1403/02/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأصول العملية/استصحاب /اصولی بودن مساله استصحاب و نسبت آن با ادله اربعه
امام رض در بحث استصحاب یک مطلبی رابیان کرده اند و ان مطلب این است : منابع فقه چیست ؟یعنی ما فقه را ازکجا می گیریم شیعیان منابع فقه را چهار چیز میدانند : کتاب ، سنت – اجماع- عقل میگویند منابع فقه اینهاست یعنی ما مسئله فقهی را اگر خواستیم استفاده کنیم باید از کتاب یا از سنت یا از اجماع یا دلیل عقلی مسئله فقهی را استنباط کنیم و بدست بیاوریم گرچه ما در باب اجماع یک صحبت مفصلی داریم و اجماع را بماهو حجت و معتبر نمی دانیم –در صورتی او را معتبر میدانیم که کاشف از قول معصوم باشد یعنی اجماعی باشد که امام ع – داخل در اجماع کنند گان باشد و الا اگر کاشف از قول معصوم نباشد ما اجماع را حجت نمیدانیم ؛این در بحث خودش به تفصیل گذشته – خوب: اهل سنت منابع فقه را غیر از ادله اربع چند چیز دیگر را اضافه کرده اند مثل قیاس – استصحاب - مصالح مرسله و...که استصحاب هم جز منابع فقه است حالا این مقدمه موضوع امام می فرماید استصحاب جز ادله اربع نیست یعنی استصحاب کتاب نیست سنت نیست اجماع هم نیست دلیل عقلی هم نیست استصحاب مسئله اصولیة –که ما برای حجیت او ممکن است از اخبار استفاده کنیم پس استصحاب سنت نیست که جز ادله اربعه باشد بلکه استصحاب حجت است به دلیل روایات یعنی اخبار و روایات دلیل حجیت استصحاب است نه اینکه استصحاب جز روایات باشد استصحاب روایت نیست انچه که استصحاب را حجت قرار میدهد روایات است لذا استصحاب مسئله اصولیة – اگر مسئله اصولی است ادله حجیت او اخبار هم هست که البته تا زمان پدر شیخ بهائی علمای شیعه استصحاب را در کتابهایشان کمتر ذکر کردند و انهایی هم که ذکر کردند دلیل حجیت استصحاب را اخبار قرار نداده اند پدر شیخ بهائی اولین کسی است که برای حجیت استصحاب به اخبار و روایات استدلال کرده و بعد از ان بزرگوار هم دیگران امده اند راه ایشان را طی کرده اند و یکی از ادله حجیت استصحاب را اخبار دانسته اند .
علی کل حال استصحاب مسئله اصولیه – و جز ادله اربعه نیست .
امام ره = بعداز بیان این موضوع – حالا نسبت به استصحاب چه بگوییم مهم است بعد حالا امام در پایان این بحثشان می فرمایند که و أمّا المتأخّرون ممّن قارب عصرنا فقد أنكروا كون موضوع علم الاصول هو الأدلّة بما هي أو ذاتها، و زعموا أنَّه لو جُعل الموضوع هو الأدلّة تصير مسألة حُجّية خبر الواحد و الاستصحاب و نحوهما من المبادئ التصديقيّة. و قد مرَّ في مباحث الألفاظ تحقيق الحال في موضوع الاصول و المسائل الاصوليّة فراجع.[1]
خوب یک بحث دیگری هم شده و ان این است که تا زمان شیخ انصاری این مطرح بوده است موضوع علم اصول چیست ؟ بعضی گفتند موضوع علم اصول ادله اربعه است
این حرف را که گفته اند براین حرف خرده گیری شده است گفتند ادله اربعه بماهی هی موضوع است یا ادله اربعه به وصف دلیلیت موضوع است ادله اربعه چرا فقط این ادله موضوع باشد ؟ چون ادله اربع حجت اند لذا موضوع قرار گرفته اند و موضوع علم اصول است . این حرف را گفته اند فورا یک اشکال اساسی پیدا شده گفته پس وصف حجیت جز موضوع است کتابی که این صفت دارد حجت است موضوع علم اصول است و هکذا
اگر اینجور ما قبلا گفتیم اموری که در آن اموری بحث میشود از شناخت موضوع و اجزای موضوع انها میشوند مبادی تصوریه مبادی تصوریه یعنی مقدمات و اموری که برای شما موضوع را و خصوصیات موضوع را معرفی میکند تا شما موضوع را بشناسید محمول را بشناسید همین قدر – خوب شما در علم اصول دعوا میکنید در بحث ظواهر کتاب برای چی ؟ بگویید ظاهر کتاب حجت است و حجت بودن را بشناسید کتابی که تازه حجت است موضوع است پس تمام مباحث ظواهر میشود جز مبادی تصوریه- تمام مباحث مربوط به سنت خبر واحد و.... اینها همه برای حجت است و موضوع است و تمام این دعوا ها برای این که حجت بودن را بفهمید پس میشود جز مبادی تصوریه اکثر مسائل علم اصول دیگر مسئله نیستند جز مبادی تصوریه هستند.
این حرف و ایراد را گرفته اند لذا صاحب فصول از این حرف دست برداشت گفت موضوع علم اصول ادله اربعه است نه به وصف دلیلیت . کتاب – سنت – اجماع- عقل .نه به وصف حجیت
بر فصول اصول ایرادی که گرفته شده این است اگر حجیت و وصف حجیت هیچ دخالتی ندارد کتاب موضوع است خواه حجت باشد یا نباشد – سنت موضوع است خواه حجت باشد یا نباشد و... اگر مسئله حجیت هیچ دخالتی ندارد چرا موضوع را منحصر میکنید به این چهار تا پس بگو موضوع علم اصول این چهار تا هم هست این حرف و ایراد بر صاحب فصول گرفته شده و از ایراد صاحب اصول به مشهور راهم جواب دادن که ما حالا دنباله این نیستیم که همه یاون مباحث را تکرار کنیم .
لذا امام هم اشاره دارند متاخرین به این ایرادات و اشکالات توجه داشته اند و چون توجه داشته اند آمدند علم اصول را تغییر دادند موضوع علم اصول چی است ؟ کلما تقع فی نتیجه فی طریق الاستنباط الاحکام – هر چیزی که در طریق استنباط احکام انجام بگیرد موضوع علم اصول است بعضی فراتر گفته اند که گفتند کی گفته هر علمی موضوعی لازم دارد اصلا علم موضوع لازم ندارد مجموعه مسالکی که هدف واحد و غرض واحدی را تعقیب میکنند انها را کنارهم میگذارند میشود یک علم اصلا لازم نیست هرعلمی موضوعی داشته باشد لابد کل علما من موضوع این حرف درستی نیست .
امام ره – که در جای خودش بحث کردیم فرمودند. علوم واقعیه موضوعی لازم دارد علوم اعتباریه موضوعی لازم ندارد . علوم واقعیه چه علوم است ؟ علوم واقعیه به علومی گفته میشود که از واقعیت های جهان هستی حرف میزند مثل علم فلسفه که بحث میکند از علم هستی شناسی است از واقعیت بحث میکند این علومی که از واقعیت بحث میکنند علوم واقعی هستند موضوع لازم دارند و لذا در باب حکمت فرموده اند موضوع فلسفه چیست وجود بماهو هو موضوع علم فلسفه است فرموده این علوم موضوع لازم دارد اما علومی مثل فقه که جعلی و قراردادی اصلا موضوع ندارد – علم اصول علم قانون گذاری است لذا از جمله علوم اعتباریه محسوب میشود لذا لازم به موضوع ندارد .
نمیگوییم نباید داشته باشد حتما میگوییم لازم نیست داشته باشد .
علی کل حال اینجا بحث های مفصلی است امتیاز علوم تمایز علوم بعضها من بعض چیست ؟
بعضیا گفتن به اختلاف موضوعات است بعضی به اختلاف محمولات بعضیا گفتن اغراض است علی کل حال این یک بحثی هست در اول اصول که به تفصیل بحث شده یک بحثی هم هست اثر استنباطی خیلی ندارد یعنی ما دنبال یک راهی هستیم که راهی برای اسم و رسم پیدا کنیم میخواهیم از اصول استفاه کنیم برای استنباط در فقه یک مسئله ای که خیلی اثر استنباطی ندارد نیازی نیست که بررسی شود خدا رحمت کند استاد ما اقای فلسفی ره- در ان دوره دومی که ما برای اصول میرفتیم مباحث الفاظ تمام شده بود مباحث دیگر هم تمام شده بود مجددا میخواستند از بحث الفاظ شروع کنند اولا یک ده دقیقه مطالب اخلاقی فرمودند بعدا شروع به درس- بعدا گفتند مطالبی که صاحب کفایه در مقدمه گفته بعضیا اصلا بدرد نمیخوره که بحث کنیم بعضی ها هم در لابه لای مسائل آینده خواهد آمد لذا المقصد الاول فی الاوامر – اصلا کل اون مقدمات را دورشان را خط کشیدند و من جمله مثل بحث موضوع و امثال اینها اثر استنباطی برایش مترتب نیست که ما دنبالش باشیم که هر علمی موضوعی لازم دارد یا ندارد حالا این بحث تمام .
علی کل حال استصحاب نه کتاب است و نه سنت و نه اجماع و نه دلیل عقلی است پس بنابراین یک مسئله اصولی است که وقتی او را شما تثبیت کردی و خلاصه قبول کردی میشود از ان در فقه استفاده کنیم اینم یک مطلبی که امام فرموده اند .
حالا استصحاب تعریفش چه میشود ؟ امام ره – تعریف استصحاب را اینجور فرمودند: فالاستصحاب بناءً على ما ذكرنا: من أنَّه عبارة عن نفس الكون السابق الكاشف عن بقائه في اللّاحق.[2] کون سابقی که کاشف از بقای لاحقه است این معنای استصحاب است و. اگر شما استصحاب را اینجور معنا کردی جز امارات خواهد بود و جز مباحث فقهی نیست جز مبادی اصولی است و جز مباحث امارات است این حاصل کلام امام است
بعضی فرمودند خوب حالا ما استصحاب را جز اصول بدانیم یا امارات چه اثری برایش مترتب است ؟ بعضی گفتند اثرش این است اگر استصحاب جز امارات باشد مثبتاتش حجت است و اگر جز اصول باشد مثبتاتش حجت نیست شنیدید که میگن اصل مثبت است یعنی چی ؟
ایا یک شئ لوازم شرعی مستقیم خودش را ثابت میکند یا خیر ؟ میگوییم بله
اماره لوازم مستقیم شرعی خودش را ثابت میکند . ایا لوازم شرعی با واسطه خودش را ثابت میکند یانه ؟ مثلا اماره قائم شد بر اینکه زید حیات دارد و مالش را نمیشود تقسیم کرد و زنش هم نمیتواند ازدواج بکند تا اینجا معلومه اما اگر زید حیات دارد پس محاسنش درامده – تراشیدن محاسنش حرام است ایا این هم ثابت میکند یانه ؟ میگن اصل مثبت در مورد اصول ثابت نمیشود در مورد امارات لوازم شرعی و اثار شرعی مع الواسطه هم ثابت میشود بنابراین شما اگر گفتید استصحاب اماره است باید بگید مثبتاتش هم حجت است و اگر گفتید جز اصول عملیه است مثبتاتش حجت نخواهد بود ولی با این بیان استصحاب جز امارات است .