1402/12/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الأصول العملية/خاتمة: في شرائط الأُصول /قاعده لاضرر(نهی بودن لا)
در قاعده ی لاضرر نظر مرحوم امام رضوان الله علیه را نقل می کردیم ایشان مطلب خودشان را با چهار تا مقدمه ذکر کرده اند این چهار تا مقدمه را در جلسه ی قبل توضییح دادیم بعد می فرماید خلاصه هدف ما نتیجه گیری ما از این مقدمات چیست ؟ در این جلسه نتیجه گیری را خواهیم گفت و اشکالاتی که امام رضوان الله علیه بدو توجه کرده اند و جواب دادند نیز بیان می کنیم
می فرماید: اذا عرفت ما اوضحناه من الامور، وقتی مطالب و امور چهارگانه را شناختی فاعلم می فرماید توجه داشته باش ان المحتمل جدا آنچه که جدا احتمالش می رود بل هو المتعین نه تنها احتمال است بلکه حتمی است بر اساس قرائن موجود این است که قوله صلی الله علیه و آله و سلم لا ضرر ولاضرار به معنای نهی از ضرر است نفی نیست لکن لا بمعنی نهی الالهی معنای نهی الهی نیست مثل اکثر نهی هایی که در کتاب و سنت آمده بلکه نهی در اینجا به معنای نهی سلطانی و حکم مولوی است یعنی پیامبر بما هو حاکم و امیر و سلطان فرموده لا ضرر و لا ضرار ، نه به عنوان انه نبی و رسول ، که بشود ارشاد به حکم خدا ، اینجوری نیست ، و قدر صدر عنه این کلام از پیامبر صادر شده بما انه سائس المله و قائدها سیاست گذار ملت است و رهبر و رئیس ملت است و امیرها و انه صلی الله علیه و آله و سلم معنایش این است پیامبر نهی کرده است ان یضر الناس بعضهم ببعض فرموده کسی حق ندارد به دیگری ضرر وارد کنه و ان یجعل احد احدا فی ضیق و حرج و مشقت ، کسی حق ندارد دیگری را در مشقت و حرج قرار بدهد ، وقد القاه علی الوجه الکلی ، پیامبر به عنوان یک قاعده ی کلی برای همه ی زمان ها فرموده در حاکمیت دین اسلام کسی حق ندارد دیگری را در حرج قرار بدهد و هو بما انه نهی سلطانی از آن جهت که نهی حکومتی است و صادر شده از پیامبر واجب الاطاعه مفترض الطاعه واجب است اقتفاء اثره و اتباع قوله باید اثر پیامبر و فرمان او را اطاعت کنیم و به او اقتدا کنیم هذا هو المدعی امام می فرماید مدعای ما این است که این نهی هست اما نهی حکومتی است بما انه سلطان پیامبر نهی کرده است نه نهی الهی و نه نفی ، و اما ما یدل علیه می فرماید به چه دلیل شما این حرف را می گویید ؟ می فرماید این روایت لا ضرر این لا ضرر و لا ضرار در جاهای مختلف آمده است گاهی در باب شفعه آمده گاهی در آبشخوار مشترک بین همه آمده ولی مهمترین مدرکش مهمترین مدرکش روایت سمره بن جندب است این روایت سمره بن جندب هم از طریق اهل سنت نقل شده است و هم از طرق شیعه نقل شده است
اما از طرق عامه و اهل سنت ، ما رواه احمد بن حنبل فی مسنده ، احمد حنبل در کتاب مسند که از کتب صحاح اهل سنت است به روایت عباده بن صامت نقل کرده ، این آقای احمد بن حنبل که از طریق اهل سنت نقل کرده نگفته قال رسول الله ، نقل کرده قضا رسول الله ، در قضیه ی سمره بن جندب پیامبر حکم کرد قضا ، ما قبلا گفتیم هر جا کلمه ی امر قضا حکم آمده است آنجا یا حکم قضاوتی است مربوط به مقام قضاوت است یا مقام سلطنت و حکومت است ،
و قد اوضحنا ان لفظ قضا و حکم و امر ظاهر فی کون المقضی و محکوم به من احکام رسول الله بما هو سلطان او من قضائه بما هو قاض ، بنابراین نمی توانید حمل کنید به اینکه این کلام صادر شده از پیامبر بما هو نبی و رسول که بشود حکم الهی ، اینجور نیست پس بنابراین حمل نمی شود بر اینکه پیامبر در صدد حکمی بود که نازل شده از طرف خدا زیرا مقام مقام رسالت نیست و ظاهر کلام هم علی خلاف ، چنانکه مقام لیس مقام فصل الخصومت و القضا ، مقام فصل الخصومه هم نیست پس بنابراین لاضرر منحصر است در اینکه باید نهی سلطانی باشد یعنی بماهو سلطان و حاکم فرموده لاضرر و معنایش این میشود : اراد به نهی امت از اضرار و ایجاد ضیق و حرج ، فرموده این کار ممنوع است، می فرماید بابا،
امام می فرماید کلمه ی قضا که یعنی قضاوت کرد شما چطوری میگویید یعنی امر سلطانی است ؟ می فرماید که این حرف درسته ولی در صورتی قضا به معنای قضاوت است که مابعدی که آمده در جریان قضاوت باشد و حل لذا فی میراث او دین و امثال ذلک ولی مابعدش اینجور نیست قرینه ندارد ، صحیح است وقتی قرینه نباشد بر اینکه در مقام خصومت نیست ،
بعد از اینکه امام رحمه الله علیه فرمایش خودشان را اینجور بیان کردند می فرماید و ما یظهر من وحید عصره ، این کلمه احترام خاصی است به مرحوم شریعت اصفهانی می فرماید یگانه ی دورانش ، شخصیت بزرگ و یگانه ی دورانش از نظر علمی مرحوم شریعت اصفهانی که فرموده این نهی ، نهی است و نهی الهی است ، چرا نهی الهی است ؟ گفته کسانی که این حدیث را شرح داده اند اینجور گفته اند معنای لاضرر و لاضرار یعنی لایضر احد احدا یا احد اخاه ، هیچ کس حق ندارد به برادرش ضرری وارد کند ، پس اینکه لاضرر را لا یضر احد باخیه اینجور معنا کرده اند معلوم میشود نهی است ، ایشون می فرماید که این فرمایش مرحوم شریعت اصفهانی درست نیست ، درست است که لا ضرر به معنای لایضر اخاه هست اما لا یضر اخاه معنایش نهی الهی نیست که شما نتیجه گرفتید لا یضر اخاه یعنی در حاکمیت ما کسی حق ندارد به دیگری صدمه ای وارد کند ، لما عرفت اینکه جعل نهی الهی خلاف ظاهر قضا هست و مقام هم از قبیل تبیلغ احکام نیست چنانکه معروف بین اعلام است ، گفته اند که بعضی بزرگان هم فرمودند مراد از لا ضرر نفی حکم ضرری است نفی ضرر غیر متدارک است و امثال اینها ، این حرفها اصلا مثل نهیی که مرحوم شریعت اصفهانی فرموده ، هر دوجاش به جا نیست چون پیامبر بماهو حاکم دارد حرف می زند نه به عنوان انه نبی ،
پس بنابراین این فرمایش درست نیست
بعد می فرماید و ما استند من تفسیر شراح الحدیث اینکه فرموده شارحین حدیث گفته اند لا یضر اون لایضر بمعنای نهی مولوی نیست بعد امام از شریعت اصفهانی دفاع می کنند می فرمایند ایشان قصدش این است که بگوید نفی به معنای نهی است به معنای نفی خودش نیست اما اینکه نهی الهی است یا نهی سلطانی است ؟ مرحوم شریعت اصفهانی در صدد بیان این حرف نیست ، در حقیقت باید بگوییم شاید ذهن مبارک مرحوم شریعت اصفهانی اصلا منتقل نشده است به نهی سلطانی و نهی حاکمیتی ، ایشان در صدد این بوده است که بفرماید این نفی به معنای نهی است حالا یا اخبار بمعنای انشاء است یا اصلا این لا ، لای نهی است لای نفی نیست ، در صدد این است اما اینکه حتما نهی الهی است و حکم اولیه ی شرعی را بیان میکند مرحوم شریعت اصفهانی در این جهت ساکت است حرفی ندارد صرفا مفاد کلام مرحوم شریعت اصفهانی این است که این نهی است نفی نیست
تا اینجا ما روایت را نقل کردیم از طریق اهل سنت یعنی از طریق اهل سنت آمده قضا رسول الله
اما در روایات شیعه و در جوامع حدیثی شیعه از طریق شیعه این روایت نقل شده حالا این از طریق شیعه چطور نقل شده ؟
و اما ما ثبت وروده من طرقنا این روایت از طریق ما این است قضیه ی سمره است و آثار وارده من طرق الشیعه می فرماید روایاتی که از طرق شیعه آمده گرچه مصدر به لفظ قضا نیست کلمه ی قضا ندارد ولی اگر صدر قضیه و ذیل قضیه را نگاه کنید و اگر هدف انصاری را دقت کنید و اگر جواب های پیامبر و دستورات متعدد پیامبر را نگاه کنیم می فهمیم گرچه کلمه ی قضا ندارد ولی به همان معنای قضا است چون اولا در مصادر شیعی داستان اینجور آمده است : شخصی به نام سمره بن جندب درخت خرمایی داشت فی حائط الانصاری در حیاط یک شخصی که از انصار بود و این آقای سمره بن جندب گاه بیگاه بدون اطلاع قبلی می آمد پای نخل خودش ، گاهی وضعیت زن و بچه ی اون انصاری وضعیت مناسبی نبود خانه شان بود دیگه و این آقا بدون استیذان می آمد انصاری بهش تذکر داد گفت آقا درست است درخت خرما مال شماست حرفی نیست ولی اجازه بگیر وضعیتی که شما می آیی مناسب نیست گفت پای درخت خودم می آیم اجازه نمی گیرم ، خلاصه هر چی این مرد انصاری گفت سمره بن جندب گوش نکرد و توجهی نکرد تا مجبور شد این رجل انصاری شکاه الی رسول الله مسئله را برد پیش پیامبر ، ببینید اون آقا می خواست مزاحمت را کم کند هدفش این بود که این آقا مزاحم او و خانواده اش نشود در مالش میخواست تصرف کند هیچ مانعی نداشت پس هدف این رجل انصاری این بود که این مزاحمت کم بشود این درد سری که با رفت و آمد ایجاد می کند از جلوی خودش ببرد پس هدف این آقای انصاری این بود که با این شکایت به پیامبر ظلم را از خودش دفع کند این ظالم را جلویش را بگیرد ، ببینید اینجا کسی در حکم خدا شک داشت؟ یا موضوع برایش مشکوک بود ؟ نه موضوع مشکوک بود نه حکم خدا چون این آقای رجل انصاری می دانست که این درخت مالکیتش مال سمره بن جندب است پس در این قضیه شکی نداشت هر کسی در مال خودش میتواند تصرف کند باز هم شکی نداشت پس حکم خدا مشکوک نبود موضوع هم مبهم نبود همه چیز آشکار بود منتهی این آقای سمره بن جندب برای این رجل انصاری مشکل ایجاد می کرد با آمدن بی حساب کتابش پس شبهه ی موضوعیه نبود تا پیامبر موضوع را توضییح بدهد شبهه ی حکمیه نبود تا حکم شرعی را بیان بکند همه چیز واضح و روشن بود خب اگر همه ی اینها را دقت کنیم یورث الاطمینان ، اطمینان حاصل می شود و برای فقیه قطع عادی پیدا می شود که علی ان الحکم حکم سلطانی ، این حکم حکم حکومتی است و نهی ، نهی مولوی است از طرف خود پیامبر به این معنا که حضرت فرموده است لا یضر احد احدا و ان من کان فی حوضه حکومتی کسیکه در دائره ی حکومت من است مصون من الضرر و الضرار یعنی باید در امنیت زندگی کند باید در امنیت و آرامش زندگی کند ، و حاصل این است که انصاری چون ناخوشایندش بود ورود سمره این رجل فاسق فاجر که الذی سود صحیفه تاریخ حیاته تاریخ زندگی اش سیاه است با رد کلام پیامبر و تجری بر علیه پیامبر ، رفع شکایت به رئیس ملت اینکه آمده شکایت کرده بعد ما شافه انصاری اول انصاری خودش با سمره صحبت کرد و خودش برای او دلیل آورد که اینکار را نکن کار درستی نیست بعد که دید حریفش نمی شود و قبول نکرد خلاصه آمد این اجحاف را به محضر پیامبر عرضه داشت فاحضره النبی پیامبر او را حاضر کردند و نقل الیه شکایت الانصاری شکایت این فرد انصاری را بازگو کردند و امر علیه حضرت فرمودند اجازه بگیر وقت ورودت ، فابا سمره عن قبوله ، فلما تاباه بعد وقتیکه قبول نکرد استبدله بنخله اخری فرمود حضرت یک درخت خرما بهت می دهم گفت نه ، فرمود یک باغ بهت می دهم گفت نه فرمود یک درخت در بهشت بهت می دهم گفت درخت بهشتی نمی خواهم فرمود یک باغ در بهشت می دهم گفت باغ بهشتی نمیخواهم ، وقتیکه همه ی اینها شد پیامبر به رجل انصاری فرمودند اذهب واقلع و ارمی بها الیه فرمودند برو درختش را بکن جلویش بنداز حالا که درختش را میخواهد ، بعد چرا اینجوری فرمودند ؟ فرمود لاضرر و لا ضرار ، برای اینکه ماده ی نزاع را از بین ببرد چیکار پیامبر ؟ فرمود درختش را بکن جلویش بنداز ،
خب ، معنایش این است که امر کرد به قلع شجره حصما لماده الفساد ماده ی فساد از بین برود و حکم بانه لا یضر فی ضل لوائی احد احدا در زیر پرچم اسلام هیچ کس نباید به دیگری ضرر وارد بکند
خب ، اگر ما همه ی این مطالب و قرائن و شواهد ، داستان را قشنگ نگاه کنیم می بینم پیامبر در صدد بیان حکم الله نبود ، اینکه خواسته باشد مسئله بگوید روی منبر ننشسته بودند مسئله بگویند به عنوان حاکم فرمودند درختش را بکن جلویش بنداز ، این مسئله شرعی گفتن است؟ فرمان است مسئله شرعی گفتن نیست ، بنابراین بیان نهی الهی نیست که متوجه بندگان باشد به لسان رسول خدا ، وقتیکه حتی آدم تو داستان دقت بکند اصلا احتمال نهی الهی را نمی دهد احتمالش هم نیست که پیامبر خواسته مسئله بگوید ، شما احتمال می دهید که پیامبر داشته مسئله می گفته ؟ اصلا احتمالش هم نیست ، بلکه مناسب اعمال مولویت است و انفاذ کلمه تا ماده ی فساد از بین برود و قاعله بخواد و وقتی اینجور شد برای انسان آرامش پیدا می شود همانی که آقا امام حسین علیه السلام فرمودند چرا من قیام می کنم؟ الهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منا تنافسا فی سلطان و لا التماسا من فضول الحتام و لکن للنرد المعالم الی دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک فیامن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و احکامک ، فرمود یکی از راه هایش این است که مومنین محرومان مستضعفین در امن و امان و راحت باشند ، ظلم از آنها برداشته بشود ،
پس این با این بیانی که ما گفتیم معلوم میشود : روایاتی که از طریق ما آمده با روایاتی که از طرق اهل سنت نقل شده تقریبا معنایش یکی است درست است که در روایات ما قال آمده است در روایات اهل سنت قضا آمده است فرقی نمی کند
بعد امام رحمه الله تعالی علیه در اینجا در رابطه با عباده بن صامت بیاناتی دارند می فرمایند اون از افراد معتبر اهل سنت است بلکه جنگ هایی را در زمان پیامبر مشاهده کرده بلکه شیعیان هم به او به دید احترام نگاه میکنند شخصیت جاافتاده ی قابل قبولی است ،
این کلام امام رضوان الله علیه با قرائن و شواهد فرمودند لای نهی هست و نفی نیست اما نهی حکومتی است نهی الهی نیست ، برخواسته از مقام سلطنت و حاکمیت پیامبر است برخواسته از مقام نبوت و رسالت اون حضرت نیست
این توضییح کلام امام در رابطه با مفاد قاعده ی لا ضرر .
مطالبی است خواهیم گفت