درس خارج اصول استاد محمدرضا عصمتی

1403/02/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/استصحاب /تفاوت استصحاب با قاعده یقین و مقتضی و مانع

 

بحث ما در تعریف استصحاب بود مطالبی را نقل کردیم از بزرگان ، انچه که از مجموعه بررسی های ما بدست می اید اولا : استصحاب اصل است و اماره نیست ولی ظاهرا حالا این ادله را بررسی میکنیم حاصل ادله بیشتر از حجیت استصحاب در موضوعات خارجیه بعید است ازش استفاده بشود لذا ما تعریف شیخ را که فرمود ابقاء ماکان –میپذیریم و ملتزم به لوازمش هم هستیم یعنی اینکه گفتن بنابراین استصحاب قاعدة فقهیه ما ابایی از این موضوع نداریم از اینکه بگوییم استصحاب مسئله اصولی نیست و قاعده فقهی است حالا ان شاء الله مطالب و ادله را بررسی میکنیم تا حاصل ادله چی باشد .

قبل از اینکه وارد ادله استصحاب بشویم یک مطلب دیگری را باید توضیح بدهیم و ان این است که سه تا قاعده داریم که اینها نزدیک به یکدیگرند و گاهی بین انها اشتباه میشود یکی قاعده استصحاب است یکی قاعده یقین است و یکی قاعده مقتضی و مانع است .

سه تا قاعده مورد بحث و بررسی علما قرار گرفته که اینها واقعا و حقیقتا باهم فرق دارند ولی ظاهرشان مشترکاتی دارند که اشتباه انداز است لذا مناسب ان است که اینها را یک بررسی بکنیم و تفاوت هایش را عرض کنیم .

ببینید در هر سه قاعده هم یقین وجود دارد و هم شک وجود دارد این نکته اش اصلا قابل انکار نیست ما در استصحاب یقین داریم و شک و یقین سابق داریم و شک لاحق این معنا یقین داریم به حدوث یک شئ ای و شک داریم در بقاء ان شئ –مثلا شما صبح یقین دارید برای نماز صبح وضو گرفتید یقینی است پس حدوث وضو و انجامش یقینی است ساعت هشت صبح نمیدانید و شک دارید ایا مبطلی برای وضو پیدا شد که از بین رفته باشد یا مبطلی پیدا نشد که وضو به حال خود باقی باشد بعد شما در چنین موردی میگویید لا تنقض الیقین بالشک – ان یقین اولیه به حدوث را به وسیله شک در بقا نقض نکن که همان ابقا ما کان شیخ انصاری است این استصحاب است پس اگر ملاحظه کنید درست است متعلق شک شما وضو است متعلق یقین شما هم وضو است پس مشکوک و المتیقن شئ واحد است اگر مشکوک و متیقن شئ واحد نباشند که استصحاب نیست – قضیه ی مشکوکه و قضیه ی متیقن یکی است منتهی به حقیقت اگر نگاه کنید متعلق شک و یقین یک چیز نیست و متعلق یقین حدوث است و متعلق شک بقا است این قاعده استصحاب است ممکن است شک و یقین در ان واحد پیدا شده باشد ،ممکن است در دو زمان پیدا شده باشد ،ممکن است شک اول براتون پیدا شده و بعدا یقین براتون پیداشده اینها همه اش ممکن است . چطور شما فرض کنید همین الان هم صفت یقین دارید به حدوث وضو هم صفت شک دارید به بقای وضو در

آن واحد مانعی ندارد ممکن است شما دو ساعت پیش یقین به وضو داشتید حالا شک در بقا دارید زمان شک و یقین دو زمان است و زمان یقین مقدم است .

حالت سوم الان شک میکنید که وضو باقی مانده یا نه بعدا یک تاملی میکنید میگویید من که وضو گرفته بودم قبلا پس یقین پیدا میکنید که وضو گرفته بودید قبلا – بعدا یقین برایتان پیدا شد یعنی در حالی که شک میکنید صفت یقین برایتان نیست در هر حال چون در حقیقت متیقن قبل است و مشکوک بعد است جای استصحاب است متیقن حدوث یک شئ است و مشکوک بقا ان شئ است اینجا جای جریان قاعده استصحاب است اما ما یک قاعده دیگری داریم بنام قاعده یقین: قاعده یقین این گونه است که زمان شک و یقین دوچیز است اما مشکوک ومتیقن ذاتا و واقعا یک چیز است مثل اینکه : شما یقین داشتید به عدالت زید در روز چهارشنبه امروز که شنبه است شک میکنی در عدالت زید نه اینکه شک کنی در ادامه عدالت شک میکنی ایا اصلا روز چهارشنبه عادل بود یانبود ؟ اینجا را بهش میگویند شک ساری یعنی چی ؟یعنی شکی که جریان پیدا میکند و حرکت میکند به سمت مشکوک تا برسد به یقین و یقین را خراب بکند لذا شما در قاعده یقین وقتی شک برایتان پیدا میشه از شما سوال میکنند ایا واقعا یقین به عدالت زید دارید میگویید نه در هیچ زمانی میگویید بله من در هیچ زمانی یقین به عدالت زید ندارم چون یقین قبلی من خراب شد این شک ساری امد و یقین سابق را پنبه اش را زد و از بین برد او را اینا بهش میگوییم قاعده یقین .

قاعده یقین با استصحاب فرقش این است که :اگر دقیق نگاه کنی متعلق یقین و شک در استصحاب دو چیز است یکی حدوث است و یکی بقاء ولی در قاعده یقین متعلق یقین و شک شئ واحد است به حقیقت واحد است ثانیا در قاعده استصحاب فعلیت شک و یقین ممکن است یعنی ممکن است در ان واحد هم شما شک داشته باشی هم یقین داشته باشی یقین به حدوث داری شک در بقاء داری همین الان هم صفت شک برای من فعلیت دارد هم صفت یقین برای من فعلیت دارد منتهی چون متعلق ها دو چیز است هیچ تناقضی و تضادی هم نیست .

و به دیگر سخن اگر شما شک را به معنای عدم الیقین بگیرید بین شک و یقین تناقض است نسبت نسبت نقیضه است و اما اگر شک را به معنای حالت من حالات النفس بگیرید چنانکه یقین را حالت من حالات النفس بگیرید هردو تا را مثبت معنا بگیرید بین شان نسبت تضاد است علی کل حال چه نسبت ، نسبت متضاد باشد چه نسبت نسبت تناقض باشد قابل جمع نیست . نمیشود هر دو فعلیت داشته باشد اگر متعلق ها به واقع و صددرصد یکی باشد لذا در قاعده یقین به اعتبار اینکه همانی را که یقین داری شک به خودمان تعلق میگیرد و لذا چون بین این دوتناقض است تا شک امد یقین ازبین میرود دیگر یقینی اصلا برای شما باقی نمی ماند چون جمع بین نقیضین ممکن نیست اگر شک را عدم الیقین معناکنیم و اگر شک را حالت من حالات النفس معنا کنید که بشود تضاد جمع بین نقضین درست نیست و جمع بین ضدین هم مخالف است این هم قاعده یقین است اما در قاعده استصحاب درست است متیقن ما قضیه ی ما با قضیه ی مشکوکه ما یک چیز است وضو متیقن است همین وضو مشکوک است پس بنابراین قضیه ی متیقن از نظر موضوع با قضیه ی مشکوکه یک چیز است وضو است که یقین به او داریو همین وضو است که شک در او داری به ظاهر اما اگر به واقع نگاه کنید یقین به حدوث وضو است و شک در بقاء وضو هست پس اگر به واقع نگاه بکنید متعلق یقین و شک باهم یکی نیست لذا در ان واحد شماهم یقین و هم شک داشته باشی هردو صفت برات فعلیت داشته باشد این مانع ندارد .چون به واقع متعلق یقین شیئا ومتعلق شک شیئا اخرا – این یک مطلب دیگر بهش میگوییم قاعده استصحاب .اولی را می گوییم قاعده یقین . پس فرق قاعده استصحاب و یقین معلوم و مشخص است .

مایک قاعده دیگر داریم و ان قاعده مقتضی ومانع است ملاحظه کنید هرگاه مقتضی با همه شرایط و خصوصیاتش به وجود اید مقتضی حتما وجود پیدا میکند منتهی به شرط اینکه مقتضی با تمام اجزا علت تامه همه اش یکجا باشد اگر تمام اجزای علت تامه هست مقتضی وجود پیدا میکند و الا وجود پیدا نمیکند. اجزای علت تامه عبارت اند از : اولا مقتضی ثانیاشرط ثالثا عدم المانع – باید شئ ای که اقتضی شئ دیگر هست باشد شرایط هم اماده باشد مانع هم نباشد تا مقتضی وجود پیدا بکند یک نفری گفت دامادی ما پنجاه درصدش درست است گفتن چطوری گفت من راضی ام پس نصفه اش درست است خوب این مقتضی باید باشد اگر اصلا امادگی نداشته باشد ازدواج تحقق پیدا نمیکند مثل اینکه لیس فیه اثر من الرجوعیة –اگر اینجور بود خوب این یک

بعد باید شرایط هم اماده باشد اگر مقتضی بود مثل اینکه اگر شئ ای خواست اتش بگیرد اول باید اتشی باشد و الا اگر اتشی نبود اصلا شئ اقتضی سوزندگی ندارد وقتی اتش تحقق پیدا کرد باید شرایطشم باشد شئ ای که قابلیت سوزندگی دارد مماس با اتش بشود و الا اگر شما هیزم ها را اینجا بگذارید اتش را یک متر اونور تر خوب اینها هیچ تماسی نداشته باشند سوزندگی تحقق پیدا نمیکند پس شرطش مماس بودن است .

وثالثا باید این شئ ای که می خواهد اتش بگیرد مانعی نداشته باشد مثل اینکه مرطوب نباشد اگر مرطوب باشد اتش نمیگیرد پس بنابراین اگر مانع تحقق پیدا کرد مقتضی اثر نمی گذارد مقتضی تحقق پیدا نمیکند قاعده مقتضی و مانع یعنی باید تمام اجزای علت تامه تحقق پیدا بکند تا اینکه شئ و اثرش حاصل بشود پس اونم اگر دقت بکنید قاعده مقتضی و مانع با استصحاب کلا فرق میکند یقین به مقتضی دارید شک دارید که مانع مفقود هست یا نه اینجا اصلا با استصحاب هیچ ارتباطی ندارد پس قاعده مقتضی و مانع ارتباطی با استصحاب ندارد و فرقش با او اظهر من الشمس است حالا این سه تا معلوم شد باید ادله استصحاب را بررسی کنیم ادله حجیت استصحاب : برای حجیت استصحاب به چهار دلیل استدلال شده البته به ایات قران استدلال نشده ادله اربع او عبارت است از : اخبار – سیره عقلا – اجماع – دلیل عقلی .

به این چهارتا دلیل استدلال شده بر حجیت استصحاب ملاحظه کنید ما و شما استصحاب را قاعده فقیه بدانیم باید دلیلی بر حجیتش باشیم – مسئله اصولیه بدانیم بازهم باید دلیلی بر حجیت وجود داشته باشد پس اصل اینکه باید استدلال بر حجیت بکنید و دلیل بیاورید فرقی نمیکند که شما استصحاب را مسئله اصولی بدانید یا فقهی . ادله را بررسی میکنیم تا ببینیم ادله ما را به کجا می کشاند :

شروع میکنیم از دلیل اول مرحوم صاحب کفایه : اولین دلیل را ظاهرا انچه در ذهن من است استدلال کرده به سیره عقلا و بنای عقلا برای حجیت استصحاب .بنای عقلا صاحب کفایه مسئله را خیلی جدی گرفته تمام عقلای عالم سیره و بنای عملیشان این است هر چیزی که یقین دارند شک کنند طبق یقین شون عمل بکنند و بعد می فرماید این قضیه اینقدر واضح و روشن است که حتی حیوانات به حسب تبعشان طبق یقین سابق عمل میکنند صبح پرنده از لانه اش می اید بیرون شب به لانه اش برمیگردد و اصلا به احتمال اینکه شاید لانه را خراب کرده باشند و اتش گرفته باشد اصلا به او توجه نمیکند لذا میفرماید بنای همه ی عقلا طبق یقین سابق عمل میکنند و هیچ کس این سیره را و این روش را منکر نیست .

در این دلیل باید بینیم اولا سیره ای هست یا نیست – اگر سیره ای هست طبق حالت سابقه مطلقا عمل میکند یا دربغضی موارد عمل میکند ولو فرض که این سیره کامل هم باشد ایا منعی از طرف شارع نرسیده یا رسیده و همچنین ایا شارع متحد المسلک است با عقلا تا شما براساس حکم عقلا بنای شرعی اثبات کنید یا نه؟