درس خارج اصول استاد محمدرضا عصمتی

1402/12/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/خاتمة: في شرائط الأُصول /قاعده لاضرر(نهی بودن لا)

 

بحث ما در مفاد قاعده ی لا ضرر بود اقوالی را نقل کردیم سخنی را از مرحوم محقق شریعت اصفهانی رحمه الله علیه نقل شد مبنی بر اینکه لای در لاضرر ، لای نهی است

امام رضوان الله علیه ضمن اینکه از این محقق تجلیل فرمودند ، فرمودند به اینکه اگر مفاد قاعده منحصر باشد به همین مطالب گفته شده سخن مرحوم شریعت اصفهانی بهتر است اما اگر ما حرف بهتری داشتیم آن سخن بهتر را میپذیریم ، لذا خودشان فرمودند به اینکه : لا ، لای نهی هست اما نه لای نهیی که بیانگر حرمت شرعی به عنوان حکم اولیه ی اسلام باشد، این نیست ، لذا برای کلام خودشان یک مقدمه ی مبسوطی را نقل کرده اند که بعد از آن مقدمه ی نسبتا مبسوط نظر خودشان را اظهار فرمودند ، ما نظر امام را با مقدمه شان تبیین می کنیم

می فرماید که : و تحقیق الحق این مطلب را ما از تهذیب الاصول جلد سوم صفحه ی 112 می گوییم فرموده اند به اینکه و تحقیق الحق و تمحیصه یحتاج الی ذکر امور سیوافیک بعضها فی رساله الاجتهاد و التقلید

می فرماید تحقیق حق در قاعده و مفاد لا ضرر نیاز دارد به ذکر مقدماتی که ما کاملش را در رساله ی اجتهاد و تقلید خواهیم گفت ولی در عین حال اینجور نیست که اینجا سخنی نگوییم لذا الامر الاول مطلب اول به عنوان مقدمه ی نظریه شان فرمودند اعلم ان للنبی الاکرم مقامات ثلاثه پیامبر دارای مقامات سه گانه است سه تا عنوان دارد و هر عنوانی مسائل مربوط به خودش را دارد ، عنوان اول پیامبر الاول النبوت و الرساله عنوان نبوت و عنوان رسالت است سفیر خداوند است واسطه ی بین خدا و خلق است در گرفتن وحی از خدا و رساندن او به مردم و در این رابطه و در این مقام، امین خداست یعنی با امانت تمام وحی را می گیرد و بدون کم و کاست حتی حرفی ، وحی را به مردم می رساند لذا ما در باب عصمت معتقدیم که پیامبر هم در گرفتن وحی معصوم است و هم در ابلاغ وحی معصوم است هم مطلب را درست می گیرد بدون کم و زیاد و هم درست منتقل می کند بدون کم و کاست ، هیچ چی کم و کاستی ندارد معصوم از خطا است اشتباه علمی ندارد خطای علمی ندارد هم وحی را درست می گیرد و هم وحی را درست بیان می کند لذا در این مقام وهو صلی الله علیه و آله بما انه نبی و رسول ینبئ عن الله و یبلغ احکامه خطیرها و حقیرها حتی عرش الخد فرمود در این جایگاه است یعنی در جایگاهی که پیامبر است و رسول است اخبار می کند از خدا از خودش هیچی ندارد و تبلیغ میکند احکام خدا را خطیرها یعنی احکام مهمه ی خدا را و حقیرها احکام کوچک را حتی عرش الخد حتی اگر یک خشی افتاد روی دست و پا این چقدر عرش دارد چقدر دیه دارد ؟ همه ی احکام خدا را بیان می کند هیچ کم و کاستی هم ندارد معصوم امین الله است ، این یک مقام پیامبر است

الثانی یعنی مقام دوم پیامبر الحکومت و السلطنه ، زعامت مردم ،رهبری جامعه ، امیر جامعه است حاکم جامعه است در این راستا فعالیت های اجتماعی دارد رئیس منصوب می کند والی منصوب میکند امیر لشگر تعیین می کند حکم جهاد می دهد حکم صلح می دهد حکم تلاش مسائل اقتصادی می دهد الی غیر ذلک ، حکومت و سلطنت فهو صلی الله علیه و آله و سلم سلطان الامه و الحاکم بینهم وساسه العباده فی البلاد در زیارت جامعه کبیره می خوانید انتم ساسه العباد شما سیاست گذاران بندگان خدا هستید سائس العباد است و هو بما ان له السلطنه و الحکومه پیامبر از آن جهت که دارای سلطنت و حکومت است یرسل سریئه لشگر می فرستد برای جنگ و یامر بالجهاد امر به جهاد می کند عد القوه نیرو آماده می کند و یقتضی علی المتخلف متخلف را جریمه اش می کند الی غیر ذلک از شئون حکومت الهیه در بین خلق

و فرق بین این دو مقام واضح هست در مقام اول اصلا پیامبر امری ندارد در رسالت نهیی ندارد اگر هم می گوید افعل کذا یعنی حکم خداست یعنی پیامبر فقط واسطه است از خودش هیچی ندارد فرق بین مقامین اوضح من ان یخفی فانه پیامبر صلی الله بما انه نبی و رسول از آن جهت که پیامبر است لیس له امر و نهی و لا بعث و لا زجر نه کسی را از کاری منع می کند نه وادار می کند بل کلما یامر به او ینهی عنه هر چیزی که امر می کند یا نهی میکند ارشاد است به امر خدای تعالی و نهی خدا پس اگر مکلف اطاعت کرد یا عصیان کرد اطاعت خدا را انجام داده یا عصیان خدا را ، و هکذا ، و اما بالنسبه به رسول و مبلغ احکام فلیس له فی میادین تشریع پیامبر در عرصه تشریع امر و نهی ندارد تا اینکه تصور کنید اطاعت و عصیان را به نسبت به پیامبر ، اطاعت پیامبر نیست عصیان پیامبر نیست پس مثال پیامبر و اوصیائش در تبلیغ احکام مثال فقها است به نسبت به مقلدیشان در اینکه آنها امناء الله فقها امناء الله فی نشر احکام الله و بسط تکالیفش بدون اینکه یکون له مولویه فقها هیچ مولویتی نسبت به آنچه تبلیغ می کنند ندارند پس امام بفرماید لباست را بشور از بول حیوان غیر ماکول الحم گرچه به صورت امر فرموده و لکن ارشاد به امر الهی است و اینکه خدا امر کرده و مرا امر به تبلیغ کرده و ما علی الرسول الا البلاغ کار پیامبر فقط تبلیغ است فهکذا اذا تفوه به المقلد ، مقلد یعنی مجهتد هم همین حرف را بگوید وقتی میگوید اینکار انجام بده میخواهد بگوید امر خدا این است دستور خدا این است از خودش نیست ، و اما اذا امر بما انه سائس وقتی که امر می کند به عنوان اینکه سیاست گذار مردم است و سلطان مردم است واجب است اطاعت رسول و حرام است مخالفتش پس اگر مخالفت کسی کرد مخالفت امر رسول را کرده است و مخالفت نهی رسول را کرده است و اگر اطاعت کند اطاعت پیامبر را کرده و اطاعت و عصیان در اینجا نسبت داده می شود به خود رسول ابتدائا و اوامر و نواهی پیامبر مولوی است دارای اطاعت و عصیان مستقل است ، من دون ان یکون اصلا ارشاد نیست به حکم الهی یا به بعث الهی و زجر الهی ، درست است این حاکمیت را خدا داده اما اینکه حالا فرمان می دهد فرمان پیامبر است گرچه این سلطنت مجعول است از خدا به نسبت به پیامبر، النبی اولی منکم بانفسکم یا اولی بالمومنین من انفسهم ، لکن امر و جعل بعد از اینکه تمام شد بعد ما تم و ستم یکون صاحب المقام وقتی ولایت را به پیامبر دادند خود این کسیکه دارای مقام ولایت است دارای دستور و امر و نهی است خودش امر و نهی دارد و به این معنا اشاره کرده است خدای تعالی اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم ببینید قرآن نفرمود اطیعوا الله و الرسول گفته اطیعوا الله و اطیعوا الرسول ، اطیعوا را تکرار کرده معلوم میشه این اطیعوا دوم مطلبی است غیر از اطیعوا اول ، زیرا اگر بنا بود این اطیعوا دوم باز هم امر و نهی خدا باشد به تکرار لازم نبود اطیعوا لله و الرسول یعنی اطاعت کنید از خدا وپیامبر یعنی اطاعت پیامبر هم اطاعت خداست اطاعت مستقل ندارد لذا ملاحظه کنید در اولی الامر اطیعوا تکرار نشد در و اولی الامر دیگه اطیعوا تکرار نشد زیرا اطاعت اولی الامر با اطاعت رسول یکی است دو تا نیست لذا تکرار نشد پس امر کرده به اطاعت اولی الامر از آن جهت که اولیاء امت است چنانکه امر کرده به اطاعت رسول و اطاعت نفس خودش و به این معنا نظارت دارد قول خدای تعالی و ما کان لمومن و لا مومنه اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیره من امرهم فرمود اگر پیامبر و اگر خدا و پیامبر دستوری دادند و حکمی صادر کردند مومن حق ندارد بگویید ما انتخاب با خودمان است میخواهیم اطاعت کنیم میخواهیم اطاعت نکنیم و من یعصی الله و رسوله فقد ضل ضلالا بعیدا بعد می فرماید الی غیر ذلک من الآیات آیات دیگری هم داریم این هم مقام دوم

مقام سوم می فرماید مقام القضاوت و فصل الخصومت ، مقام قضاوت ، قضاوت چیه؟ در کتاب القضا خواندیم القضاء فصل الخصومت یا هو الحکم بین الناس لفصل الخصومت ، قضاوت است آن است که بین مردم داوری کنی تا نزاع از بین برود حالا نزاع گاهی نزاع مالی است گاهی غیر مالی است گاهی ارث است گاهی غیر ارث است خلاصه نزاع است قضاوت کارش فصل خصومت است قاضی کارش این است که نزاع را فیصله بدهد و از بین ببرد ، عند التنازع فی مال او حق او میراث و اشباهه فهو یحکم پیامبر حکم می کند و فصل می کند و حل می کند و قضاوت می کند و یبرم ابرام یعنی محکم قضاوت میکند از آن جهت که قاضی امت است و حاکم شرعی است در امور حسبیه و یکون ما قضا به آنچه که پیامبر قضاوت کرده لازم الاطاعه است و تخلف از او جایز نیست

پس پیامبر سه مقام دارد و قد تجتمع فی شخص واحد گاهی این سه مقام در یک نفر جمع می شود کما فی نفس الرسول خود پیامبر و اوصیاء و خلفای به حقش و ربما یجعل الحکومه لشخص گاهی پیامبر خودش حکومت نمی کند یک نفری را به عنوان حاکم قرار می دهد در سوره مبارکه ی بقره می فرماید که و قال لهم نبیهم پیامبر اون کسانیکه می گفتند ما میخواهیم با دشمنان بجنگیم پیامبرشان فرمود خدای تعالی طالوت را حاکم قرار داده پیامبر خودش امور سیاسی را به عهده نگرفت فرمود طالوت باشه بعد او گفتند انا له الملک برای چی او حاکم باشد ما مال زیاد داریم و فلان اونکه چیزی ندارد فرمود که خدا او را قرار داده و خداوند او را از نظر جسم و علم و زاده بسطتا فی العلم و الجسم هم علم زیاد دارد هم شجاعت زیاد دارد لذا چون علم دارد و شجاعت لذا حاکم است اینجا پیامبر عهده دار نشد طالوت شد یعنی پیامبر یک حاکم قرار داد تا عوض او سیاست امور را داشته باشد فیجب اطاعت قوله فیما یرجع الی شئون السلطنه دون ما یرجع الی ما شئون القضاوت یعنی این طالوت فقط حکومت کند قضاوت دیگه نه ، و یجعل القضاوت لشخص آخر گاهی ممکن است کسی دیگر را قاضی قرار بدهد بفرماید به اینکه انظروا الی رجل منکم یعرف حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فانی قد جعلته علیکم قاضیا ، قاضی قرار بدهد ، این هم قاضی قرار می دهد فیتبع قول قاضی را باید قبول کنیم در شئونش که عبارت است از فصل خصومت ، و ربما یکون شخص واحد قاضیا و حاکما گاهی یک نفر ممکنه هم قاضی باشد هم حاکم باشد مثل مالک اشتر هر دوتاش باشد هم قاضی و حاکم ، هم حاکم مصر است و هم قاضی است ، و الحاصل خلاصه این مناصب سه گانه برای پیامبر است هر کدام آثاری دارد پیامبر از آن جهت که نبی و رسول است و مبلغ است سلطان و حاکم است یجب اطاعته در شئون خلافت و سلطنت الهی ، و قاضی است باید از قضاوتش در امور مختلف اطاعت بشود و به این معنا یعنی به این مقام قضاوت اشاره کرده خدا ، فلا و ربک لا یومنون حتی یحکموک فی ما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما فرمود به خدا قسم ایمان ندارید مگر وقتی پیامبر بین شما در اون نزاع هایتان قضاوت بکند و وقتی قضاوت کرد بدون هیچ گونه حرجی قبول کنید اگر کامل قبول کردید و تسلیم شدید اهل ایمانید اما اگر گفتید حق ما ضایع شد فایده ندارد بعد فرمودند امام که و سوف یوافیک البحث عن هذه المناصب ما در رابطه با این مناصب سه گانه در بحث اجتهاد و تقلید امام فرمودند بحث میکنیم که آیا ولایت فقیه در تمام شئونات است یا در بعضی شئونات است علی کل حال مقدمه ی اول و امر اول مقدماتی آن بود که پیامبر شئونات ثلاثه دارد