَّهُ مُنْتَظِرٌ أَمْرَكَ فِي ذَلِكَ فَمَا تَأْمُرُ بِهِ فَكَتَبَ علیه السلام إِلَيْهِ: «لَا عَلَيْكَ إِنْ دَخَلْتَ مَعَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ نَحْنُ مَا أَنْتَ عَلَيْهِ».[9]

کسی به امام هادی علیه‌السلام نامه نوشت و امام با خط خود پاسخ او را نوشت. من با یکی از قاضیان حکومت جور رفت‌وآمد دارم و نزد او توقف بسیار دارم. کار این قاضی این است که دارایی‌های بنی‌عباس، چه زنده و چه مرده، در دستان اوست و روزی برخی افراد در دستان اوست. او نیز این امانت را به صاحبانش می‌رساند. گاهی پشیمان می‌شود که کارهای آن‌ها را انجام می‌دهد، برایش سخت است، بیشتر چیزهایی که در دستش بوده تلف شده و می‌ترسد که آن‌ها بدانند که شیعه است. او منتظر فرمان تو در این باره است، پس هرچه به او امر کنی. امام علیه‌السلام برای او نوشت: نه! تو باید با آن‌ها باشی. خدا و ما می‌دانیم که چه کار می‌کنی.

او کسی بود که امانت را به اهلش بازمی‌گرداند اما گاهی نیز اموال تلف می‌شد ولی امام علیه‌السلام به او امر می‌کند که در جایگاه خود بماند.

از آیه و این دو روایت برداشت می‌شود که اگر کسی مورداطمینان باشد، از شیعیان مخلص باشد و بتواند در دستگاه حکومت جور خدمت کند، ائمه علیهم‌السلام اجازه این کار را داده‌اند. حال اگر حرمت پذیرش ولایت از سوی جائر را حرام نفسی بدانیم، این مورد، استثنای تخصیصی است، اما اگر حرام ذاتی بدانیم که به‌عنوان صدق ظلم حرام است، تخصّصا از حرمت آن خارج است و عنوان ظلم، صدق نمی‌کند.

 


[1] سوره یوسف، آيه 55.
[2] من لا يحضره الفقيه، الشيخ الصدوق، ج3، ص176.
[3] محمّد بن عیسی بن عبید الیقطیني (البغدادي): امامی ثقه.
[4] امامی ثقه.
[5] مهمل.
[6] قرب الإسناد - ط الحديثة، الحميري، أبو العباس، ج1، ص305.
[7] امامی ثقه.
[8] محمّد بن عیسی بن عبید الیقطیني (البغدادي): امامی ثقه.
[9] تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج6، ص336.