1403/02/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأصول العملية/استصحاب /تعریف استصحاب (دیدگاه مرحوم آیت الله خوئی قدس سره)
بحث ما در رابطه با تعریف استصحاب بود تعریف شیخ و صاحب کفایه را گفتیم و مرحوم امام رض – و مرحوم ایت الله خوئی رض – فرمودند این دوتا تعریف برگشتش به یک چیز است و بیان صاحب کفایه شرح کلام شیخ است دیروز با توضیحی که عرض کردیم در اینکه این دو کلام شئ واحدی باشد محل تامل است چون شیخ مستقیم ابقا ئ ما کان معنا کرد که کار مقلد و مجتهد است و فرقی نمیکند ولی صاحب کفایه فرمود الحکم ببقاء حکم او موضوع ذی حکم – حکم به بقا کار مجتهد است کارمقلد نیست که حالا بنابراین در این که اینها هردو شئ واحد باند فی تاملا و اشکال- اقای خوئی مثل امام فرمودند چون مبانی مختلف در استصحاب وجود دارد شما تعریفی که جامع برای همه ی مبانی باشد وجود ندارد و نمیتوانید چنین تعریفی بیاورید لذا استصحاب اگر از اصول باشد جز اصول عملیه باشد این ابقاء ما کان شیخ خوب است ولی در این صورت دیگر مسئله اصولی نخواهد بود و مسئله فقهی است و اما اگراز امارات باشد استصحاب را جز امارات بدانیماماره یعنی چی ؟ در کتاب اصول فقه مرحومه علامه مظفر رض- فرمود اماره ظن معتبر و حجت اصولی هرسه به معنا واحد عبارت است ما یثبت متعلقه ولم یبلغ درجة القطع – چیزی که متعلقش را اثبات میکند ولی به درجه قطع نمیرسد ما چنین دلیلی را اماره میگوییم ظن معتبر می گوییم – ظن نوعی هم گاهی میگوییم و گاهی حجت گفته میشود تمام این کلمات معنای واحدی دارند حالا ظن نوعی :اماره حجت است چرا حجت است؟ بخاطر اینکه مفید ظن نوعی است یعنی نوعا و غالبا برای اکثر افراد مفید ظن به متعلق است این که خبر واحد امد گفت صلاه جمعه واجبة – برای ما حالت هشتاد نود درصد ثابت میشود که واقعا وجوب دارد ولی احتمال خلاف است این را می گویند ظن نوعی . حالا استصحاب اماره باشد اگر اماره باشد و از باب ظن نوعی حجت باشد اقای خوئی می فرمایند در اینجا مناسب است که اینجور معنی بشود ابقاء ما کان نگویید باید بگویید کون الحکم متیقنا فی الان السابق اماره علی بقائه و مفیده للظن النوعی –پس بنابراین استصحاب اینجور میشود : الیقین السابق المتعقب بالشک الذی یفید الظن النوعی بالبقاء – اینجور باید تعریف کنید استصحاب یقین سابقی است که بعدا شک پیدا شده و ان یقین سابق برای ما مفید ظن است و ظن نوعی داریم که ان یقین و متعلق و متیقن همچنان باقی مانده اگر اینجور بود تعریف استصحاب از باب اماره و افاده ظن نوعی است اگر اینجور تعریف کردید شما استصحاب اولا مسئله الاصولیه قاعده فقهیه نیست و ثانیا این مسئله اصولیه که است جز اصول عملیه نیست جز امارات است از قبیل خبر واحد و حجیت ظواهر یا حجیت قول لغوی و حجیت اجماع
پس اماره است اصول عملیه نیست ولی اگر شما گفتید الاستصحاب ابقاء ما کان – این استصحاب شما بخصوص به نظر مرحوم اقای خوئی ، اقای خوئی استصحاب را در موضوعات حجت میداند در احکام کلیه ی شرعیه حجت نمیداند می فرماید اگر اینجور بود که اولا استصحاب جز ابقا ماکان باشد مسئله اصولی نیست فقط و فقط در موضوعات قابل اجرا است و هم مقلد و هم مجتهد میتواند او را اجرا کند مثل قاعده طهارت و حلیت
و دراین صورت اگر تعریف کنید استصحاب را به ابقا ماکان مانعی ندارد پس خلاصه حرف این است اگر استصحاب را از امارات دانستید این تعریف درست نیست و مسئله اصولی است ولی اگر این تعریف شیخ را بگوییم استصحاب جز مسائل اصولی و امارات نیست و در فقه ازش استقاده میشود و در قاعده فقهیه فرقش با مسئله اصولی ان است که قاعده فقهیه کارش تطبیق بر مصادیق است ولی مسئله اصولی استنباط و استدلال است .
بنابراین میخواهد بگوییم تعریف جامعی برای استصحاب وجود ندارد ولی حالا اقای خوئی یک مطلبی اضافه کرده اند : فرمودند که اما اگر بگیم استصحاب حجت است از ان جهت که مفید ظن شخصی – یعنی من ظن به بقا پیدا کردم شما ظن به بقا پیدا کردید لذا حجت است لذا اگرشما ظن به بقا پیدا کردی و من نکردم بر من حجیت نیست اگر اینجور شد مثل ظنون شخصیه دیگر است شما درمورد شک در رکعات نماز تا وقتی شک نصفه باشد عمل به احکام شک میکنید ولی اگر یک طرف شصت شد یک طرف چهل انجا شما به ظن شخصیتان عمل میکنید و در ان مورد خاص ظن شخصی حجت است درمورد ظن به قبله : ظن شخصی حجت است حالا اگر شما استصحاب راهم گفتید از باب ظن شخصی دیگر قابل استدلال برای همگان نیست
علی کل حال : اگر اینجور بود نتیجه این است که اگر ما او رامسئله اصولی و جز امارات بدانیم این تعریف درست نیست و اگر جز مسائل اصولی بدانیم اما اماره ندانیم از اصول عملیه بدانیم ملاحظه کنید به نظر من یک تفاوت و تناقض بین صدر و ذیل این کلمات است
فرمودند به اینکه اگر ما استصحاب را جز اصول عملیه بدانیم و با اینکه جز این اصول عملیه میدانیم از مسائل اصول بدانیم و اورا از احکام کلی شرعی هم حجت بدانیم یعنی محقق بزرگ فرموده است ما که استصحاب را در احکام کلی حجت نمیدانیم لذا ما میگوییم مسئله القاعده الفقهیه –اما اگر شما جز مسائل اصول عملیه بدانید و او را در احکام کلی شرعی موضوعات خارجی حجت بدانید چنان که صاحب کفایه فرموده مطلقا حجت است اگر اینجور باشد می فرماید جز مسائل اصول هست و تعریف چنانی است که گفتند لابد من تعریفه بالحکم باید در این صورت استصحاب را تعریف کنیم به حکم – ابقا ماکان نباید بگیم باید بگوییم بالحکم – چنانکه صاحب کفایه گفته یا نه ؟ نه ایشون میفرماید باید بگی حکم ولی مثل صاحب کفایه پس چه باید بگوییم : حکم بالبقاء الحکم موضوعا ذی حکم شرعیا – اینجور معنا کنیم که صاحب کفایه فرمود ؟ میفرماید نه – بگو حرمة نقض الیقین بالشک –حرمت نقض یقین به شک – استصحاب را از اخبار و روایات حجت بدانیم دلیل حجیت را روایات گرفتیم –نتیجه روایت حرمت نقض یقین به شک است
همین حرمت حکم نقض یقین به شک این حکم را مجتهد یقین به اثبات میکند و بر موارد تطبیق میدهد پس بنابراین میشود مسئله الاصولیه و جز مسائل عملیه جز امارات نیست ولی این تعریف صاحب کفایه را در این صورت قبول نداریم . باید بگیم تعریفش اینجوری است حرمت نقض الیقین بالشک .
این فرمایش مرحوم ایت الله خوئی است در این بحث .بنابراین اگر این مطلب را از اقای خوئی بپذیریم باید بگیم فرقی بین این تعریف و صاحب کفایه که یک فرق واضحی داشته باشد ندارد.