درس خارج اصول استاد محمدرضا عصمتی

1402/11/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/خاتمة: في شرائط الأُصول /قاعده لاضرر(اقوال در معنای لاضرر-توضیح حقیقت ادعائی)

 

بحث ما در مورد قاعده ی لا ضرر به مفاد جمله ی ترکیبیه رسید یعنی لا ضرر و لا ضرار همه اش یعنی چی

در اینجا نظرات متعددی را نقل کردیم آخرین نظریه ای که گفتیم از مرحوم محقق حائری اعلی الله مقامه الشریف بود که فرمودند این لا لای نفی است و نفی تشریعی است و مراد حقیقت ادعائیه است

کلام محقق حائری را توضیح دادیم و نقد امام را نیز بیان کردیم

امروز امام رضوان الله تعالی این جلسه ی امروز که میخواهیم نقل کنیم می فرمایند یک حقیقت ادعائیه ای ما میگوییم حقیقت ادعائیه ای را ما میگوییم

مطلبی که امام فرمودند مطلبشان را بخوانم و منها این مطلب امام را فعلا از تهذیب الاصول صفحه 101 جلد سوم میخوانیم

و منها ما اخترناه یعنی یکی از آن موارد حقیقت ادعائی آن چیزی است که ما او را انتخاب کردیم و آن این است که مصحح حقیقت ادعائیه سببیت و مسببیت است

ملاحظه کنید این مطلب را ، در کتاب فصاحت و بلاغت در آنجا در باب استعمال لفظ در غیر معنای موضوع له فرمودند استعمال لفظ در غیر معنای موضوع له مانعی ندارد منتهی باید علاقه ای باشد علاقه ای باشد یعنی باید یک قرینه ای یک خصوصیتی باشد بین آن معنای حقیقی و مجازی یک سنخیتی یک ارتباطی باید باشد که ما لفظ را در معنای مجازی به کار بگیریم این ارتباط و سنخیت را اسمش را علاقه می گذارند علاقه ی مجازیت ، علاقه ی مجازیت را در کتاب بلاغت ظاهرا تا بیست و پنج مورد شمرده اند یکی علاقه ی مشابهت است معنای مجازی شبیه معنای حقیقی است به علاقه ی مشابهت استعمال می شود یکی از اون علائق سبب و مسببیت است لفظ وضع شده برای سبب در مسبب به کار برود ، برای مسبب وضع شده است در سبب به کار برود ، یکی از این علاقه ها علاقه ی کل و جزء است لفظی که برای کل وضع شده در جزء استعمال بشود یا لفظی که برای جزء وضع شده در کل استعمال بشود مثل اینکه شما می گویید سر شماری یعنی افراد بشمار نه اینکه سرهایشان را بشمر ، شما راس که عضوی و جزئی از اجزاء بدن است در کل استعمال رفته است ، علاقه ی کل و جزء ، علاقه ی عول و مشارفت یعنی چیزی که میخواهد در آینده تبدیل بشود شما از همین الان اسمش اون مبدل منه را می برید در قرآن آمده به اون کسی که خواب دید برای حضرت یوسف نقل کرد گفت انی اعصر خمرا من خواب دیدم که خمر را می فشرم ، خب خمر را که کسی نمی فشرد این انگور را فشار میدهد تا آبش جدا بشود و آب انگور را خمر درست کنند به قرینه ای که میخواهد بشود استعمال شده میگویند عول و مشابهت

علاقه ی حال و محل یعنی چیزی که ظرف چیزی دیگری است او را به خود مظروف نسبت می دهند یا آنچه که مظروف است به ظرف نسبت می دهند به قول محتشم کاشانی گفت هست از ملال گرچه بری ذات ذو الجلال میخواست بگه برای امام حسین خدا هم محزون شد خب دید خدا که حزن ندارد حزن و غم و شادی مال موجود مادی است خدا موجود مادی نیست بعد گفت هست از ملال گرچه بری ذات ذو الجلال اما بعد گفت او در دل است و هیچ دلی نیست بی ملال گفت خدا در قلب مومن است و قلب همه ی مومنین در عزای امام حسین محزون اند لذا به علاقه ی حال و محل حزن قلب را که ظرف است و محل است به حال که خدا در اون قلب است نسبت داد به علاقه ی حال و محل

اینها و زیادی از اینها تا بیست و پنج مورد در بلاغت شمرده اند که اینها را علاقه ی مجازیت می گویند

سکاکی جلسه ی قبل عرض کردیم کلا مجاز در کلمه را منکر است میگوید ما مجاز در کلمه نداریم ، اینکه لفظی در غیر معنای خودش به کار رفته باشد نداریم هر لفظی در معنای خودش به کار رفته

سوال میکنیم آقای سکاکی رایت اسدا یرمی یعنی چی اینجا که اسد در غیر معنا به کار رفته ؟

سکاکی میگوید نخیر ، در وقتی که اسد را شما میخواستید در معنا استعمال کنید قبلا یک عملیات فکری انجام دادید قبل از عملیات استعمالی ، قبل از اینکه لفظ را در معنا استعمال کنید یک عملیات ذهنی انجام دادید گفتید که اسد دو نوع است یک نوع اسد حقیقی است که نمی دانم مو و پشم و فلان دارد در باغ وحش است این یک ، یک فرد حقیقی ادعائی و آن فردی است که در میدان نبرد معجزه می آفریند معجزه می آفریند و یلان را به خاک مذلت می اندازد این هم یک فرد دوم است منتهی این فرد دوم هم فرد حقیقی است منتهی حقیقی ادعائی است یعنی آنقدر در شجاعت جلو رفته که باید شیر را به او تشبیه کنید نه او را به شیر تشبیه کنید لذا مصداق حقیقی اسد است مصداق حقیقی اسد است وقتی اینجور کار را کردی حالا اسد را در مصداق خودش در معنای خودش استعمال میکنی منتهی در مصداق معنای حقیقی ادعائی این میشود بلاغت و الا شما بگویید فلانی مثل شیر است اینکه بلاغتی نیست همه ی مردم می فهمند باید یکجوری بگویی که فهمیدنش نیاز به یکم فکر داشته باشد والا اینکه زید مثل شیر است بچه هم می فهمد اینکه بلاغتی ندارد

سوال

جواب و ادامه بحث : خب بله میگوید ، این هم میگوید حقیقت ادعائی ،

سوال

جواب و ادامه : ما دو تا ادعا داریم یک ادعای پوشالی غیر واقعی او در مقابل حقیقت است اما یک ادعای مبالغه ای یک ادعای مبالغه ای ، پیامبر فرمودند به امیر المومنین اسد الله و اسد رسوله شیر در مقابل او چیکار میتواند بکند ؟ بنابراین واقعا مظهر شجاعت تام است شیر نه به اون حیوان نه شیر یعنی مظهر شجاعت وقتی میخواهی مظهر شجاعت را در نظر بگیری این اسد الله و اسد رسوله مظهریتش تام تر است یا اون شیر حیوان ،

این ادعائی، در حقیقت به این معنا میخواهیم بگوییم که این فرد آنقدر در این صفت بالا رفته که باید گفت خود شیر است نه اینکه مثل شیر است مثل نباید بگوییم

این مطلب را

امام رحمه الله علیه می فرماید این معنای حقیقت ادعائی است

ایشان می فرماید در اون واسئلوا القریه ، اهلی در تقدیر نیست چون اگر بگوید واسئلوا القریه یعنی فالسئلوا اهل القریه اینجور بلاغتی ندارد بعد امام می فرماید این شعر فرزدق را نگاه کنید گفتند که هشام ابن عبد المک هنوز خلیفه نبود رفته بود با دم و دستگاه و تشکیلات و علم و حشم رفته بود به مکه میخواست استلام حجر کند هر کار کرد راهش ندادند جمعیت زیادی بودند اونجا به خلیفه و اینا کاری ندارند خلاصه نتوانست استلام حجر کند یک وقت دید یک آقایی آمد امام سجاد آمدند جمعیت خود به خود رفتند کنار راحت بی اختیار رفتند کنار آقا رفت استلام حجر کرد وبه راحتی برگشت یکی از اون اطرافیان که اهل شام بود و امام را نمی شناخت به هشام بن عبدالملک گفت این آقا کیه ؟ با اینکه میدانست کیه ولی گفت نمی دانم بخاطر اینکه خودش نتوانست که استلام حجر بکند این حرکت اعجازی امام علیه السلام را خلاصه خودش را به جهالت زد گفت نمی دانم ، فرزدق یک شعری گفت و امام را معرفی کرد منتهی این شعر برای او گران تمام شد دو سال حقوقش را از بیت المال قطع کردند شعری که گفت اولین خطش این است : هذا الذی تعرف البطحاء وطأته ، البیت یعرفه و الحل و الحرم ، هذا ابن خیر عباد الله کله همینطوری شروع کرد شعر را گفتن و بعد گفت اینکه تو بگویی نمی شناسم لیس بضائره برای او ضرر ندارد که تو بگویی میشناسم یا نمی شناسم

ببینید فرزدق گفت بطحاء یعنی سرزمین مکه ، بیت هم که معلومه ، گفت هذا الذی تعرف البطحاء وطأته گفت این کسی است که گام های او را مکه می داند قدم هایش را مکه می شناسد ، البیت یعرفه خانه او را می شناسد و الحل و الحرم ، حرم و خارج از حرم همه او را می شناسند ، ببینید اینکه معرفت را علم را نسبت داده به بطحاء یعنی به این زمین ، این اگر خواسته باشد بگوید که یعنی اهل بطحاء او را می شناسند اینکه بلاغت نیست بلاغتش در این است که گفته این سرزمین او را می شناسد نه اینکه مردم اینجا او را می شناسند ، اگر مقصودش مردم باشد که هنر بلاغتی ندارد البته اینجا دو تا حرف است یک وقت ما اخذ به ظاهر می کنیم اخذ به ظاهر می کنیم یعنی می خواهیم بطحاء را مقصود اهل بطحاء هست منتهی به عنوان حقیقت ادعائیه ، گاهی این را می گوییم خب این ربطی به بحث ما دارد حالا من نمی دانم فرزدق مقام معرفتی اش چقدر بوده است این را من نمی دانم ولی این یک معنا و توجیه عارفانه ای دارد که اصلا نیاز به استعاره و امثال اینها ندارد و آن تفسیر عارفانه ی این شعر این است که تمام موجودات شعور و ادراک دارند و موجودات امام را می شناسند امام را می شناسند ، محمد حنفیه فرزند امیر المومنین آدم خوبی بود امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند ادعای امامت کرد کیسانیه پیروان محمد حنفیه است امام سجاد علیه السلام فرمود عموجان شما امام نیستید امام نیستید ، این ادعا را هم نکن گفت نه بعد از پدرم امیرالمومنین برادر بزرگترم امام حسن امام بوده بعد باز بزرگترین بوده است امام حسین ، الان در بین برادرها من بزرگترینم ، حضرت فرمودند که امامت بحث بزرگتری و کوچکتری نیست اینجوری نیست ، شما امام نیستی ادعا نکن ، خب ، امام علیه السلام دیدند آقا دست بردار نیست فرمودند عموجان اگر شما امام و حجت خدا هستی به حجر الاسود بگو تا بر امامت تو شهادت بدهد ، اون هم رفت جلو گفت شهادت بده ، هیچ خبری نشد ، به امام گفت خب خودتان بگویید ، حضرت رفتند جلو فرمودند حجر الاسود اگر من حجت خدا هستم تو شهادت بده ، با زبان فصیح گفت اشهد انک حجت الله ، خب اگر از این باب نگاه کردی هذا الذی تعرف البطحاء وطئطه یعنی گام های او را مکه می شناسد یعنی این سرزمین معرفت دارد شعور دارد ادراک دارد و چون ادراک دارد به معنای واقعی می شناسد لازم نیست حقیقت ادعائی باشد ، توجه فرمودید ،

سوال

جواب و ادامه : خلاصه ، بله ، علی کل حال ، علی کل حال بعدا اعتراف کرد ولی نفس اینکه ادعا کرد ، یعنی بعد پیرو امام شد نهایتا درست شد ولی در عین حال این قضیه بود

خلاصه اگر این مطلب را گفتیم دیگه به حقیقت ادعائی و امثال اینها نوبت نمی رسه اما در عین حال امام فرمودند حقیقت ادعائی ، مطلب امام را باید در مورد بحث بیشتر توضیح بدهیم.