1403/02/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ولایت از سوی جائر/ حکم تکلیفی/
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در علم فقه درباره موضوع «پذیرش ولایت از سوی سلطان جائر» بود که اگر شخص جائری حاکم بود آیا پذیرش ولایت از سوی او تکلیفا حرام است؟ قطع نظر از اینکه آیا کار حلالی انجام میدهد یا کارش حرام است. مثلا کسی در دانشگاه، تدریس میکند که کار حلالی است اما زیر نظر سلطان جور است. مدعا این بود که این کار، حرام تکلیفی است. ادله این ادعا، آیات و روایات بود که روایات را بررسی میکردیم.
روایت هفتم: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ[1] عَنْ أَبِيهِ[2] عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ[3] عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ[4] عَنْ أَبِي بَصِير[5] قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ أَعْمَالِهِمْ؟ فَقَالَ لِي: «يَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَا وَ لَا مَدَّةَ قَلَمٍ إِنَّ أَحَدَهُمْ لَا يُصِيبُ مِنْ دُنْيَاهُمْ شَيْئاً إِلَّا أَصَابُوا مِنْ دِينِهِ مِثْلَهُ أَوْ قَالَ حَتَّى يُصِيبُوا مِنْ دِينِهِ مِثْلَهُ».[6]
سند روایت صحیح و درست است.
راوی از امام باقر علیهالسلام درباره اعمالی که برای سلطان جور انجام میشود پرسید. امام فرمود: ای ابومحمد! درست نیست. حتی اگر به اندازه زدن قلم در دوات باشد هم درست نیست. از این راه به دنیای کسی افزوده نمیشود مگر اینکه از دین او کم میشود.
با نزدیکشدن به حکومت جور ممکن است دنیای انسان خوب شود اما آخرتش را از دست میدهد.
روایت هشتم: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ[7] قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ[8] عَنِ العبّاس بْنِ مَعْرُوفٍ[9] عَنْ أَبِي الْمُغِيرَةِ[10] عَنِ السَّكُونِيِّ[11] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ أَبِيهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ رسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ الظَّلَمَةُ وَ أَعْوَانُهُمْ وَ مَنْ لاط [لَاقَ] لَهُمْ دَوَاةً وَ رَبَطَ كِيساً أَوْ مَدَّ لَهُمْ مرّة [مَدَّةَ] قَلَمٍ، فَاحْشُرُوهُمْ مَعَهُمْ».[12]
رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: در روز قیامت، منادی ندا میدهد: کجایند ظالمان، پیروان آنها، کسانی که برای آنها دوات را آماده کردهاند، سر کیسه را برای آنها بستهاند یا قلم را برایشان آوردهاند؟ این افراد با همان ظالمان محشور میشوند.
سند و دلالت این روایت درست است. براساس این روایت، در امور مباح نیز نمیتوان به سلطان جور کمک کرد.
روایت نهم: بِهَذَا الْإِسْنَادِ[13] قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: «إِيَّاكُمْ وَ أَبْوَابَ السُّلْطَانِ وَ حَوَاشِيَهَا، فَإِنَّ أَقْرَبَكُمْ مِنْ أَبْوَابِ السُّلْطَانِ وَ حَوَاشِيهَا أَبْعَدُكُمْ مِنَ اللَّهِ_ تَعَالَى_ وَ مَنْ آثَرَ السُّلْطَانَ عَلَى اللَّهِ_ تَعَالَى_ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُ الْوَرَعَ وَ جَعَلَهُ حَيْرَانَ».[14]
از درهای ورود به خدمت سلطان و حواشی آن برحذر باشید؛ هرچه به سلطان نزدیکتر شوید، از خداوند دور میشوید. کسی که سلطان را بر خداوند مقدّم کند، خداوند ورع را از او دور میکند و حیران میشود.
سند و دلالت این روایت نیز کامل است.
روایت دهم: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ[15] عَنْ أَبِيهِ[16] عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ[17] عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ[18] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ[19] قَالَ: كُنْتُ قَاعِداً عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام عَلَى بَابِ دَارِهِ بِالْمَدِينَةِ، فَنَظَرَ علیه السلام إِلَى النَّاسِ يَمُرُّونَ أَفْوَاجاً، فَقَالَ علیه السلام لِبَعْضِ مَنْ عِنْدَهُ: حَدَثَ بِالْمَدِينَةِ أَمْرٌ؟ فَقَالَ: جُعِلْتُ فِدَاكَ وُلِّيَ الْمَدِينَةَ وَالٍ، فَغَدَا النَّاسُ يُهَنِّئُونَهُ، فَقَالَ علیه السلام: «إِنَّ الرَّجُلَ لَيُغْدَى عَلَيْهِ بِالْأَمْرِ تَهَنَّأَ بِهِ وَ إِنَّهُ لَبَابٌ مِنْ أَبْوَابِ النَّارِ».[20]
راوی گوید: جلوی در خانه امام باقر علیهالسلام در مدینه ایستاده بودم که گروهی از مردم رد میشدند. امام علیهالسلام از برخی اصحاب پرسید: آیا در مدینه اتفاقی افتاده است؟ کسی گفت: فدایت شوم! برای مدینه امیری منصوب شده که مردم برای تبریک به او میروند. امام علیهالسلام فرمود: همانا انسان به امری سلام میکند و برای آن شادی میکند درحالیکه از درهای جهنم است.
سند و دلالت این روایت نیز درست است.
روایت یازدهم: حَدَّثَنِي أَبِي[21] قَالَ: حَدَّثَنِي هَارُونُ بْنُ مُسْلِمٍ[22] عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ[23] قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْمٍ مِنَ الشِّيعَةِ يَدْخُلُونَ فِي أَعْمَالِ السُّلْطَانِ وَ يَعْمَلُونَ لَهُمْ وَ يُحِبُّونَهُمْ وَ يُوَالُونَهُمْ، قَالَ: «لَيْسَ هُمْ مِنَ الشِّيعَةِ وَ لكنّهمْ مِنْ أُولَئِكَ، ثُمَّ قَرَأَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام هَذِهِ الْآيَةَ: ﴿لُعِنَ الذينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرائِيلَ عَلى لِسانِ داوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ﴾[24] إِلَى قَوْلِهِ ﴿وَ لكِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ﴾[25] قَالَ: الْخَنَازِيرُ عَلَى لِسَانِ دَاوُدَ وَ الْقِرَدَةُ عَلَى لِسَانِ عِيسَى وَ قَولُهُ: ﴿كانُوا لا يَتَناهَوْنَ عَنْ مُنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ﴾[26] قَالَ: كَانُوا يَأْكُلُونَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَ يَشْرَبُونَ الْخَمرَ وَ يَأْتُونَ النِّسَاءَ أَيَّامَ حَيْضِهِنَّ ثُمَّ احْتَجَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ الْمُوَالِينَ لِلْكُفَّارِ ﴿تَرى كَثِيراً مِنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الذينَ كَفَرُوا لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ﴾[27] إِلَى قَوْلِهِ ﴿وَ لكِنَّ كَثِيراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ﴾[28] فَنَهَى اللَّهُ عزّوجلّ أَنْ يُوَالِيَ الْمُؤْمِنُ الْكَافِرَ إِلَّا عِنْدَ التقيّة».[29]
مردی از امام صادق علیهالسلام درباه گروهی از شیعیان پرسید که در حکومت و اعمال سلطان وارد میشوند، برای آنها کار میکنند، آنان را دوست دارند و وفادارشان هستند. امام علیهالسلام فرمود: اینها شیعه نیستند بلکه مانند آنها هستند. سپس امام صادق این آیات را تلاوت نمود: «کافران بنیاسرائيل، بر زبان داوود و عيسی بن مريم، لعن (و نفرين) شدند» تا این آیه که «ولی بسياری از آنها فاسقند». لعن اینها اینگونه بود که حضرت داوود علیهالسلام آنها را خوک خواند و حضرت عیسی علیهالسلام آنها را میمون خواند. اين برای آن بود که آنها از اعمال زشتی که انجام میدادند، يکديگر را نهی نمیکردند. کارهای زشتشان این بود که گوشت خوک میخوردند، شراب مینوشیدند و در ایام حیض با زنان نزدیکی میکردند. سپس خداوند به مؤمنان وفادار به کفار اعتراض کرد: «بسياری از آنها را میبينی که کافران (و بتپرستان) را دوست دارند؛ نفس (سرکش) آنها، چه بد اعمالی از پيش برای (معاد) آنها فرستاد» تا این آیه که «ولی بسياری از آنها فاسقند».
«يَعْمَلُونَ لَهُمْ وَ يُحِبُّونَهُمْ» انجام کار برای سلطان و گرفتن حقوق، کمکم باعث ایجاد محبت به او میشود.
یکی از دلایل لعن بنیاسرائیل این بود که نهی از منکر نمیکردند و در ارتکاب حرام از هم پشتیبانی میکردند. امروزه نیز افراد بهجای تذکر با زبان نرم، نسبت به گناه بیتفاوت هستند و میگویند که به من چه که دخالت کنم.
چون یکی از راویان، عامی ثقه است، سند صحیحه نیست بلکه موثقه است. ظاهر آیه که در روایت آمده این است که دوستدار و محبّ اینها کافر است، حال کسی است که وارد دستگاه حکومت جور میشود تا خدمت کند ولی دشمن آنها است، اگر خلافی ببیند، نهی منکر هم میکند، آیا مصداق روایت میشود؟ میتوان گفت که پذیرش ولایت، گونهای تأیید حکومت جور است؛ هرچند به زبان لعن میکند و افراد جامعه را نهی از منکر میکند اما خود سلطان را نهی نمیکند؛ زیرا اگر سلطان را نهی از منکر کند، اخراج میشود. اجبار نیست که باید شغل حکومتی داشته باشد، بلکه میتواند خارج از سیستم حکومتی، شغلی مانند تجارت یا ... داشته باشد.
از مجموع آیات و روایات، استفاده میشود که پذیرش ولایت از سوی حاکم جائر، حرام تکلیفی است.